Репост из: @AxNegarBot
🔴عاقل به کنار دجله تا پل می جست
دیوانه پا برهنه زد و از آب گذشت !
🖌عیسی نظری
🔹نوشتن به قول رضا براهنی یک جنون است ، یا به قول خودم ، یک سر درد مزمن !
آخر آدم عاقل چرا باید کاری کند که باز
آرد پشیمانی !
حالا یکی برای نان در آوردن می نویسد ،
یکی برای به دست آوردن پست و مقام !
خوب یک چیزی ، تو برای چه می نویسی ؟
برای هیچی ، برای جامعه مدنی ، برای صلح و دوستی ، زندگی اسوده در شهری
که بدان خودت را بدهکار می دانی !
من همواره معتقد بودم که اگر در مملکتی
بتوان گفت : که آهای مردم در این مملکت
آزادی نیست !
معلوم می شود که آن مقدار هست که بتوان گفت ، نیست !
اگر بتوانی هوار بزنی ، که آی هاوار !
مردم را می کشند !
معلوم می شود که لااقل یکی را نکشته اند که بتواند راوی کشتار باشد !
نسل ما توانسته با حداقل امکانات خود را تطبیق بدهد !
نسل ما از نداشتن ، داشتن آفریده است !
از نبودن ، بودن !
حالا نمی خواهیم آن بودن را سهل و ساده از دست بدهیم !
ما باید مواظب نمایندگان باشیم ، انها
نباید قانون های قرون وسطائی را به
ملت های ما تحمیل کنند !
باید مواظب دولت و دولتیان باشیم که
ستم دیری نمی پاید ، حتی اگر موسولینی و یا هیتلر و یا صدام و یا استالین باشی !
ما دردمان گذشتن از آب دجله نیست ،
که هر دیوانه ای می تواند ، ما دنبال
پل هستیم ، راهی برای عبور ملتمان
به شکل بدون خطر و با آسودگی و راحتی ، دنبال پل صراط هم نیستیم که آن کار خداوند است .
بگذارید یک مثال بزنم :
🔹سرگرد توان خود را در زدن من از دست می داد ، خسته شده بود ، عاصی ، چون آدم مودبی بود و فحش نمی داد ، نمی توانست خود را تخلیه نماید !
سرهنگ به داخل اتاق کتک خوری آمد ،
برای سرگرد انتراکت خوبی بود ، یادش
آمد که نماز نخوانده است !
انچنان شیفته زدن بود که تنها در آن زمان ، نماز یادش می رفت !
برای وضو گرفتن بیرون رفت ، سرهنگ
جلوی من نشست و پرسید :
پسرم چه می خواهی ؟
گفتم : چیزی نمی خواهم !
گفت : اینکه نمی شود ، ساعت ها کتک بخوری و چیزی نخواهی ! به شرف سربازی ام ، قسم می خورم ، هر چه بخواهی ، خواهم داد !
ببین پسرم ! تو دزیانی را دیده بودی ؟
خیلی نصیحت اش کردم ، فایده ای نداشت .
گفتم : الان فرح و ولیعهد چکار می کنند ؟
گفت : پسرم من چه بدانم ، لابد در استخری شنا می کنند !
گفتم : می خواهم قبل از انها ، تمامی
زنان و کودکان حلبی آباد ، نازی آباد ،
میدان خراسان ، در آن استخر شنا کنند ،
و بعد انها فرح و ولیعهد شنا کنند و آخر هم من !
سرهنگ مات و مبهوت مرا ورانداز می کرد ، سرش را به طرف درب خروجی
گرفت و داد زد :
ستوان حسنی ! بیا این همشهری ات را
باز کن و بگذار برود ، بابا این آدم عقل
ندارد !
🔹بعد ها عقل را یافتیم ، نباید زد و از آب گذشت ، ما نیاز به جنازه نداریم ، ما
شهید لازم نداریم ، ما به پل های عبور
از دجله ، سیل و سیلاب نیاز داریم !
ما ملتمان هم چون خودمان یتیم بار
آمدیم ، تنها ملتی بودیم که هم بازجویان مان و هم معلمین مان ، کتک مان می زدند ، یا وسط نماز بازجویمان و یا زنگ انتراکت مدرسه مان ، لحظه ای آسوده
می شدیم ، لحظه ای به راحتی تنفس
می کردیم !
ما چنین نسلی بودیم ، ما نیازمند صلح وآرامش هستیم ، ما به شورش و به دنبال آن ، سرکوب نیازی نداریم !
ما به تعریف مسئولان و استانداران اصلا
نیازی نداریم !
🔹بدبخت ملتی که نیازمند تعریف و تمجید نوکران خود ش باشد !
بد بخت ملتی که نیازمند شهید باشد ،
چه در خیابان و چه در میدان های جنگ !
عاقل به کنار دجله تا پل می جست
دیوانه پا برهنه از دجله گذشت !
@navidazerbaijan
دیوانه پا برهنه زد و از آب گذشت !
🖌عیسی نظری
🔹نوشتن به قول رضا براهنی یک جنون است ، یا به قول خودم ، یک سر درد مزمن !
آخر آدم عاقل چرا باید کاری کند که باز
آرد پشیمانی !
حالا یکی برای نان در آوردن می نویسد ،
یکی برای به دست آوردن پست و مقام !
خوب یک چیزی ، تو برای چه می نویسی ؟
برای هیچی ، برای جامعه مدنی ، برای صلح و دوستی ، زندگی اسوده در شهری
که بدان خودت را بدهکار می دانی !
من همواره معتقد بودم که اگر در مملکتی
بتوان گفت : که آهای مردم در این مملکت
آزادی نیست !
معلوم می شود که آن مقدار هست که بتوان گفت ، نیست !
اگر بتوانی هوار بزنی ، که آی هاوار !
مردم را می کشند !
معلوم می شود که لااقل یکی را نکشته اند که بتواند راوی کشتار باشد !
نسل ما توانسته با حداقل امکانات خود را تطبیق بدهد !
نسل ما از نداشتن ، داشتن آفریده است !
از نبودن ، بودن !
حالا نمی خواهیم آن بودن را سهل و ساده از دست بدهیم !
ما باید مواظب نمایندگان باشیم ، انها
نباید قانون های قرون وسطائی را به
ملت های ما تحمیل کنند !
باید مواظب دولت و دولتیان باشیم که
ستم دیری نمی پاید ، حتی اگر موسولینی و یا هیتلر و یا صدام و یا استالین باشی !
ما دردمان گذشتن از آب دجله نیست ،
که هر دیوانه ای می تواند ، ما دنبال
پل هستیم ، راهی برای عبور ملتمان
به شکل بدون خطر و با آسودگی و راحتی ، دنبال پل صراط هم نیستیم که آن کار خداوند است .
بگذارید یک مثال بزنم :
🔹سرگرد توان خود را در زدن من از دست می داد ، خسته شده بود ، عاصی ، چون آدم مودبی بود و فحش نمی داد ، نمی توانست خود را تخلیه نماید !
سرهنگ به داخل اتاق کتک خوری آمد ،
برای سرگرد انتراکت خوبی بود ، یادش
آمد که نماز نخوانده است !
انچنان شیفته زدن بود که تنها در آن زمان ، نماز یادش می رفت !
برای وضو گرفتن بیرون رفت ، سرهنگ
جلوی من نشست و پرسید :
پسرم چه می خواهی ؟
گفتم : چیزی نمی خواهم !
گفت : اینکه نمی شود ، ساعت ها کتک بخوری و چیزی نخواهی ! به شرف سربازی ام ، قسم می خورم ، هر چه بخواهی ، خواهم داد !
ببین پسرم ! تو دزیانی را دیده بودی ؟
خیلی نصیحت اش کردم ، فایده ای نداشت .
گفتم : الان فرح و ولیعهد چکار می کنند ؟
گفت : پسرم من چه بدانم ، لابد در استخری شنا می کنند !
گفتم : می خواهم قبل از انها ، تمامی
زنان و کودکان حلبی آباد ، نازی آباد ،
میدان خراسان ، در آن استخر شنا کنند ،
و بعد انها فرح و ولیعهد شنا کنند و آخر هم من !
سرهنگ مات و مبهوت مرا ورانداز می کرد ، سرش را به طرف درب خروجی
گرفت و داد زد :
ستوان حسنی ! بیا این همشهری ات را
باز کن و بگذار برود ، بابا این آدم عقل
ندارد !
🔹بعد ها عقل را یافتیم ، نباید زد و از آب گذشت ، ما نیاز به جنازه نداریم ، ما
شهید لازم نداریم ، ما به پل های عبور
از دجله ، سیل و سیلاب نیاز داریم !
ما ملتمان هم چون خودمان یتیم بار
آمدیم ، تنها ملتی بودیم که هم بازجویان مان و هم معلمین مان ، کتک مان می زدند ، یا وسط نماز بازجویمان و یا زنگ انتراکت مدرسه مان ، لحظه ای آسوده
می شدیم ، لحظه ای به راحتی تنفس
می کردیم !
ما چنین نسلی بودیم ، ما نیازمند صلح وآرامش هستیم ، ما به شورش و به دنبال آن ، سرکوب نیازی نداریم !
ما به تعریف مسئولان و استانداران اصلا
نیازی نداریم !
🔹بدبخت ملتی که نیازمند تعریف و تمجید نوکران خود ش باشد !
بد بخت ملتی که نیازمند شهید باشد ،
چه در خیابان و چه در میدان های جنگ !
عاقل به کنار دجله تا پل می جست
دیوانه پا برهنه از دجله گذشت !
@navidazerbaijan