#part180
د.ا.ن دنی
اینو که گفتم
خواستم برم سمت در که لیام
بازومو گرفتو بهم اجازه نداد
منو برگردوند سمت خودش و پشتم ایستاد...
زیپ پیرهنمو کشید پایین
لباسم از تنم افتاد ...
دستاشو دور
کمرم حلقه کردو
سرشو برد تو گردنم ...
اروم مکید
کل بدنم مور مور شد
دستامو گذاشتم رو دستاشو
اروم نالیدم ...
اروم گوشه لبمو گاز گرفتم ولی ...
با به یاد اوردن حرفی که اون شب بهم زد ....
همون جوری داشت ادامه میداد که یهو ازش جدا شدم
چرخیدم سمتشو تو چشماش نگاه کردم
خمار خمار بود ...
+اون شبو یادت میاد لیام ؟
چجوری اذیتم کردی ؟
یادته چی بهم گفتی؟
اینو که گفتم دستشو اورد سمتم اما دستشو پس زدم
+لیام چرا فکر میکنی هر کاری خواستی میتونی انجام بدی و بعد بازم همه چی برگرده به قبل ؟
اره من عاشقتم
هر چیزی هم که بشه بازم عاشقتم
اگه یه قدم بیای سمتم تا تهش برات میدوم
چون دوست دارم
ولی دیگه نمیخوام اینجوری باشم
داشتم ادامه میدادم که حرفمو قطع کرد
_میتونی خودتو کنترل کنی ؟
میتونی از حس نیازت به من کم کنی ؟
اینو که گفت نگاهمو ازش گرفتمو دیگه ادامه ندادم ...
_ هیچ کدوم از کارایی که کردم یا حرفایی که زدم دلیلی به جز اینکه تورو از خودم دور کنم تا ب چیزی شک نکنی نداشت
من بیشتر از تو عاشقم
اینو گفتو منو انداخت رو تختو اومد روم
+لیام لطفا
اینو گفتمو دستمو گذاشتم رو سینشو به عقب هلش دادم
_نه دنی
خودتم میدونی که میخوایش
تو هم به من نیاز داری
دلیل همه اون کارام تولدت بود
نمیخواستم شک کنی
اینو گفتو لباشو گذاشت رو لبام
وحشیانه لبامو میخورد ...
منم همراهیش میکردم ...
همون جوری که لبام رو لباش بود ...
دستمو بردم سمت تی شرتشو کمکش دادم که درش بیاره
به عضلات شکمش خیره بودم ...
لیام واقعا زیباعو بی نقصه همون جوری داشتم بهش نگاه میکردم که یهو لباشو گذاشت رو سینمو محکم مکید ...
همون جوری داشت ادامه میداد که ...
سرشو اورد بالاعو بهم نگاه کرد...
+دنی ؟
میشه یه سوال ازت بپرسمو بهم جواب بدی ؟
_ عا؟
+میشه باهام ازدواج کنی ؟
اینو که گفت شوکه شدم ...
بهش نگاه کردمو نشستم رو تخت
+چی ؟
_میخوام باهات ازدواج کنم
میخوام بابا شم
اینو که گفت یه لبخند کوچیک زدمو بدون مکث لبامو گذاشتم رو لباشو
محکم بوسیدمش ...
همون جوری لبام رو لباش بود که منو خوابوند رو تختو اومد روم
بعد چند مین از هم جدا شدیمو
اروم تو بغلش خوابیدم ...
دیگه نفهمیدم چی شد که چشمام گرم شدو خوابم برد ...
فردا صبح :
د.ا.ن دنی
اروم چشمامو باز کردم ...
چند تا پلک زدمو به اطرافم نگاه کردم
بعد چند مین به خودم اومدم
انگار یه چیز سنگینی روم بود
یه دست لیام روم بود
دستش واقعا سنگین بود ...
نفسمو با صدا دادم بیرونو چشمامو گذاشتم رو هم
که یهو لیام موهامو از رو گردنم زد کنارو
اروم گردنمو بوسید
+تو هم بیدار شدی؟
_اوهوم
صبح بخیر
اینو که گفتم اومد رو مو اروم لبامو بوسید
_نمیخوای جواب بدی؟
+جواب چ..
داشتم ادامه میدادم که یهو ادامه حرفمو خوردم
+عم نه باید فکر کنم
اما امیدوار نباش
چون جوابم ...
اینو گفتمو دیگه ادامه ندادمو بهش زبون درازی کردم ...
لیامم زد زیر خنده
خنده هاش واقعا فوق العادست ... اون بهترین پسریه که دیدم
بعد دو سه مین هردومون از رو تخت بلند شدیمو رفتیم تو حموم
بعد اینکه دوش گرفتیم از حموم اومدیم بیرونو لباس پوشیدیم ...
لیام موهامو خشک کرد...
خیلی این کارو دوس داره
البته منم لذت میبرم ...
همین طوری کل کارامونو تو ذهنم مرور کردمو
لباسامو پوشیدم
+دنی صبحونه بریم بیرون ؟
_برای من فرقی نداره
اگه تو میخوای بریم
+پس من پایین منتظرتم
اینو گفتو بهم چشمک زدو از اتاق رفت بیرون
رفتم سمت کمد لباساعو
یه تاپ مشکیو شلوارک کوتاه لی برداشتم
لباسامو عوض کردمو موهامو از بالا بستم
از اتاق رفتم بیرون...
رفتم طبقه پایین
لیام رو مبل نشسته بودو داشت با تلفنش حرف میزد ...
تقریبا بعد دوسه مین قطع کرد
+کی بود ؟
_بریم تو راه میگم
فقط میشه بری لباستو عوض کنی ؟
+لیام لطفا
اینو گفتمو با خواهش بهش نگاه کردم
اینو که گفتم نفسشو با صدا بیرون داد ...
_ باشه بریم
دستشو گذاشت پشت کمرمو راهنماییم کرد که از خونه بریم بیرون
رفتیم تو پارکینگو سوار ماشین شدیم
لیام ماشینو روشن کردو راه افتاد
+اونی که داشتم باش حرف میزدم ...
https://t.me/joinchat/AAAAAEy_Ks2wI1nf53fhpg
نظر ، انتقاد ، پیشنهاد ؟
https://telegram.me/HarfBeManBot?start=MjIzMDA4OTIx
جواب
@hardpmn
د.ا.ن دنی
اینو که گفتم
خواستم برم سمت در که لیام
بازومو گرفتو بهم اجازه نداد
منو برگردوند سمت خودش و پشتم ایستاد...
زیپ پیرهنمو کشید پایین
لباسم از تنم افتاد ...
دستاشو دور
کمرم حلقه کردو
سرشو برد تو گردنم ...
اروم مکید
کل بدنم مور مور شد
دستامو گذاشتم رو دستاشو
اروم نالیدم ...
اروم گوشه لبمو گاز گرفتم ولی ...
با به یاد اوردن حرفی که اون شب بهم زد ....
همون جوری داشت ادامه میداد که یهو ازش جدا شدم
چرخیدم سمتشو تو چشماش نگاه کردم
خمار خمار بود ...
+اون شبو یادت میاد لیام ؟
چجوری اذیتم کردی ؟
یادته چی بهم گفتی؟
اینو که گفتم دستشو اورد سمتم اما دستشو پس زدم
+لیام چرا فکر میکنی هر کاری خواستی میتونی انجام بدی و بعد بازم همه چی برگرده به قبل ؟
اره من عاشقتم
هر چیزی هم که بشه بازم عاشقتم
اگه یه قدم بیای سمتم تا تهش برات میدوم
چون دوست دارم
ولی دیگه نمیخوام اینجوری باشم
داشتم ادامه میدادم که حرفمو قطع کرد
_میتونی خودتو کنترل کنی ؟
میتونی از حس نیازت به من کم کنی ؟
اینو که گفت نگاهمو ازش گرفتمو دیگه ادامه ندادم ...
_ هیچ کدوم از کارایی که کردم یا حرفایی که زدم دلیلی به جز اینکه تورو از خودم دور کنم تا ب چیزی شک نکنی نداشت
من بیشتر از تو عاشقم
اینو گفتو منو انداخت رو تختو اومد روم
+لیام لطفا
اینو گفتمو دستمو گذاشتم رو سینشو به عقب هلش دادم
_نه دنی
خودتم میدونی که میخوایش
تو هم به من نیاز داری
دلیل همه اون کارام تولدت بود
نمیخواستم شک کنی
اینو گفتو لباشو گذاشت رو لبام
وحشیانه لبامو میخورد ...
منم همراهیش میکردم ...
همون جوری که لبام رو لباش بود ...
دستمو بردم سمت تی شرتشو کمکش دادم که درش بیاره
به عضلات شکمش خیره بودم ...
لیام واقعا زیباعو بی نقصه همون جوری داشتم بهش نگاه میکردم که یهو لباشو گذاشت رو سینمو محکم مکید ...
همون جوری داشت ادامه میداد که ...
سرشو اورد بالاعو بهم نگاه کرد...
+دنی ؟
میشه یه سوال ازت بپرسمو بهم جواب بدی ؟
_ عا؟
+میشه باهام ازدواج کنی ؟
اینو که گفت شوکه شدم ...
بهش نگاه کردمو نشستم رو تخت
+چی ؟
_میخوام باهات ازدواج کنم
میخوام بابا شم
اینو که گفت یه لبخند کوچیک زدمو بدون مکث لبامو گذاشتم رو لباشو
محکم بوسیدمش ...
همون جوری لبام رو لباش بود که منو خوابوند رو تختو اومد روم
بعد چند مین از هم جدا شدیمو
اروم تو بغلش خوابیدم ...
دیگه نفهمیدم چی شد که چشمام گرم شدو خوابم برد ...
فردا صبح :
د.ا.ن دنی
اروم چشمامو باز کردم ...
چند تا پلک زدمو به اطرافم نگاه کردم
بعد چند مین به خودم اومدم
انگار یه چیز سنگینی روم بود
یه دست لیام روم بود
دستش واقعا سنگین بود ...
نفسمو با صدا دادم بیرونو چشمامو گذاشتم رو هم
که یهو لیام موهامو از رو گردنم زد کنارو
اروم گردنمو بوسید
+تو هم بیدار شدی؟
_اوهوم
صبح بخیر
اینو که گفتم اومد رو مو اروم لبامو بوسید
_نمیخوای جواب بدی؟
+جواب چ..
داشتم ادامه میدادم که یهو ادامه حرفمو خوردم
+عم نه باید فکر کنم
اما امیدوار نباش
چون جوابم ...
اینو گفتمو دیگه ادامه ندادمو بهش زبون درازی کردم ...
لیامم زد زیر خنده
خنده هاش واقعا فوق العادست ... اون بهترین پسریه که دیدم
بعد دو سه مین هردومون از رو تخت بلند شدیمو رفتیم تو حموم
بعد اینکه دوش گرفتیم از حموم اومدیم بیرونو لباس پوشیدیم ...
لیام موهامو خشک کرد...
خیلی این کارو دوس داره
البته منم لذت میبرم ...
همین طوری کل کارامونو تو ذهنم مرور کردمو
لباسامو پوشیدم
+دنی صبحونه بریم بیرون ؟
_برای من فرقی نداره
اگه تو میخوای بریم
+پس من پایین منتظرتم
اینو گفتو بهم چشمک زدو از اتاق رفت بیرون
رفتم سمت کمد لباساعو
یه تاپ مشکیو شلوارک کوتاه لی برداشتم
لباسامو عوض کردمو موهامو از بالا بستم
از اتاق رفتم بیرون...
رفتم طبقه پایین
لیام رو مبل نشسته بودو داشت با تلفنش حرف میزد ...
تقریبا بعد دوسه مین قطع کرد
+کی بود ؟
_بریم تو راه میگم
فقط میشه بری لباستو عوض کنی ؟
+لیام لطفا
اینو گفتمو با خواهش بهش نگاه کردم
اینو که گفتم نفسشو با صدا بیرون داد ...
_ باشه بریم
دستشو گذاشت پشت کمرمو راهنماییم کرد که از خونه بریم بیرون
رفتیم تو پارکینگو سوار ماشین شدیم
لیام ماشینو روشن کردو راه افتاد
+اونی که داشتم باش حرف میزدم ...
https://t.me/joinchat/AAAAAEy_Ks2wI1nf53fhpg
نظر ، انتقاد ، پیشنهاد ؟
https://telegram.me/HarfBeManBot?start=MjIzMDA4OTIx
جواب
@hardpmn