Репост из: گنگ خواب دیده
من
آرام از فصل عشق بازیِ اشیا میگفتم
و قلب ساعتی که گم شدهبود
کنار هستیات میزد..
چه پیر شدهای میان بازوانِ تکیدهی من
چه تنها شدهای
ای خوابِ آبی
که در چشم خورشید
آرمیدهای
آیا فقط من
ترانههای فراموش را زمزمه میکنم
یا
این رسم آموختن مرگ است
که تکههای خاطره را از هر سو جمع میکند
تا باز به هر سو
پرتاب کند
#شاپور_بنیاد
آرام از فصل عشق بازیِ اشیا میگفتم
و قلب ساعتی که گم شدهبود
کنار هستیات میزد..
چه پیر شدهای میان بازوانِ تکیدهی من
چه تنها شدهای
ای خوابِ آبی
که در چشم خورشید
آرمیدهای
آیا فقط من
ترانههای فراموش را زمزمه میکنم
یا
این رسم آموختن مرگ است
که تکههای خاطره را از هر سو جمع میکند
تا باز به هر سو
پرتاب کند
#شاپور_بنیاد