اگر نگاهي دقيق بيفكنيم به آغاز و فرجام زنان در بعضي فيلمهاي هيچكاك متوجه شاخص مهمي از زندگي زنان ميشويم كه ناشي از گونهاي گذر از شكل سنتي به سمت مدرن است. گذشتن از هنجارهاي مرسومي كه وابستگي بيش از حد به خانه و كاشانه و دور نشدن از محيط خانواده و همچنين تابع بودن بيقيد و شرط از والدين و در حالت كلي «بزرگترها» بخشي از آن محسوب ميشود.
بر خلاف زندگی مدرن در دنياي سنتي، زنان براي مدت محدودي از خانه به همراه يكي از بزرگترها بيرون ميآيند و سپس در مدتي مشخص و قراري معلوم راهي خانه ميشوند و در يك جمله زمان خروج و مبدأ ومقصد تحرك معلوم است.
هيچكاك اين تغيير زندگي زنان را به شيوههاي بسيار جذاب در سرتاسر داستان فيلمهايش پيميگيرد و اتفاقاتي كه كاراكترهاي زن يا حتي مخاطبان را تحت تاثير قرار ميدهد بر اثر همين آسيب زندگي مدرن روي ميدهند. زنان در اين فيلمها با رفتارهايي كه تاحدودي حكايت از خامي و كودكانه بودن ميدهد سفري آغاز ميكنند كه ريسك بالايي دارد و بدون توجه به سرانجام كارها طرح همراهي عشق و دوستي ميريزند كه سرانجام بيشترشان مرگ حتمي يا اتفاقات ناگوار است.
در خرابكار، دختري كه راهي يك سفر ميشود تا دايي نابينايش را ببيند بعد از برخورد با مرد ناشناسي كه به خاطر جرمي كه مرتكب نشده است تحت تعقيب پليس است با او آشنا ميشود و از سر دل صاف و سادگياش با او سفر و تحركي ديگر را تجربه ميكند و با حوادثي همراه ميشود كه...
در رواني هم داستان با تحرك يك زن شروع و با سفر به مناطقي دور پايان ميپذيرد وسرانجامش مرگ فجيع اوست.
شايد از ميان اين فيلمها و در رابطه با همين شاخص زندگي زنان مدرن است كه بايد به فيلم «بدنام» توجه ويژه داشت؛ فيلمي كه به قول «فرانسوا تروفو» هيچكاكيترين كار استاد است. سوژه با سفر و سرسپردن به مردهاي سوءاستفادهگر و منفعتطلب روبهرويي با بدترين و پردردسرترين ابژه شروع ميشود كه همان جاسوسي و راز اورانيوم است پس چگونه هيچكاكيترين زن نباشد؟
هيچكاك در گفتوگو با تروفو: داستان بدنام مبارزه قديمي بين عشق و وظيفه است. شغل كاري گرانت در وضعيت مسخرهاي ايجاب ميكند كه برگمن را به عشق كلود رينز بيندازد و در نتيجه بديهي است كه او در تمام ماجرا دلخور و بداخم باشد.
اكنون نوبت آن است كه دوباره به نظر پرمعناي تروفو برگرديم كه معتقد است «بدنام» هيچكاكيترين فيلم استاد است؛ همه ما با اين حقيقت آشنا هستيم كه هيچكاك در تاريخ سينما بيشتر به مساله دلهره و همچنين تعليق، شهرت فراوان دارد و حتي ميتوان همين دو مورد (دلهره و تعليق) را شاخص كار هيچكاك به حساب بياوريم. براساس همين منطق ميتوانيم گفت «بدنام» تقريبا از فيلمهاي رده اول هيچكاك است. به سبب حساسيت مساله كشف ممكن راز هستهاي آلمانيها، بخشهاي داستان و روايت را با تعليقهاي جذاب و عجيب به هم پيوند ميدهد؛ تعليقهايي كه همراه با عنصر اصلياش (انتظار) دلهره را همچنان با خود همراه ميآورند. دلهرههاي ديگري هم وجود دارند كه همه حول همين موضوع كشف راز هستهاي كشور آلمان توسط امريكاييها ميچرخد و آن هم موجوديت كوچك اما بزرگ كليد در سردخانهاي است كه جايگاه پنهان كردن اورانيوم است. شيوه دستيابي به اين كليد در فيلم با دلهره و تعليق بينهايت ظريف و فني نمايش داده شده است چون قفل باز شدن راز مهم با همين كليد باز ميشود و هيچكاك متناسب با اين موضوع مهم و دلهرهآور، نمايشي فوقالعاده ارايه داده است. هنگامي كه كلود رينز در اتاق خودش است و برگمن از روي سايه شوهرش كه بر ديوار ميافتد ميفهمد او مشغول لباس پوشيدن است و كمكم همراه با چشم بيننده و دوربين زوم ميكند به كليدي كه روي ميز است و تنظيم دوربين و نماهاي تصوير سوژه باتوجه به بيشتر شدن دلهره و حساستر شدن دستيابي به كليد به بهترين نحو انجام ميگيرد. زن سايه را نگاه ميكند و از روي حركت سايهاي كه انگار به جاي شخص حقيقي با ما در ارتباط است در اتاق ميفهمد كه مرد فعلا بيرون نميآيد و سايهاش دورتر و كوچكتر ميشود و متناسب با اندازه اين سايه، نمايش زن در قالب نماي متوسط است و نور تند هم مستقيما روبهرويش ميتابد تا حركت چشمهايش ميزان نگراني و دلهرهاش را نمايش دهد و زن در فرصتي شروع به درآوردن كليد ميكند و با نزديكتر شدن و بزرگتر شدن سايه كه وجود ما و حتي زن را بيشتر به ترس مياندازد نماي سوژه هم بزرگتر و تبديل به نماي نزديك (كلوزآپ) ميشود تا ترس و اضطراب هم بيشتر نشان داده شود. زن سرانجام موفق ميشود كليد را به دست آورد و سپس با نمايش ترفندي دلهرهآور ديگر در لحظهاي كه شوهرش بهطرف او ميآيد نميگذارد شوهرش كليد را در دستان او ببيند و سرانجام دلهره پايان ميپذيرد.
✍ #کامل_حسینی
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
بر خلاف زندگی مدرن در دنياي سنتي، زنان براي مدت محدودي از خانه به همراه يكي از بزرگترها بيرون ميآيند و سپس در مدتي مشخص و قراري معلوم راهي خانه ميشوند و در يك جمله زمان خروج و مبدأ ومقصد تحرك معلوم است.
هيچكاك اين تغيير زندگي زنان را به شيوههاي بسيار جذاب در سرتاسر داستان فيلمهايش پيميگيرد و اتفاقاتي كه كاراكترهاي زن يا حتي مخاطبان را تحت تاثير قرار ميدهد بر اثر همين آسيب زندگي مدرن روي ميدهند. زنان در اين فيلمها با رفتارهايي كه تاحدودي حكايت از خامي و كودكانه بودن ميدهد سفري آغاز ميكنند كه ريسك بالايي دارد و بدون توجه به سرانجام كارها طرح همراهي عشق و دوستي ميريزند كه سرانجام بيشترشان مرگ حتمي يا اتفاقات ناگوار است.
در خرابكار، دختري كه راهي يك سفر ميشود تا دايي نابينايش را ببيند بعد از برخورد با مرد ناشناسي كه به خاطر جرمي كه مرتكب نشده است تحت تعقيب پليس است با او آشنا ميشود و از سر دل صاف و سادگياش با او سفر و تحركي ديگر را تجربه ميكند و با حوادثي همراه ميشود كه...
در رواني هم داستان با تحرك يك زن شروع و با سفر به مناطقي دور پايان ميپذيرد وسرانجامش مرگ فجيع اوست.
شايد از ميان اين فيلمها و در رابطه با همين شاخص زندگي زنان مدرن است كه بايد به فيلم «بدنام» توجه ويژه داشت؛ فيلمي كه به قول «فرانسوا تروفو» هيچكاكيترين كار استاد است. سوژه با سفر و سرسپردن به مردهاي سوءاستفادهگر و منفعتطلب روبهرويي با بدترين و پردردسرترين ابژه شروع ميشود كه همان جاسوسي و راز اورانيوم است پس چگونه هيچكاكيترين زن نباشد؟
هيچكاك در گفتوگو با تروفو: داستان بدنام مبارزه قديمي بين عشق و وظيفه است. شغل كاري گرانت در وضعيت مسخرهاي ايجاب ميكند كه برگمن را به عشق كلود رينز بيندازد و در نتيجه بديهي است كه او در تمام ماجرا دلخور و بداخم باشد.
اكنون نوبت آن است كه دوباره به نظر پرمعناي تروفو برگرديم كه معتقد است «بدنام» هيچكاكيترين فيلم استاد است؛ همه ما با اين حقيقت آشنا هستيم كه هيچكاك در تاريخ سينما بيشتر به مساله دلهره و همچنين تعليق، شهرت فراوان دارد و حتي ميتوان همين دو مورد (دلهره و تعليق) را شاخص كار هيچكاك به حساب بياوريم. براساس همين منطق ميتوانيم گفت «بدنام» تقريبا از فيلمهاي رده اول هيچكاك است. به سبب حساسيت مساله كشف ممكن راز هستهاي آلمانيها، بخشهاي داستان و روايت را با تعليقهاي جذاب و عجيب به هم پيوند ميدهد؛ تعليقهايي كه همراه با عنصر اصلياش (انتظار) دلهره را همچنان با خود همراه ميآورند. دلهرههاي ديگري هم وجود دارند كه همه حول همين موضوع كشف راز هستهاي كشور آلمان توسط امريكاييها ميچرخد و آن هم موجوديت كوچك اما بزرگ كليد در سردخانهاي است كه جايگاه پنهان كردن اورانيوم است. شيوه دستيابي به اين كليد در فيلم با دلهره و تعليق بينهايت ظريف و فني نمايش داده شده است چون قفل باز شدن راز مهم با همين كليد باز ميشود و هيچكاك متناسب با اين موضوع مهم و دلهرهآور، نمايشي فوقالعاده ارايه داده است. هنگامي كه كلود رينز در اتاق خودش است و برگمن از روي سايه شوهرش كه بر ديوار ميافتد ميفهمد او مشغول لباس پوشيدن است و كمكم همراه با چشم بيننده و دوربين زوم ميكند به كليدي كه روي ميز است و تنظيم دوربين و نماهاي تصوير سوژه باتوجه به بيشتر شدن دلهره و حساستر شدن دستيابي به كليد به بهترين نحو انجام ميگيرد. زن سايه را نگاه ميكند و از روي حركت سايهاي كه انگار به جاي شخص حقيقي با ما در ارتباط است در اتاق ميفهمد كه مرد فعلا بيرون نميآيد و سايهاش دورتر و كوچكتر ميشود و متناسب با اندازه اين سايه، نمايش زن در قالب نماي متوسط است و نور تند هم مستقيما روبهرويش ميتابد تا حركت چشمهايش ميزان نگراني و دلهرهاش را نمايش دهد و زن در فرصتي شروع به درآوردن كليد ميكند و با نزديكتر شدن و بزرگتر شدن سايه كه وجود ما و حتي زن را بيشتر به ترس مياندازد نماي سوژه هم بزرگتر و تبديل به نماي نزديك (كلوزآپ) ميشود تا ترس و اضطراب هم بيشتر نشان داده شود. زن سرانجام موفق ميشود كليد را به دست آورد و سپس با نمايش ترفندي دلهرهآور ديگر در لحظهاي كه شوهرش بهطرف او ميآيد نميگذارد شوهرش كليد را در دستان او ببيند و سرانجام دلهره پايان ميپذيرد.
✍ #کامل_حسینی
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran