#پارت901
طوری که وقتی نگاه می کردی آرامش می گرفتی ،
یه طرف دیوار رنگ های تند ،
یه طرف رنگ
های تیره و افسرده ،
وسایل ها نسبت به رنگ دیوارا مختلف بود
در سبک های متفاوت درست مثل نقاشی ها چهره
و منظره های ملایم و یا خشن همه چی در تضاد بود چرا ؟؟
کنجکاوی داشت دیوونه ام می کرد ،
صدای پچ پچ فرهادو مهیار به قدری پایین بود،
که فقط یه نوای محو به گوشم می رسید؛
خیلی دوست داشتم بدونم این میلاد کیه ،
همچنان توی فکر بودم که صدایی باعث شد سرم و برگردونم
_ فک کنم خیلی گشنته صدای قاروقور شکمت کل خونه رو برداشته
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈
طوری که وقتی نگاه می کردی آرامش می گرفتی ،
یه طرف دیوار رنگ های تند ،
یه طرف رنگ
های تیره و افسرده ،
وسایل ها نسبت به رنگ دیوارا مختلف بود
در سبک های متفاوت درست مثل نقاشی ها چهره
و منظره های ملایم و یا خشن همه چی در تضاد بود چرا ؟؟
کنجکاوی داشت دیوونه ام می کرد ،
صدای پچ پچ فرهادو مهیار به قدری پایین بود،
که فقط یه نوای محو به گوشم می رسید؛
خیلی دوست داشتم بدونم این میلاد کیه ،
همچنان توی فکر بودم که صدایی باعث شد سرم و برگردونم
_ فک کنم خیلی گشنته صدای قاروقور شکمت کل خونه رو برداشته
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈