داشتم کتاب میخواندم اما میدانستم تمام مدت نگاهم میکند. سنگینی بی اندازهی نگاهش را حس میکردم و همین باعث میشد نتوانم چیزی از کلمات بفهمم.
کلمات جلوی چشمانم میرقصیدند و من فقط بی هدف نگاهشان میکردم تا خود را حواس پرت و مشغول نشان دهم...
کلمات جلوی چشمانم میرقصیدند و من فقط بی هدف نگاهشان میکردم تا خود را حواس پرت و مشغول نشان دهم...