Репост из: یاس
#خیانت
#مثلث_عشقی
در یک فکر #شیطانی قیدِ اعتقادات مرد روبرویم را میزنم. یکدفعه روی پنجهی پا بلند میشوم و با سرعت #بوسهای روی چانهاش میکارم و اوج #لذت از عرش به فرش برمیگردم.
خودم آتش میگیرم و او را برق میگیرد. لرزش بدنش را حس میکنم
ناباور و توبیخی نامم را از اعماق وجود پاکش صدا میزند
- مهدا؟!
گر گرفتهام، دلم #طلب_بوسهی دوم را میکند ولی از چشمان برافروختهاش حیا میکنم.پشیمان نیستم ولی قصد آزارش را ندارم.
از اول هم قصدم آزارش نبود فقط چیزی در دلم این بوسه را تمنا کرد.
تنها با صدایی مرتعش لب میزنم
- شرمنده...اسلامت رو به خطر انداختم ...ولی دلم دیگه طاقت نداشت...ارزش رفتن به #جهنم رو داشت!
اخم در هم میکشد
- برو فقط برو
سرمست لبخند میزنم و او با حالت #قهر سر تکان میدهد و رو برمیگرداند و از پیچ کوچه رد میشود.
دل و جانم را قربان قد و بالایش میکنم
#لبهایم_از_عطش_بوسیدنش_ترک خورده است.
#جنس_مخالف
#رسوایی
#ملیحه_بخشی_یاس
https://t.me/joinchat/AAAAAEIfNV21xArPxeNgZQ
#مثلث_عشقی
در یک فکر #شیطانی قیدِ اعتقادات مرد روبرویم را میزنم. یکدفعه روی پنجهی پا بلند میشوم و با سرعت #بوسهای روی چانهاش میکارم و اوج #لذت از عرش به فرش برمیگردم.
خودم آتش میگیرم و او را برق میگیرد. لرزش بدنش را حس میکنم
ناباور و توبیخی نامم را از اعماق وجود پاکش صدا میزند
- مهدا؟!
گر گرفتهام، دلم #طلب_بوسهی دوم را میکند ولی از چشمان برافروختهاش حیا میکنم.پشیمان نیستم ولی قصد آزارش را ندارم.
از اول هم قصدم آزارش نبود فقط چیزی در دلم این بوسه را تمنا کرد.
تنها با صدایی مرتعش لب میزنم
- شرمنده...اسلامت رو به خطر انداختم ...ولی دلم دیگه طاقت نداشت...ارزش رفتن به #جهنم رو داشت!
اخم در هم میکشد
- برو فقط برو
سرمست لبخند میزنم و او با حالت #قهر سر تکان میدهد و رو برمیگرداند و از پیچ کوچه رد میشود.
دل و جانم را قربان قد و بالایش میکنم
#لبهایم_از_عطش_بوسیدنش_ترک خورده است.
#جنس_مخالف
#رسوایی
#ملیحه_بخشی_یاس
https://t.me/joinchat/AAAAAEIfNV21xArPxeNgZQ