آدم که با خودش تعارف نداره. وقتی که شبها سَرش رو میذاره رو بالش، خودشه و خودش. اونجا، اون لحظه، معمولن نقطهی شناختها و کشفها و تصمیمگیریهاست. حداقل برای من اینطوره. دیشب وقتی نوشتن رمانم رو تموم کردم، به یه کشف رسیدم. اینکه انسان جالبی نیستم که هیچ؛ بد هم هستم. بد بودن تعریف نداره. این کلمه خودش رو تعریف میکنه. آدمهای بد عمومآ یه جایی همیشه بدجور گیر میکنن و جواب نمیگیرن. هر چی هم بالاوپایین میپرن و به خودشون میلولن امّا دریغ از یه حرکت رو به جلو. من به کارما اعتقاد ندارم. به هیچی اعتقاد ندارم. اما فقط یه چیز میدونم. «یه آدم بد کمتر، اوضاع برای همه یه کم بهتر.»
日記 : ハラキリ
日記 : ハラキリ