نیایش_صبحگاهی
خدایا! تو که هستی که چه با چشمان باز و چه بسته، لذت حضورت پیداست. تو در دل ناگواریها و شادیها پیدایی، در عطر رازقی و مریم در مشامم میپیچی ...
کلمات قاصرند از بیان احساسم!
فقط میدانم که رها میشوم، از هر چه تشویش است و تلخی! و یقین پیدا میکنم که من نور هستم...
من عشق هستم... و من آگاهی هستم و همهی اینها از برکت حضور توست ....
با مهربانی و شادکردن دلها، جهان لبخند میزند، پس خدای عزیزم کمک کن تا این دو هنر را سرلوحه زندگی ام قرار دهم....
خدایا! تو که هستی که چه با چشمان باز و چه بسته، لذت حضورت پیداست. تو در دل ناگواریها و شادیها پیدایی، در عطر رازقی و مریم در مشامم میپیچی ...
کلمات قاصرند از بیان احساسم!
فقط میدانم که رها میشوم، از هر چه تشویش است و تلخی! و یقین پیدا میکنم که من نور هستم...
من عشق هستم... و من آگاهی هستم و همهی اینها از برکت حضور توست ....
با مهربانی و شادکردن دلها، جهان لبخند میزند، پس خدای عزیزم کمک کن تا این دو هنر را سرلوحه زندگی ام قرار دهم....