⭕️ساعت، بدنِ زمان⭕️
1⃣ ما هر روز چندین مرتبه به ساعت دیواری یا مچی خود نگاه میکنیم. به عقربه هایِ محصور در این دایره ی بی آغاز و بی پایان. به این گردشِ بی سرانجام. مینگریم و سپس این تجسدِ دایره گون، دچارِ توهم مان می کند، یا چنان که در علوم شناختی مینامند، دچار سوگیریِ شناختی (Cognitive Bias) میشویم. من نام آن را «سوگیریِ جاودانگی» می نامم.
2⃣ از آنجا که این فرم / شکل / بدنِ دایروی، آغاز و پایان ندارد و همواره در حال چرخش است، همواره در حال شروع دوباره است و هرگز پایانی ندارد، به تدریج دچار سوگیریِ جاودانگی میشویم: من نیز همواره در حال زندگی خواهم بود. زمان، هرگز برای من به پایان نخواهد رسید. من،عمر خویش را با همین ساعت میسنجم و زمان، در این ساعت، دایروی است، بی پایان است، و بنابراین عمر من نیز بی پایان است.
3⃣ این بدنِ دایروی را مقایسه کنید با ساعت های شنی یا شمعی. ساعتهایی که پایان یافتن را، خاموش شدن را در آن به وضوح میتوان دید، میتوان لمس کرد. بدنی که پایان یافتنِ زمان را متجسد / بدنمند کرده است. ساعتی که هرگز ما را دچار سوگیریِ جاودانگی نمیکند.
4⃣ اما راه حلِ گریز از سوگیریِ جاودانگی، بازگشت به ساعتهای شنی یا شمعی نیست. بازگشت به رودخانه ی زمان است.
5⃣ همه ی ما این بیت حافظ را شنیده ایم: بنشین بر لب جوی و گذر عمر نگر/ کین اشارت ز جهان گذرا ما را بس. اما ما هرگز بر لبِ جویِ عمر ننشسته ایم، زیرا کلمات فریبمان داده اند. ما سنِ مان را با واحد سال اندازه گیری کرده ایم واحدی که آنقدر کوچک نیست که بتوان گذران آن را به دقت مشاهده و لمس کرد.
6⃣ حالا بیایید واحد اندازه گیری را از سال به ساعت تبدیل کنیم. حالا یک فرد عادی ۷۰ سال عمر نمیکند بلکه ۶۰۰۰۰۰ ساعت عمر میکند و کسی که ۳۵ سال دارد ۳۵ سال دیگر زنده نخواهد بود بلکه ۳۰۰۰۰۰ ساعت دیگر زنده خواهد بود وضعیت ۳۰۰ هزار ساعت دست کم ۱۰۰ هزار ساعت آن را در خواب سپری خواهد کرد و صد هزار ساعت دیگر را صرف کار و فعالیت های اجباری خواهد کرد به بیان دیگر این فرد ۳۵ ساله فقط صد هزار ساعت مفید در اختیار دارد. فقط صد هزار ساعت...حالا بهتر میتوانید گذرِ این جوی را مشاهده کنید...
📕#پست_مکتوب
💡#روان_كاوى_فناوری
🆔 @jarayanphilosophy
1⃣ ما هر روز چندین مرتبه به ساعت دیواری یا مچی خود نگاه میکنیم. به عقربه هایِ محصور در این دایره ی بی آغاز و بی پایان. به این گردشِ بی سرانجام. مینگریم و سپس این تجسدِ دایره گون، دچارِ توهم مان می کند، یا چنان که در علوم شناختی مینامند، دچار سوگیریِ شناختی (Cognitive Bias) میشویم. من نام آن را «سوگیریِ جاودانگی» می نامم.
2⃣ از آنجا که این فرم / شکل / بدنِ دایروی، آغاز و پایان ندارد و همواره در حال چرخش است، همواره در حال شروع دوباره است و هرگز پایانی ندارد، به تدریج دچار سوگیریِ جاودانگی میشویم: من نیز همواره در حال زندگی خواهم بود. زمان، هرگز برای من به پایان نخواهد رسید. من،عمر خویش را با همین ساعت میسنجم و زمان، در این ساعت، دایروی است، بی پایان است، و بنابراین عمر من نیز بی پایان است.
3⃣ این بدنِ دایروی را مقایسه کنید با ساعت های شنی یا شمعی. ساعتهایی که پایان یافتن را، خاموش شدن را در آن به وضوح میتوان دید، میتوان لمس کرد. بدنی که پایان یافتنِ زمان را متجسد / بدنمند کرده است. ساعتی که هرگز ما را دچار سوگیریِ جاودانگی نمیکند.
4⃣ اما راه حلِ گریز از سوگیریِ جاودانگی، بازگشت به ساعتهای شنی یا شمعی نیست. بازگشت به رودخانه ی زمان است.
5⃣ همه ی ما این بیت حافظ را شنیده ایم: بنشین بر لب جوی و گذر عمر نگر/ کین اشارت ز جهان گذرا ما را بس. اما ما هرگز بر لبِ جویِ عمر ننشسته ایم، زیرا کلمات فریبمان داده اند. ما سنِ مان را با واحد سال اندازه گیری کرده ایم واحدی که آنقدر کوچک نیست که بتوان گذران آن را به دقت مشاهده و لمس کرد.
6⃣ حالا بیایید واحد اندازه گیری را از سال به ساعت تبدیل کنیم. حالا یک فرد عادی ۷۰ سال عمر نمیکند بلکه ۶۰۰۰۰۰ ساعت عمر میکند و کسی که ۳۵ سال دارد ۳۵ سال دیگر زنده نخواهد بود بلکه ۳۰۰۰۰۰ ساعت دیگر زنده خواهد بود وضعیت ۳۰۰ هزار ساعت دست کم ۱۰۰ هزار ساعت آن را در خواب سپری خواهد کرد و صد هزار ساعت دیگر را صرف کار و فعالیت های اجباری خواهد کرد به بیان دیگر این فرد ۳۵ ساله فقط صد هزار ساعت مفید در اختیار دارد. فقط صد هزار ساعت...حالا بهتر میتوانید گذرِ این جوی را مشاهده کنید...
📕#پست_مکتوب
💡#روان_كاوى_فناوری
🆔 @jarayanphilosophy