Репост из: ↳BNR3
تهیونگ دماغش رو به گردنش نزدیک کرد و نفس های داغش به گردنش برخورد کردن.
-"فقط یکم،لطفاً"
جونگکوک نفسش رو حبس کرد و از حس اینکه تهیونگ ممکنه هنوز بهش علاقه داشته باشه اشک در چشمانش حلقه زد.
-"فقط یکم،لطفاً"
جونگکوک نفسش رو حبس کرد و از حس اینکه تهیونگ ممکنه هنوز بهش علاقه داشته باشه اشک در چشمانش حلقه زد.