در جهان داگویل سوژه مردانه هم متجاوز است هم ناجی زن است! مردان داگویل همگی به گریس تجاوز می کنند ولی در انتها این پدر است که او را نجات میدهد و گریس پی می برد که عشق ورزی نقطه ضعف او و باعث تباهی اوست. او در زیر سایه قدرت پدر سزاری بیرحم میشود و عدالت را به نحوی افلاطونی به اجرا می گذراد ولی گریس دیگر خودش نیست بلکه فقط کانالی است برای نمایش قدرت پدرانه! پدر به او یاد می دهد که قدرت زیاد هم بد نیست! در جهانی که منطق تنازع برای بقا همچنان پابرجاست(ولو در پوشش اخلاق و تمدن) زن نیز باید در پی کسب قدرت باشد قدرتی که در موارد لازم دست او را بگیرد، برخلاف بسیاری از خوانش های چپی، سینمای فون تریه ضد زن نیست بلکه تنها وضعیت موجود را منعکس می کند، او به زنان نشان میدهد که دچار توهماتی از نوع رهایی نشوند زیرا همچنان در زنجیرهای تاریخ مردسالار اسیرند. آنها اگر برده جنسی نباشند در بهترین حالت می توانند دختر خوبی برای پدر باشند. آری داگویل نمایش تمدن عصر ماست با تمام کاستی هایش، از جمله نابرابری جنسیتی!
🔘 شخصیت گریس در بخش پایانی بیشتر روشن می شود. پدر گریس او را متهم به خود خواهی میکند. پدرش معتقد است همانطور که او تاوان گناهانش را داده بقیه هم باید تاوان گناهانشان را بدهند.
آری گریس متکبر بود اما تکبری از نوعی دیگر. تکبری که سبب میشد به راحتی فریب بخورد و گاز زدن سیب سرخ در دراخل وانت، خود شاهد بر این مدعاست. پدرش به او میگوید: هرکسی باید پاسخگوی عملش باشد، اما تو اصلاً فرصت پاسخ گویی را به آنها نمیدهی، این نهایت تکبر است.
تکبر گریس درآن بود که او خود را بسیار بزرگتر ازآن تصور میکردکه جزای بدی دیگران را بدهد و این احساس را ناخودآگاه در زیر واژههایی مانند فداکاری و انسان دوستی پنهان میکرد.
وقتی گریس در زیر نور ماه می ایستد ناگهان به یک شهود باطنی میرسد و جواب تمام سوالاتش را پیدا می کند.
اگر گریس هم مثل آنها رفتارکرده بود الان نمیتوانست ازکارهای زشت آنها ابراز ناراحتیکند. اما وقتآن رسیده بود که آنها تنبیه شوند. اینکار به خاطر دیگر شهرها، به خاطر بشریت و به خاطر انسانها و خود گریس ستمدیده بود. گریس نیز خود جزیی از این بشریت بود.
گریس می خواهد از قدرتش استفادهکند زیرا میخواهد دنیای بهتری بسازد. قدرت چیز بدی نیست هرکسی میتواند طبق سلیقهاش از آن استفاده کند. و به این ترتیب است که او شهر را به آتش می کشد، درستترین کاریکه می شد انجام داد.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
🔘 شخصیت گریس در بخش پایانی بیشتر روشن می شود. پدر گریس او را متهم به خود خواهی میکند. پدرش معتقد است همانطور که او تاوان گناهانش را داده بقیه هم باید تاوان گناهانشان را بدهند.
آری گریس متکبر بود اما تکبری از نوعی دیگر. تکبری که سبب میشد به راحتی فریب بخورد و گاز زدن سیب سرخ در دراخل وانت، خود شاهد بر این مدعاست. پدرش به او میگوید: هرکسی باید پاسخگوی عملش باشد، اما تو اصلاً فرصت پاسخ گویی را به آنها نمیدهی، این نهایت تکبر است.
تکبر گریس درآن بود که او خود را بسیار بزرگتر ازآن تصور میکردکه جزای بدی دیگران را بدهد و این احساس را ناخودآگاه در زیر واژههایی مانند فداکاری و انسان دوستی پنهان میکرد.
وقتی گریس در زیر نور ماه می ایستد ناگهان به یک شهود باطنی میرسد و جواب تمام سوالاتش را پیدا می کند.
اگر گریس هم مثل آنها رفتارکرده بود الان نمیتوانست ازکارهای زشت آنها ابراز ناراحتیکند. اما وقتآن رسیده بود که آنها تنبیه شوند. اینکار به خاطر دیگر شهرها، به خاطر بشریت و به خاطر انسانها و خود گریس ستمدیده بود. گریس نیز خود جزیی از این بشریت بود.
گریس می خواهد از قدرتش استفادهکند زیرا میخواهد دنیای بهتری بسازد. قدرت چیز بدی نیست هرکسی میتواند طبق سلیقهاش از آن استفاده کند. و به این ترتیب است که او شهر را به آتش می کشد، درستترین کاریکه می شد انجام داد.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran