🔺️ادامه صفحه قبل👇
🔹سرمایه اش را پس دادم و فردای آن روز مرا به کارخانه سبزه پاک کنی بیرون دروازه شاهپور برد .
صاحب کارخانه آقای طسوجی بود ، سفارش کرد ، از پسرم مثل یک کارگر کار بکش و مثل یک کارگر برایش مزد بده !
گونی های کشمش را بر دوش گرفته و از پلکان ماشین آلات کارخانه بالا می بردیم و آخر کار یعنی آخر روز شش تومان مزد می گرفتیم !
کار در دباغخانه پیش کارخانه کشمش مثل آب خوردن بود !
پسر خاله ام به دادم رسید ، اینجا آدم نفله می شود ، بیا کارگری شهرداری هم کار سبک است و هم مزدش هفت تومان است ، مدتی
هم در پارک ساعت و بلوار فرودگاه کارگری کردم ، سر کارگر ، کارگری به نام جعفر را از کار اخراج کرد ، منهم اعتراض کردم ، گفتم :
اگر جعفر اجازه کار نداشته باشد ، منهم نمی آیم .گفت : خوب تو هم نیا !
با جواد قنبری در مسجد میرزا حسین آقا
آشنا شده بودم ، گفت :
پسر کار در پیش بنا ده تومان مزد دارد !
بقیه تابستان در کار عملگی بودیم ، معمار ها آن ده تومان را هم بالا می کشیدند !
خلاصه سه ماه تابستان کار کارگری بود و پول کارگری به زور به دستمان می رسید .
مهر مدرسه ها باز شد ، عمویم نیز مرا به
خاطر آن سود کلان بخشید !
سال های دیگر با سرمایه حاج عمویم ، در
کار تجارت پشم و پوست بودم ، به دانشگاه
رفتم ، حین تحصیل در دفتر وکالت آقای
فراهانی کار کردم ، از تحصیل محروم و از
دانشگاه اخراج و از کشور ممنوعالخروج شدم .
سال ۱۳۵۶ حاج عمویم مرا خواست ، به رضائیه آمدم ، مرا به دفترخانه آقای منافی یا
مناف پور یا مناف زاده برد و کل اموال و دارائی های خود را به نام من نمود ، حتی اقرار نامه ای تنظیم کرد که وسایل خانه نیز
مال من است !
انقلاب شد ، فارغالتحصیل شدم و در روزنامه
کیهان مشغول شدم ، صفحه مقالات در مسئولیت من بود ، ماهی دو هزار تومان حقوق می گرفتم !
در سی ام شهریور ۱۳۵۹ روز حمله صدام به
ایران به عنوان دادیار آزمایشی درجه دوم
دادسرای عمومی اورمیه استخدام شدم !
@navidazerbaijan
🔹سرمایه اش را پس دادم و فردای آن روز مرا به کارخانه سبزه پاک کنی بیرون دروازه شاهپور برد .
صاحب کارخانه آقای طسوجی بود ، سفارش کرد ، از پسرم مثل یک کارگر کار بکش و مثل یک کارگر برایش مزد بده !
گونی های کشمش را بر دوش گرفته و از پلکان ماشین آلات کارخانه بالا می بردیم و آخر کار یعنی آخر روز شش تومان مزد می گرفتیم !
کار در دباغخانه پیش کارخانه کشمش مثل آب خوردن بود !
پسر خاله ام به دادم رسید ، اینجا آدم نفله می شود ، بیا کارگری شهرداری هم کار سبک است و هم مزدش هفت تومان است ، مدتی
هم در پارک ساعت و بلوار فرودگاه کارگری کردم ، سر کارگر ، کارگری به نام جعفر را از کار اخراج کرد ، منهم اعتراض کردم ، گفتم :
اگر جعفر اجازه کار نداشته باشد ، منهم نمی آیم .گفت : خوب تو هم نیا !
با جواد قنبری در مسجد میرزا حسین آقا
آشنا شده بودم ، گفت :
پسر کار در پیش بنا ده تومان مزد دارد !
بقیه تابستان در کار عملگی بودیم ، معمار ها آن ده تومان را هم بالا می کشیدند !
خلاصه سه ماه تابستان کار کارگری بود و پول کارگری به زور به دستمان می رسید .
مهر مدرسه ها باز شد ، عمویم نیز مرا به
خاطر آن سود کلان بخشید !
سال های دیگر با سرمایه حاج عمویم ، در
کار تجارت پشم و پوست بودم ، به دانشگاه
رفتم ، حین تحصیل در دفتر وکالت آقای
فراهانی کار کردم ، از تحصیل محروم و از
دانشگاه اخراج و از کشور ممنوعالخروج شدم .
سال ۱۳۵۶ حاج عمویم مرا خواست ، به رضائیه آمدم ، مرا به دفترخانه آقای منافی یا
مناف پور یا مناف زاده برد و کل اموال و دارائی های خود را به نام من نمود ، حتی اقرار نامه ای تنظیم کرد که وسایل خانه نیز
مال من است !
انقلاب شد ، فارغالتحصیل شدم و در روزنامه
کیهان مشغول شدم ، صفحه مقالات در مسئولیت من بود ، ماهی دو هزار تومان حقوق می گرفتم !
در سی ام شهریور ۱۳۵۹ روز حمله صدام به
ایران به عنوان دادیار آزمایشی درجه دوم
دادسرای عمومی اورمیه استخدام شدم !
@navidazerbaijan