شب
سراسر
زنجيرِ زنجره بود
تا سحر
سحرگه
بهناگاه با قُشَعْريرهی درد
در لطمهی جانِ ما
جنگل
از خواب واگشود
مژگانِ حيرانِ برگاش را
پلکِ آشفتهی مرگاش را،
و نعرهی اُزگَلِ ارّه زنجيری
سُرخ
بر سبزیِ نگرانِ درّه
فروريخت
تا به کسالتِ زردِ تابستان پناه آريم
دلشکسته
به ترکِ کوه گفتیم
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦
سراسر
زنجيرِ زنجره بود
تا سحر
سحرگه
بهناگاه با قُشَعْريرهی درد
در لطمهی جانِ ما
جنگل
از خواب واگشود
مژگانِ حيرانِ برگاش را
پلکِ آشفتهی مرگاش را،
و نعرهی اُزگَلِ ارّه زنجيری
سُرخ
بر سبزیِ نگرانِ درّه
فروريخت
تا به کسالتِ زردِ تابستان پناه آريم
دلشکسته
به ترکِ کوه گفتیم
#احمد_شاملو
✦ @foroogh_shamloo ✦