اضافه بر تمام مشخصههای ریزوُدرشتی که ساختههای هیچکاک را در تاریخ سینما به جایگاهی ممتاز رساندهاند، آقای مؤلف از طریق دیگری نیز امضای خاص خود را پای فیلمها میگذاشت و آن حضورهای بسیار کوتاه در آثار خودش بود. بدنام هم از قاعدهی مذبور مستثنی نیست. در فیلم، هیچکاک کبیر را در دقیقهی شصتوُدوم [طی سکانس ضیافتِ معارفهی پس از ازدواج آلیشیا و سباستین] روی پرده میبینیم درحالیکه گیلاسی سر میکشد و قاب را ترک میکند(!)؛ حضوری که ۴ ثانیه بیشتر از بدنام را شامل نمیشود.
نکتهی حاشیهای و طنزآلودی که در ارتباط با بدنام وجود دارد، این است که فیلم باعث میشود پی ببریم عروسوُمادرشوهربازی فقط مخصوص ما جهانِ سومیها نیست و در ۷۰ سال پیش هم بین خانوادههای آلمانی ساکن ریودوژانیرو رواج داشته! مادر سباستین (با بازی لئوپولدین کنستانتین) وقتی قرار است بشنود آلیشیا مأمور مخفی بوده و تماممدت داشته نقش بازی میکرده است، گل از گلاش شکفته میشود و خطاب به پسر فریبخوردهی خود میگوید: «منتظر این لحظه بودم! میدونستم! میدونستم!» (نقل به مضمون)
در سکانس پراهمیت ضیافت، تعلیق اصلی حولوُحوش یک کلید اتفاق میافتد؛ کلید سرداب شراب که آلیشیا از دستهکلید الکس جدا کرده است و هر آن احتمال دارد فقداناش [بهدلیل تمام شدن شامپاین و اقدام آقای خانه برای آوردن بطریهای تازه] برملا شود. نکتهی جالب توجه درخصوص سکانس مدّنظرمان این است که هیچکاک دلهره را به سادهترین [و کارآمدترین] طرقِ ممکن به جان بیننده میاندازد مثلاً از راه سه نوبت نشان دادن بطریهای شامپاین درحالیکه هربار تعدادشان کمتر میشود؛ بطریها در پلان اول ۷، بعد ۵ و سرآخر ۳ عددند."
ممکن نیست از بدنام نوشت و نسبت به مشهورترین پلاناش بیتفاوت ماند! در بدو سکانس ضیافت معروف عمارت سباستین دوربین آرام به سمت راست حرکت میکند، از کنار چلچراغ میگذرد و زمانی میایستد که میزبانان مراسم [آلیشیا و سباستین] تقریباً در مرکز کادر قابلِ رؤیت باشند؛ پس از مکثی کوتاه اینبار بهآهستگی به زن و شوهر نزدیک میشویم، طبیعی است که فکر کنیم مقصود نهاییِ نما، در قاب گرفتن سباستین و تازهعروساش است [که با مهمانها مشغولِ خوشوُبش کردناند] اما گمانهزنی ما غلط از آب درمیآید، مرد از کادر بیرون میرود، پیشروی ادامه مییابد تا زمانی که دست چپ آلیشیا کلّ قاب را پر میکند، دستی که سعی در مخفی کردن کلید سرداب دارد. این کلید، مهمترین شئ در بدنام است؛ حتی مهمتر از بطریهای حاوی شامپاین و اورانیوم. بهواسطهی همین کلید و ناپدید شدناش، دست آلیشیا پیش سباستین رو و درنتیجه، اسباب سکانس پرتعلیق پایانی فراهم میشود.
✍ #پیمان_عباسی_نیا
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran
نکتهی حاشیهای و طنزآلودی که در ارتباط با بدنام وجود دارد، این است که فیلم باعث میشود پی ببریم عروسوُمادرشوهربازی فقط مخصوص ما جهانِ سومیها نیست و در ۷۰ سال پیش هم بین خانوادههای آلمانی ساکن ریودوژانیرو رواج داشته! مادر سباستین (با بازی لئوپولدین کنستانتین) وقتی قرار است بشنود آلیشیا مأمور مخفی بوده و تماممدت داشته نقش بازی میکرده است، گل از گلاش شکفته میشود و خطاب به پسر فریبخوردهی خود میگوید: «منتظر این لحظه بودم! میدونستم! میدونستم!» (نقل به مضمون)
در سکانس پراهمیت ضیافت، تعلیق اصلی حولوُحوش یک کلید اتفاق میافتد؛ کلید سرداب شراب که آلیشیا از دستهکلید الکس جدا کرده است و هر آن احتمال دارد فقداناش [بهدلیل تمام شدن شامپاین و اقدام آقای خانه برای آوردن بطریهای تازه] برملا شود. نکتهی جالب توجه درخصوص سکانس مدّنظرمان این است که هیچکاک دلهره را به سادهترین [و کارآمدترین] طرقِ ممکن به جان بیننده میاندازد مثلاً از راه سه نوبت نشان دادن بطریهای شامپاین درحالیکه هربار تعدادشان کمتر میشود؛ بطریها در پلان اول ۷، بعد ۵ و سرآخر ۳ عددند."
ممکن نیست از بدنام نوشت و نسبت به مشهورترین پلاناش بیتفاوت ماند! در بدو سکانس ضیافت معروف عمارت سباستین دوربین آرام به سمت راست حرکت میکند، از کنار چلچراغ میگذرد و زمانی میایستد که میزبانان مراسم [آلیشیا و سباستین] تقریباً در مرکز کادر قابلِ رؤیت باشند؛ پس از مکثی کوتاه اینبار بهآهستگی به زن و شوهر نزدیک میشویم، طبیعی است که فکر کنیم مقصود نهاییِ نما، در قاب گرفتن سباستین و تازهعروساش است [که با مهمانها مشغولِ خوشوُبش کردناند] اما گمانهزنی ما غلط از آب درمیآید، مرد از کادر بیرون میرود، پیشروی ادامه مییابد تا زمانی که دست چپ آلیشیا کلّ قاب را پر میکند، دستی که سعی در مخفی کردن کلید سرداب دارد. این کلید، مهمترین شئ در بدنام است؛ حتی مهمتر از بطریهای حاوی شامپاین و اورانیوم. بهواسطهی همین کلید و ناپدید شدناش، دست آلیشیا پیش سباستین رو و درنتیجه، اسباب سکانس پرتعلیق پایانی فراهم میشود.
✍ #پیمان_عباسی_نیا
🎬 Notorious 1946
Join 👉 @honar7modiran