#پارت_300
#عشق_پر_هوس
من خوب بلدم چطور بر علیه داراب پرت کنم!خوب بلدم چطور مظلوم نمایی کنم این تازه شروع کار بود نیکسا از امروز یه بازی درست میکنم که خودت به سمتم بیایی!
به سمت در اتاق رفتم اما با شنیدن صدای هدیه با لبخند پیروزمندانه ای به سمت تخت رفتم و سینه هامو با دستام فشار دادم تا قرمز بشه موهامو بهم ریختم و روی تخت دراز کشیده و خودمو به خواب زدم
با ورودش با صدای نازک لب زدم:
_آخ نیکسا لطفا برای امروز دیگه نمیتونم درد دارم الاناست که زنت بیاد بزار برای شب!
و بعد جوری که انگار تازه هدیه رو دیدم با ترس دستمو روی قلبم گذاشتم
_هدیه!
هولهولکی ملافه رو دور خودم پیچیدم و به سمت در رفتم و یه جور که انگار دسپاچه شدم گفتم:
_آم من چیزه!
نگاهی به حمام انداختم صدای دوش اب به خوبی میومد و همزمان با من چشمای پر از گریه هدیه هم به سمت حمام چرخید:
_من اینجا چیز برای چیز اومدم...اها کمرم درد میکرد نیکسا لطف کرد یکم برام پماد زد الانم دستاش چرب شد رفت حموم که دستاشو بشوره
با گریه به بازوم چنگ زد:
_تو فکر کردی من بچه دو سالم ها!!!!شنیدم صداتو شنیدم که گفتی درد دارم و دیگه نمیتونم چرا لخت توی اتاق منی تو و نیکسا رابطه داشتسد عوضی!
قهقه زدم
_همه تلاشمو کردم نفهمی فکر کردم بگم پماد باورت میشه تما تو دختر باهوشی هستی اره بچه نیستی که گولت بزنم!
دوس داری راستشو بدونی!؟
همونجور با گریه نگام میکرد که سرمو به گوشش نزدیک کردم و گفتم:
_منو شوهرت دکتر بازی کردیم شوهرتم منو امپول زد آخ خیلی حال داد هدیه میخوای بگم تورم امپول بزنه!؟
با دهن باز و گریه نگام میکرد که قهقه زدم و با ملافه از اتاق بیرون اومدم به سمت اتاقم رفتم و پیروزمندانه به سمت حمام رفتم:
_باورم نمیشه به یه تیر دو نشون زدم!کار خودمو راحت تر کردم اخ قربونت برم هدیه احمق به موقع اومدی!
و اما حالا وقت مظلوم بازیه وقت اینه که خودمو جلوی نیکسا خوب جلوه بدم خوب و با حیا و مظلوم!
لعنتی ای کاش رابطمون کامل میشد حالا بدجوری تشنه رابطه ام!به سمت حمام رفتم و بعد از یه دوش حسابی از اتاق بیرون اومدم
صدای نیکسا و هدیه به گوش میرسید اخی زن و شوهر عاشق داستانمون در حال دعوا بودن!هه تازه اولشه جروبحث هاتون رو نگه دارید به زودی یه جوری به جون هم میندازمتون که کیف کنید!
از خونه بیرون اومدم و به سمت خیابون اصلی رفتم نگاهی به کیفم انداختم و با دیدن کیف خالیم پوفی کشیدم حالا با چی تاکسی بگیرم دو قرون پولم ندارم
ممکنه ماجرای نیکسا حالا حالاها طول بکشه نمیتونم که یه ماه بدون پول بمونم از طرفی نمیتونم فعلا هم از نیکسا پول طلب کنم
اون نوید احمقم که فقیر و بدبخت تر از منه....با فکری که به سرم زد لبم کش اومد اوم چطوره هم رابطه نیمه کاره نیکسارو با یکی دیگه کامل کنم و هم یه پولی به جیب بزنم!
#عشق_پر_هوس
من خوب بلدم چطور بر علیه داراب پرت کنم!خوب بلدم چطور مظلوم نمایی کنم این تازه شروع کار بود نیکسا از امروز یه بازی درست میکنم که خودت به سمتم بیایی!
به سمت در اتاق رفتم اما با شنیدن صدای هدیه با لبخند پیروزمندانه ای به سمت تخت رفتم و سینه هامو با دستام فشار دادم تا قرمز بشه موهامو بهم ریختم و روی تخت دراز کشیده و خودمو به خواب زدم
با ورودش با صدای نازک لب زدم:
_آخ نیکسا لطفا برای امروز دیگه نمیتونم درد دارم الاناست که زنت بیاد بزار برای شب!
و بعد جوری که انگار تازه هدیه رو دیدم با ترس دستمو روی قلبم گذاشتم
_هدیه!
هولهولکی ملافه رو دور خودم پیچیدم و به سمت در رفتم و یه جور که انگار دسپاچه شدم گفتم:
_آم من چیزه!
نگاهی به حمام انداختم صدای دوش اب به خوبی میومد و همزمان با من چشمای پر از گریه هدیه هم به سمت حمام چرخید:
_من اینجا چیز برای چیز اومدم...اها کمرم درد میکرد نیکسا لطف کرد یکم برام پماد زد الانم دستاش چرب شد رفت حموم که دستاشو بشوره
با گریه به بازوم چنگ زد:
_تو فکر کردی من بچه دو سالم ها!!!!شنیدم صداتو شنیدم که گفتی درد دارم و دیگه نمیتونم چرا لخت توی اتاق منی تو و نیکسا رابطه داشتسد عوضی!
قهقه زدم
_همه تلاشمو کردم نفهمی فکر کردم بگم پماد باورت میشه تما تو دختر باهوشی هستی اره بچه نیستی که گولت بزنم!
دوس داری راستشو بدونی!؟
همونجور با گریه نگام میکرد که سرمو به گوشش نزدیک کردم و گفتم:
_منو شوهرت دکتر بازی کردیم شوهرتم منو امپول زد آخ خیلی حال داد هدیه میخوای بگم تورم امپول بزنه!؟
با دهن باز و گریه نگام میکرد که قهقه زدم و با ملافه از اتاق بیرون اومدم به سمت اتاقم رفتم و پیروزمندانه به سمت حمام رفتم:
_باورم نمیشه به یه تیر دو نشون زدم!کار خودمو راحت تر کردم اخ قربونت برم هدیه احمق به موقع اومدی!
و اما حالا وقت مظلوم بازیه وقت اینه که خودمو جلوی نیکسا خوب جلوه بدم خوب و با حیا و مظلوم!
لعنتی ای کاش رابطمون کامل میشد حالا بدجوری تشنه رابطه ام!به سمت حمام رفتم و بعد از یه دوش حسابی از اتاق بیرون اومدم
صدای نیکسا و هدیه به گوش میرسید اخی زن و شوهر عاشق داستانمون در حال دعوا بودن!هه تازه اولشه جروبحث هاتون رو نگه دارید به زودی یه جوری به جون هم میندازمتون که کیف کنید!
از خونه بیرون اومدم و به سمت خیابون اصلی رفتم نگاهی به کیفم انداختم و با دیدن کیف خالیم پوفی کشیدم حالا با چی تاکسی بگیرم دو قرون پولم ندارم
ممکنه ماجرای نیکسا حالا حالاها طول بکشه نمیتونم که یه ماه بدون پول بمونم از طرفی نمیتونم فعلا هم از نیکسا پول طلب کنم
اون نوید احمقم که فقیر و بدبخت تر از منه....با فکری که به سرم زد لبم کش اومد اوم چطوره هم رابطه نیمه کاره نیکسارو با یکی دیگه کامل کنم و هم یه پولی به جیب بزنم!