#داستان #_اگربه_دریابارد 🌊
#قسمت_بیست و یکم - بخش یازدهم
همینطور که مدام دلیل میاورد که من چرا نباید برم به اون تولد حرف می زد ؛ آخه با این سر و وضع با چی می خوای بری ؟ بازم دیر برمی گردی؛ صد بار گفتم این کوچه ها خطرناکه ؛ توی اوضاع حالا باید یک عالم پول تاکسی بدی ؛ و من تند و تند آماده می شدم ؛ ؛ نگران نباش از پول خودم میدم ؛ زنگ می زنم بیاین سر کوچه تنهایی نمیام ؛ که تلفنم زنگ خورد :نگاه کردم ؛ آقا ؛ بی اختیار قلبم به تپش افتاد و فورا جواب دادم ؛ انگار منتظر این تلفن بودم ؛ گفتم: سلام آقا خوبین ؟ گفت : سلام لیلا تو چطوری می خواستم بدونم که میای برای تولد شایان چون بچه ها خیلی منتظرت هستن و خوشحال میشن که تو رو ببینن ؛ گفتم : بله من حاضر شدم حتما میام ؛ گفت : چه خوب پس بیا یک کاری بکنیم تو نیم ساعت دیگه سرکوچه باش من میام دنبالت و با هم میریم رفته بودم برای شایان کادوشو بگیرم ؛
ادامه دارد
#ناهید_گلکار
@nahid_golkar
#قسمت_بیست و یکم - بخش یازدهم
همینطور که مدام دلیل میاورد که من چرا نباید برم به اون تولد حرف می زد ؛ آخه با این سر و وضع با چی می خوای بری ؟ بازم دیر برمی گردی؛ صد بار گفتم این کوچه ها خطرناکه ؛ توی اوضاع حالا باید یک عالم پول تاکسی بدی ؛ و من تند و تند آماده می شدم ؛ ؛ نگران نباش از پول خودم میدم ؛ زنگ می زنم بیاین سر کوچه تنهایی نمیام ؛ که تلفنم زنگ خورد :نگاه کردم ؛ آقا ؛ بی اختیار قلبم به تپش افتاد و فورا جواب دادم ؛ انگار منتظر این تلفن بودم ؛ گفتم: سلام آقا خوبین ؟ گفت : سلام لیلا تو چطوری می خواستم بدونم که میای برای تولد شایان چون بچه ها خیلی منتظرت هستن و خوشحال میشن که تو رو ببینن ؛ گفتم : بله من حاضر شدم حتما میام ؛ گفت : چه خوب پس بیا یک کاری بکنیم تو نیم ساعت دیگه سرکوچه باش من میام دنبالت و با هم میریم رفته بودم برای شایان کادوشو بگیرم ؛
ادامه دارد
#ناهید_گلکار
@nahid_golkar