بهیاد علیاکبر دهخدا که ۶۹ سال پیش در چنین روزی درگذشت
.
📌 دهخدا سال ۱۲۸۷ خورشیدی (۱۹۰۸ میلادی) ۳۰ساله بود که محمدعلیشاه قاجار با کمک نیروهای کلنل لیاخوف روسی مجلس را به توپ بست. او را هم به اروپا تبعید کردند و حدود دو سال در پاریس سرگردان بود. از پاریس به ابوالحسن پیرنیا در لندن، با لحنی نومیدانه که بوی خودکشی و مرگ میداد، چنین نوشت:
«برای من پاریس حکم طهران و تبعید حکم تکفیر و گرسنگی در غربت حکم بدبختی در وطن بود اگر در میان همۀ این مصائب باز یک وقت در حین استغراق در منجلاب بدبختی از گوشه خیال تصویر یک نفر دوست صادق سر میزد و با اشارات روحانی بستگی مرا به خود و رابطۀ خودش را با من ظاهر مینمود. اما افسوس که الان تمام دوستان پیش خودم را همیشه جز با یک صورت مهیب و باطن بیحقیقت نمیتوانم تصور بکنم. و از این رو تقریباً از زندگی و آنچه که در آن هست بغایت زده و متنفرم و گمان میکنم که راحت در عزلت کلی یعنی مرگ است.
اما این شهد مصفا خودش مذاق مرا شیرین خواهد کرد یا باید دنبالش رفت و تحصیل کرد؟ اینجا همان نقطه ترديد و موقع امتداد بليات من شده است و امیدوارم عنقریب یک عزم مردانه رشته این تردید را قطع کرده و مرا از این مصائب و جنابعالی را از تذکار آن برهاند.»
دهخدا ۴۷ سالِ پس از آن را هم کار «طاقتسوز» کرد تا خودِ ۷۷سالگی که درگذشت. به یاران سابقش که از نشستن او پای لغتنامه حیران بودند، گفت «در این زمانه بسیارند کسانی که حاضرند وقت و نیروی خود را صرف شعر گفتن و مقاله نوشتن و طبع و نشر آنها در روزنامهها و مجلات کنند، ولی شاید کمتر کسی باشد که بخواهد و بتواند با تألیف آثاری مانند امثال و حکم و لغتنامه وظیفهای دشوار و خستهکننده و طاقتسوز ولی واجب را تحمل نماید».
📌 اگر باکسانی مواجه شدید که در مقابل استفادهی آگاهانه و خلاقانهی شما از لغات عامیانه در نوشتار چوب لغتنامهی دهخدا دستشان بود، این دو بند از مقدمهی خود او بر لغتنامهاش را بگیرید جلوی چشمشان.
«عامه همیشه واضعین لغتاند، مفاهیمی را درک میکنند و الفاظی در ازای آن مفاهیم ادا میکنند، هر یک که با ذوق صاحبان آن راست آید بر جای میماند. اینک بیش از هزار سال است که این الفاظ متراکم شده و ارباب قلم از استعمال آن پرهیز میکنند، لکن بیشک آن الفاظ باید در تداول خواص درآید و در لغتنامهها درج گردد.
کلمات بسیاری در تداول عوام است که گاهی مرادفی در زبان ادبی دارد و گاه ندارد، و برای توانگر شدن زبان استعمال هر دو نوع آن کلمات بهگمان من لازم است، از این رو از آنها آنچه را که به خاطر آمده در این کتاب گرد کردهام مانند «تیله» که به معنی قطعات شکستهی سفال است و مرادفی برای آن نیافتهام، یا «جخد» که به معنی بهزور، مگر و منتهی است.»
📌 اگر به زندگی و فعالیت سیاسی و ادبی دهخدا علاقهمندید و پی کتابی نسبتاً متفاوت میگردید برای مطالعه، کتاب پژوهشیِ «همنوا با مرغ سحر» بلقیس سلیمانی را پیشنهاد میکنم.
خانم سلیمانی، در این کتاب، ابتدا با بررسی رویدادهای زندگی دهخدا چهرهی سیاسی او را ترسیم میکند و سپس به افکار و اشعار و آثار او میپردازد. اگر هم با اشعار و آثار دهخدا کاری ندارید، بهجد توصیه میکنم بخش نخست این کتاب را مطالعه کنید. نثری شیرین دارد و چیزهایی را در آن خواهید خواند که احتمالاً برایتان خیلی جالب خواهد بود.
این کتاب اولبار سال ۱۳۷۹ منتشر شد و امروز دیدم چاپ چهارم آن در وبسایت نشر ثالث موجود است.
📌 دهخدا را خیلیها با چکامهی مشهورش در سوگ صور اسرافیل میشناسند یا همان شعر «یاد آر ز شمع مرده! یاد آر!». اجرای زندهیاد ایرج گرگین از این چکامه، اگر بینظیر نباشد، کمنظیر است و من یکی از شنیدنش سیر نمیشوم، با تار محمدرضا لطفی در زمینهاش. بشنوید.
@KhabGard
📌و آخری هم یک دقیقه از صدای خود دهخدا در سالهای پایانی عمر که در آن از سه دستیار برجستهاش در لغتنامه میگوید و اینکه «امیدوارم نتایج خوبی برای مملکت داشته باشد».👇
.
📌 دهخدا سال ۱۲۸۷ خورشیدی (۱۹۰۸ میلادی) ۳۰ساله بود که محمدعلیشاه قاجار با کمک نیروهای کلنل لیاخوف روسی مجلس را به توپ بست. او را هم به اروپا تبعید کردند و حدود دو سال در پاریس سرگردان بود. از پاریس به ابوالحسن پیرنیا در لندن، با لحنی نومیدانه که بوی خودکشی و مرگ میداد، چنین نوشت:
«برای من پاریس حکم طهران و تبعید حکم تکفیر و گرسنگی در غربت حکم بدبختی در وطن بود اگر در میان همۀ این مصائب باز یک وقت در حین استغراق در منجلاب بدبختی از گوشه خیال تصویر یک نفر دوست صادق سر میزد و با اشارات روحانی بستگی مرا به خود و رابطۀ خودش را با من ظاهر مینمود. اما افسوس که الان تمام دوستان پیش خودم را همیشه جز با یک صورت مهیب و باطن بیحقیقت نمیتوانم تصور بکنم. و از این رو تقریباً از زندگی و آنچه که در آن هست بغایت زده و متنفرم و گمان میکنم که راحت در عزلت کلی یعنی مرگ است.
اما این شهد مصفا خودش مذاق مرا شیرین خواهد کرد یا باید دنبالش رفت و تحصیل کرد؟ اینجا همان نقطه ترديد و موقع امتداد بليات من شده است و امیدوارم عنقریب یک عزم مردانه رشته این تردید را قطع کرده و مرا از این مصائب و جنابعالی را از تذکار آن برهاند.»
دهخدا ۴۷ سالِ پس از آن را هم کار «طاقتسوز» کرد تا خودِ ۷۷سالگی که درگذشت. به یاران سابقش که از نشستن او پای لغتنامه حیران بودند، گفت «در این زمانه بسیارند کسانی که حاضرند وقت و نیروی خود را صرف شعر گفتن و مقاله نوشتن و طبع و نشر آنها در روزنامهها و مجلات کنند، ولی شاید کمتر کسی باشد که بخواهد و بتواند با تألیف آثاری مانند امثال و حکم و لغتنامه وظیفهای دشوار و خستهکننده و طاقتسوز ولی واجب را تحمل نماید».
📌 اگر باکسانی مواجه شدید که در مقابل استفادهی آگاهانه و خلاقانهی شما از لغات عامیانه در نوشتار چوب لغتنامهی دهخدا دستشان بود، این دو بند از مقدمهی خود او بر لغتنامهاش را بگیرید جلوی چشمشان.
«عامه همیشه واضعین لغتاند، مفاهیمی را درک میکنند و الفاظی در ازای آن مفاهیم ادا میکنند، هر یک که با ذوق صاحبان آن راست آید بر جای میماند. اینک بیش از هزار سال است که این الفاظ متراکم شده و ارباب قلم از استعمال آن پرهیز میکنند، لکن بیشک آن الفاظ باید در تداول خواص درآید و در لغتنامهها درج گردد.
کلمات بسیاری در تداول عوام است که گاهی مرادفی در زبان ادبی دارد و گاه ندارد، و برای توانگر شدن زبان استعمال هر دو نوع آن کلمات بهگمان من لازم است، از این رو از آنها آنچه را که به خاطر آمده در این کتاب گرد کردهام مانند «تیله» که به معنی قطعات شکستهی سفال است و مرادفی برای آن نیافتهام، یا «جخد» که به معنی بهزور، مگر و منتهی است.»
📌 اگر به زندگی و فعالیت سیاسی و ادبی دهخدا علاقهمندید و پی کتابی نسبتاً متفاوت میگردید برای مطالعه، کتاب پژوهشیِ «همنوا با مرغ سحر» بلقیس سلیمانی را پیشنهاد میکنم.
خانم سلیمانی، در این کتاب، ابتدا با بررسی رویدادهای زندگی دهخدا چهرهی سیاسی او را ترسیم میکند و سپس به افکار و اشعار و آثار او میپردازد. اگر هم با اشعار و آثار دهخدا کاری ندارید، بهجد توصیه میکنم بخش نخست این کتاب را مطالعه کنید. نثری شیرین دارد و چیزهایی را در آن خواهید خواند که احتمالاً برایتان خیلی جالب خواهد بود.
این کتاب اولبار سال ۱۳۷۹ منتشر شد و امروز دیدم چاپ چهارم آن در وبسایت نشر ثالث موجود است.
📌 دهخدا را خیلیها با چکامهی مشهورش در سوگ صور اسرافیل میشناسند یا همان شعر «یاد آر ز شمع مرده! یاد آر!». اجرای زندهیاد ایرج گرگین از این چکامه، اگر بینظیر نباشد، کمنظیر است و من یکی از شنیدنش سیر نمیشوم، با تار محمدرضا لطفی در زمینهاش. بشنوید.
@KhabGard
📌و آخری هم یک دقیقه از صدای خود دهخدا در سالهای پایانی عمر که در آن از سه دستیار برجستهاش در لغتنامه میگوید و اینکه «امیدوارم نتایج خوبی برای مملکت داشته باشد».👇