مثل نومیدی یک مرد
در زمستانهای عصر سنگ
یا وحشت بیدریغ زنی
از چرخش مدام چوب بر چوب
به وقت کشف آتش
ما با عاطفههای قرن مفرغ به هم رسیده بودیم
ما از تصویرهای مضحک مرگ
بر دیوارهٔ کتیبهای باستانی
به اشارتهای ربانی پناه برده بودیم
تو به آیههای مریم
و سفرهای گسترده بر سایهٔ نخل
من به روایتی تازه از قصهٔ یوسف
و پیراهنی که هیچ چشمی را شفا نداد
تو مادر مقدس ارض موعود شدی
من پسر گناهکار نوح
از طور بالا رفتم و غرق شدم
از جُلجُتا بالا رفتم و غرق شدم
و تو نشستی
و صنعتگران از سنگ اندامت پیکرهای ساختند
و کشاورزان به وقت ورزا نام تو را بر زبان نهادند
و مردان رزم
تمثال تو را بر سینه صلیب کشیدند
من...
در قعر چاهی به راه کنعان
با پیرهنی آغشته به گریهٔ گرگ
برای همیشه در انتظار عزیز مصر ماندم
#فرزاد_کریمی
با عاطفههای قرن مفرغ، تهران: نشر ثالث، ۱۳۹۸، ص۴۴.
در زمستانهای عصر سنگ
یا وحشت بیدریغ زنی
از چرخش مدام چوب بر چوب
به وقت کشف آتش
ما با عاطفههای قرن مفرغ به هم رسیده بودیم
ما از تصویرهای مضحک مرگ
بر دیوارهٔ کتیبهای باستانی
به اشارتهای ربانی پناه برده بودیم
تو به آیههای مریم
و سفرهای گسترده بر سایهٔ نخل
من به روایتی تازه از قصهٔ یوسف
و پیراهنی که هیچ چشمی را شفا نداد
تو مادر مقدس ارض موعود شدی
من پسر گناهکار نوح
از طور بالا رفتم و غرق شدم
از جُلجُتا بالا رفتم و غرق شدم
و تو نشستی
و صنعتگران از سنگ اندامت پیکرهای ساختند
و کشاورزان به وقت ورزا نام تو را بر زبان نهادند
و مردان رزم
تمثال تو را بر سینه صلیب کشیدند
من...
در قعر چاهی به راه کنعان
با پیرهنی آغشته به گریهٔ گرگ
برای همیشه در انتظار عزیز مصر ماندم
#فرزاد_کریمی
با عاطفههای قرن مفرغ، تهران: نشر ثالث، ۱۳۹۸، ص۴۴.