حنین به توان دو!


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Музыка


•قسم به قصه چشمی که غصه هاست در آن...!‌
#طه_محمدی
Playlist (به مثابه مأمن):
https://t.me/blueecoldroom
@Taha_ymdy
Instagram.com/taha_ymdy

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Музыка
Статистика
Фильтр публикаций


«گفتی اگر تو جای من بودی چه می کردی؟
ترکت نمی کردم عزیزم من اگر بودم»


«از خود به تو، از تو به غم، از غم به تنهایي
من در تمام عمر در حال سفر بودم…»
-مائده هاشمی


Репост из: Feeling Blue📻
«بی‌تو
بی‌ شب‌افروزی ماندنت
بی‌ تب تند پیراهن‌ت
شک نکن من که هیچ
آسمان هم زمین می‌خورد»


-فصل سرد
از سری نقاشی‌های کیارستمى.


Репост из: [ ماضیِ بَعید ]
تو هری‌پاتر و یادگاران مرگ، یه جایی هرماینی وقتی احتمال کشته‌شدنش رو می‌ده، یه نیمه‌شب می‌ره خونه‌شون و با چوب‌دستی‌ش خودش رو از تمام خاطرات و عکس‌های پدر و مادرش پاک می‌کنه تا بعد از مرگش هیچ‌چیزی ازش به یاد نیارن و حتی فراموش کنن دختری داشتن. منم گاهی دلم می‌خواد یه نیمه شب خودمو از خاطر همه پاک کنم. بعدم برم و هیچ‌کس حتی لحظه‌ای به یاد نیاره حضورم‌و.


نمی‌دونم، من هیچ‌وقت هیچى بهش نگفتم.
‏من کلا این‌جوری‌ام همیشه هر وقت باید یه کاری کنم، یک‌دفعه اصلاً هیچ‌کاری نمی‌کنم!

‏-چیز‌هایى هست که نمی‌دانى


Репост из: بی‌جآن
خسته، تهی، ملول، ضربه‌پذیر
و خالی از شوق.


تکیه زده‌ام به گوشۀ پنجره، چشم‌هایم ابرهای سرخ و برف‌های ریز را تماشا می‌کند.
شمع گوشۀ اتاق می‌سوزد و ساعت دیجیتال کنار آن، ساعت کمی بعد از صفر را نشان می‌دهد.
جایی که روزی مأمن من بود، حالا ملال‌آورترین نقطۀ روی زمین است.
مغزم پراز حرف‌هایی‌ست که زیر باران‌ها، در دل گرفتگی ابرها، چشم در برابر چشم‌های توt به تو نگفته‌ام. حالا چندسال است که این اتفاق دارد مرور می‌شود.
هنوز هم نمی‌دانم که این سکوت‌های ناگهانی از ترس دورترشدن است یا از برای محوشدن در عمق چشم‌های تو، همان سیاهی مطلقی که من را برای یک‌بار ولی به اندازۀ تمام عمر در بند کشیده‌است.
مغزم درد می‌کند! مغزم دارد بیشتر از قبل این روزها را بالا می‌آورد.
روزهایی که بعد از صحبت با تو از اوج استیصال به «سال بلوای معروفی» پناه می‌بردم.
سراغ کتابش می‌روم و آن را ورق می‌زنم. برگه‌های چروکیدۀ باران‌خورده‌اش گواه آن روزها هستند.
دارم کنار پنجره همان قسمت‌ها را دوباره می‌خوانم، همان‌ کلماتی که آن‌روزها مرا به فکر فرو می‌بردند، کلماتی که ساعت‌ها روی آن‌ها مکث می‌کردم. کلماتی که آغشته به باران‌اند و به روزهای دلتنگی.
- ...


«خیلی دلم می‌خواست لااقل یک‌بار دیگر او را ببینم، صورت‌ش را توی دوتا دست‌هام بگیرم و زل بزنم به چشم‌هاش، و ازش بخواهم مثل لحظۀ خداحافظی، سرناد شوبرت را با پیانو برام بزند.»


«گفتم: چند دقیقه این جا بنشین و به من تکیه بده.
گفت: کارم از تکیه گذشته. دلم می‌خواهد توی بغلت بمیرم.»


«می‌ترسیدم بغلش کنم و از جادوی خواب به دنیای زندگان پرتاب شوم.
می‌ترسیدم پیش از آن‌که او را بوسیده باشم، دیگر نتوانم نفس بکشم و ناکام به دنیای مردگان برگردم.
می‌ترسیدم...»


آینه‌ای و زلال بودن این مرد رو از چین‌خوردگی چشم‌های پشت عینک دودی‌ش، از نرمی و لطافت کلامش و از اینکه تمام این سالن دو ساعت میخ‌کوب شنیدن صحبت‌های کسی بودن که با زبان غریبه و فارسی براشون سخن‌ می‌گه، می‌شه فهمید.
کیارستمی برای من چیزی فراتر از الگوی سینمایی بوده و هست. پیشنهاد باشرمانه‌ای که دارم دیدن این دوساعت گفتگوئه. یقینا شگفت‌زده می‌شید از دیدن‌ش!
https://youtu.be/-1CCPg5UY-E?si=vKdLIUjjZTSRQM6E


چیزهای زیبا و غمگین بسیاری در دنیا هست که من هنوز فاتح آن‌ها نشدم؛
دورترین‌شان هم چشم‌های خیره و مبهوت تو!


برای روزهایی که آسمانْ خاکستری پوشیده، روزهایی که آرزوی دفن شدن زیر تک‌‌درخت برف‌گرفته در من فریاد بر می‌آورد.


پنجمین سالگرد سقوط قطره‌قطرهٔ جان‌های بی‌گناه‌تان .


«بمیرد تشنه مستسقى
و دریا هم‌چُنان باقى..»


برای روز دیدار با تو
در یک عصر بارانی
درست وسط جنگل پرتقال!


غم‌گین‌ترینم و فقط غم‌گین‌ترین غزل فارسی می‌تونه غم چندین‌سالهٔ من رو برون‌ریزی کنه.


«لیلا دوباره قسمت ابن‌السلام ‌شد»


بس ناله‌ها کردم به امیدي که رحم آري..

Показано 20 последних публикаций.