دوره جدید زندگیم
لبهامو با زبونم خیس کردم و ادامه دادم:
امیر گفتن این حرفها بدتر از مرگه برام
ولی من نمیتونم ازت پنهون کنم😔
چون دوست دارم!
ترانه جان؟؟
نصف جونم کردی بگو بقیشو؟
هوشنگ به هر بهانه ای به بدنم دست میزد
و من بچه بودم هیچی حالیم نبود
فقط میدونستم که این کار بدیه
و اون منتظر فرصت بود که
تنها باشیم و بیاد سمتم.
سرمو پایین انداختم بغض گلومو چنگ انداخت🥺
تا اینکه یه روز وقتی فهمید که خالم و مامانم خونه نبودن اومد خونه
کلی خوراکی خریده بود
و اصلا نمیدونم چیشد
فقط یادمه که
بهم تعرض کرد😭
هر بار که این کارو انجام میداد
تهدیدم میکرد که
اگه کسی بفهمه
ما رو از خونش پرت میکنه بیرون.
ادامه داره...
@kodaknojavan🌿🌷
لبهامو با زبونم خیس کردم و ادامه دادم:
امیر گفتن این حرفها بدتر از مرگه برام
ولی من نمیتونم ازت پنهون کنم😔
چون دوست دارم!
ترانه جان؟؟
نصف جونم کردی بگو بقیشو؟
هوشنگ به هر بهانه ای به بدنم دست میزد
و من بچه بودم هیچی حالیم نبود
فقط میدونستم که این کار بدیه
و اون منتظر فرصت بود که
تنها باشیم و بیاد سمتم.
سرمو پایین انداختم بغض گلومو چنگ انداخت🥺
تا اینکه یه روز وقتی فهمید که خالم و مامانم خونه نبودن اومد خونه
کلی خوراکی خریده بود
و اصلا نمیدونم چیشد
فقط یادمه که
بهم تعرض کرد😭
هر بار که این کارو انجام میداد
تهدیدم میکرد که
اگه کسی بفهمه
ما رو از خونش پرت میکنه بیرون.
ادامه داره...
@kodaknojavan🌿🌷