Репост из: گسترده3ساعته✅زودترپاک نکن
🔞به بردهش میگه، پسر مو سفید تازهواردو انگشت کنه💦
ارتیکاس وقتی #انگشت شادلین رو بیحرکت دید اخمش غلیظتر شد:
_بهت گفتم اون انگشت کوفتیت رو بکن توی #سوراخش، انقدر #سخته فهمیدن این جمله؟
شادلین با شنیدن صدای #خشن ارتیکاس لرزون، #انگشتش رو وارد #سوراخ تنگ و خشک انیسا کرد، ولی یکدفعه وایستاد.
ارتیکاس که از این همه مکث #کلافه شده بود بلند شد و #فریاد بلندی کشید:
_اگر اون #انگشت رو کامل نکنی توش میام #قطعش میکنم برات
شادلین با شنیدن اون #نعره ترسیده یک قدم عقب رفت.
که با نگاه #اتشین ارتیکاس دوباره برگشت سرجاش و اینبار #بیهیچ #صبری انگشتش رو کامل #وارد انیسا کرد.
ارتیکاس که منتظر دیدن #چهرهی ناراضی انیسا بود، با صدای اروم #لب زد:
_انگشت دومت رو هم #بکن توش
👅پارت واقعی رمانمه👅
https://t.me/joinchat/TLYtIhuyW1aVlDn1
ارتیکاس وقتی #انگشت شادلین رو بیحرکت دید اخمش غلیظتر شد:
_بهت گفتم اون انگشت کوفتیت رو بکن توی #سوراخش، انقدر #سخته فهمیدن این جمله؟
شادلین با شنیدن صدای #خشن ارتیکاس لرزون، #انگشتش رو وارد #سوراخ تنگ و خشک انیسا کرد، ولی یکدفعه وایستاد.
ارتیکاس که از این همه مکث #کلافه شده بود بلند شد و #فریاد بلندی کشید:
_اگر اون #انگشت رو کامل نکنی توش میام #قطعش میکنم برات
شادلین با شنیدن اون #نعره ترسیده یک قدم عقب رفت.
که با نگاه #اتشین ارتیکاس دوباره برگشت سرجاش و اینبار #بیهیچ #صبری انگشتش رو کامل #وارد انیسا کرد.
ارتیکاس که منتظر دیدن #چهرهی ناراضی انیسا بود، با صدای اروم #لب زد:
_انگشت دومت رو هم #بکن توش
👅پارت واقعی رمانمه👅
https://t.me/joinchat/TLYtIhuyW1aVlDn1