Репост из: گاف
🔞 داستان عبرت انگیز سحر دانشجو زناشویی و دکتر
دختر جوانی به نام سحر به ماموران پلیس شکایت کرد و گفت توسط دکتری مورد آزار قرار گرفته است.
این دختر گفت: دو سال است که این مرد به من تعرض می کند و من از ترسم نمی توانم چیزی بگویم اما بالاخره تصمیم گرفتم به این ترس غلبه کنم و حالا شکایت دارم.
سحر ادامه داد: چند ماه بیشتر نبود که به عنوان منشی در مطب دکتر استخدام شده بودم. فکر می کردم او آدم خوبی است و مشکلی با هم نخواهیم داشت. تا اینکه یک شب به من آبمیوه تعارف کرد.
ادامه داستان...
ادامه داستان...
دختر جوانی به نام سحر به ماموران پلیس شکایت کرد و گفت توسط دکتری مورد آزار قرار گرفته است.
این دختر گفت: دو سال است که این مرد به من تعرض می کند و من از ترسم نمی توانم چیزی بگویم اما بالاخره تصمیم گرفتم به این ترس غلبه کنم و حالا شکایت دارم.
سحر ادامه داد: چند ماه بیشتر نبود که به عنوان منشی در مطب دکتر استخدام شده بودم. فکر می کردم او آدم خوبی است و مشکلی با هم نخواهیم داشت. تا اینکه یک شب به من آبمیوه تعارف کرد.
ادامه داستان...
ادامه داستان...