Репост из: Ali
ترک ها هم اینطوره داستانش :
ترک اول قهقرا : بهرام راجب جامعه و شهرشون توضیح میده ک بهرام عادت کرده و نمیتونه ترک کنه اینجا رو و میگه ک با ادبیات سعی کرد "بهشون" ضربه بزنه و بکشتشون ولی نمیمیرن
"پیر و زخمی میشن ولی نمی میرن لعنتیا" منظور احتمالا اون سه تاس
و راجب ی شکی حرف میزنه و اون شک راجب حقیقته و داره واسه ی نفر توضیح میده حقیقتو
اون فرد (ک ما هستیم ، دوم شخصه) ی دستش روی شونه هاشه یه دستش روی گلوی بهرامه ، ینی حرفای بهرام منطقیه واسش ولی سنتش و تعصبش اجازه نمیده ک باور کنه
بهرام هم منتظره ک اون فرد تصمیمشو بگیره و یکیشو فشار بده ، اگه شونه شو فشار بده ینی ب بهرام میپیونده اگه گلوشو فشار بده مخالفشه