#داستان #_اگربه_دریابارد 🌊
#قسمت_بیستم - بخش دوازدهم
آیا آقا تونسته یکی رو برای اونا پیدا کنه یا نه اگر جرئت می کردم یک تلفن بهش بزنم ممکن بود خیالم راحت بشه و بتونم حواسم رو کامل بدم به خوندن درس ؛که چند روز بیشتر به کنکور نمونده بود ؛
حتی یکبار از مامان خواستم یک تماس با آقا بگیره و حالشو بپرسه ؛ ولی عصبانی شد و گفت : چیه تنت می خاره برای درد سر؟ ول کن برن هر کاری می خوان بکنن ؛ ما برای چی نگران باشیم مادر و پدر داره خواهر داره خودشون یک فکری می کنن به ما چه مربوط ؛ تو دیگه حق نداری به اونا فکر کنی حواست رو بده درس و مشقت ؛ خندیدم و گفتم به خدا مشق هامو نوشتم مونده از یک تا صد بنوسیم و تمام ؛ گفت : حالا بخند وقتی دوباره قبول نشدی بهت میگم خنده یعنی چی ؛
ادامه دارد
#ناهید_گلکار
@nahid_golkar
#قسمت_بیستم - بخش دوازدهم
آیا آقا تونسته یکی رو برای اونا پیدا کنه یا نه اگر جرئت می کردم یک تلفن بهش بزنم ممکن بود خیالم راحت بشه و بتونم حواسم رو کامل بدم به خوندن درس ؛که چند روز بیشتر به کنکور نمونده بود ؛
حتی یکبار از مامان خواستم یک تماس با آقا بگیره و حالشو بپرسه ؛ ولی عصبانی شد و گفت : چیه تنت می خاره برای درد سر؟ ول کن برن هر کاری می خوان بکنن ؛ ما برای چی نگران باشیم مادر و پدر داره خواهر داره خودشون یک فکری می کنن به ما چه مربوط ؛ تو دیگه حق نداری به اونا فکر کنی حواست رو بده درس و مشقت ؛ خندیدم و گفتم به خدا مشق هامو نوشتم مونده از یک تا صد بنوسیم و تمام ؛ گفت : حالا بخند وقتی دوباره قبول نشدی بهت میگم خنده یعنی چی ؛
ادامه دارد
#ناهید_گلکار
@nahid_golkar