#اعتراف
یبار با رفیقم رفتیم بیرون این عموش پلیسه یه پلیس دید گفت خیلی نیم رخش خیلی شبی عمومه واینساد بگم اقا ولکن، دوید رفت پلیسو بغل کرد اون وسط که عمو دلم برات تنگ شده و.... . من اون وسط جفت کرده بودم بعد پلیسه اینو جدا کرد دوستم دید عه عموش نیست رنگش پرید من خودم مرده بودم پلیسه هم نامردی نکرد رفیقمو برداشت برد اداره پلیس خود همون عموش نجاتش داد از اون موقع به بعد پلیس میبینه فرار میکنه. فکر کن تو تاچارا شیراز همچین سوتیی بدی وای🤣
یبار با رفیقم رفتیم بیرون این عموش پلیسه یه پلیس دید گفت خیلی نیم رخش خیلی شبی عمومه واینساد بگم اقا ولکن، دوید رفت پلیسو بغل کرد اون وسط که عمو دلم برات تنگ شده و.... . من اون وسط جفت کرده بودم بعد پلیسه اینو جدا کرد دوستم دید عه عموش نیست رنگش پرید من خودم مرده بودم پلیسه هم نامردی نکرد رفیقمو برداشت برد اداره پلیس خود همون عموش نجاتش داد از اون موقع به بعد پلیس میبینه فرار میکنه. فکر کن تو تاچارا شیراز همچین سوتیی بدی وای🤣