#پارت_۵
عزیز چس و فس کنان به سمت اتاق خودش رفت تا سوئیچ را بیاورد.
زیر لب هم غر میزد: ای امان از جوون های امروز..! الان میگه یواش میرم ولی تا بشینه پشت فرمون همه چی یادش میره! اول صدای ضبطش محله رو برمیداره بعد هم جیغ تایرهای ماشین ننه خدابیامرزش..!
دیگر صدایش را نشنیدم.
دم در این پا و آن پا میکردم تا بالاخره عزیزجون سوئیچ را آورد.
سوئیچ را قاپیدم و هوارکشان خداحافظی کرده و از در بیرون رفتم.
پرشیای بژ مامانم زیر نور آفتاب برق میزد.
با شادی پشت فرمون پریدم و ماشین را روشن کردم.
در پارکینگ را با ریموت باز کردم و بیرون رفتم.
همینکه از در بیرون رفتم صدای ضبط را تا ته بلند کردم.
صدای جیغ لاستیک ها هم بلند شد.
جلوی خانه بنفشه و اینها که یک کوچه با خانه ما فاصله داشت ایستادم و دستم را روی بوق گذاشتم.
بیرون پرید..!
توله سگ چه تیپی زده بود..!
مانتو کتی قهوه ای رنگ با جین کرمی و روسری کرم قهوه ای..!
موهای قهوه ای اش را هم از اینطرف و آنطرف روسری بیرون ریخته بود.
عاشق فر درشت موهای او بودم..!
روی صندلی کنار من پرید و جیغ کشید: چه دیر اومدی بیشعور!؟
-: میدونی که!؟ سرم گرم عزیزه..!
بنفشه: آره میدونم! عزیزجونت عشقه! ان شاءالله به پای همدیگه پیر بشین..!
انگشتم را سمت چشمش بردم که سرش را عقب برده و گفت: نکن توروخدا! پدرم دراومد تا خط چشمم رو صاف درآوردم..! دست بزنی اشکم درمیاد ریده میشه توش..!
-: پس زر نزن!
بنفشه: باشه بابا! راه بیفت! شبنم داده زنگ میزنه.
پایم را روی گاز گذاشتم و اینبار جلوی خانه شبنم ایستادم.
شبنم هم با یک تیپ جلف تر از ما دوتا عقب پرید.
مانتوی آبی و نقره ای تنگ و کوتاهی پوشیده بود با شلوار جین پاره پاره!
موهای حالت دارش را با اتو مو لخت شلاقی کرده بود و از یکطرف شال سفیدش تا روی سینه اش بیرون ریخته بود.
آرایشش تکمیل تکمیل بود..!
من و بنفشه سوتی زدیم و همزمان گفتیم: اولالا!
شبنم پشت چشمی نازک کرد و گفت: چطوره!؟ میپسندین؟!!
بنفشه: درد تو جون پسرکشت!
شبنم: وای نگوووو! جون به اون پسر!
-: خاک بر سر هیزت کنم..!
هر سه خندیدیم و شبنم گفت: بدو برو! روزنامه اومده.
-: همچین هول میزنه انگار چخبره!؟ بابا فقط ما سه تا عین اوسکول ها میخوایم روزنامه بخریم..! همه همون دیشب تو سایت دیدند و الان هم خیالشون راحت تخت نشستند زیر باد کولر دارند فیلم نگاه میکنند که خستگی اشون در بره..!
شبنم: نخیرم! همون ها که دیدند قبول شدند حالا میاند دنبال روزنامه که اسمشون رو یادگاری دورش خط سرخ بکشند..!
جلوی در دکه روزنامه فروشی ایستادم و گفتم: بدوین برین بخرین و بیاین! جا پارک نیست.
حق با بنفشه و شبنم بود..!
جلوی دکه حسابی شلوغ بود..!
نفهمیدم چطوری این دوتا ورپریده سه سوته روزنامه را گرفتند و برگشتند..!؟
چنان جیغ و هواری میکردیم که همه به سمتمان برگشته بودند..!
بنفشه صفحه س را برداشته بود و بلند بلند تکرار میکرد: سمیعی!؟ بنفشه سمیعی!؟ بنفشه...
یکهو جیغ زد: ایناهاش...! ایناهاش! وای خدا! من قبول شدم...! قبول شدم! قبول شدم..!
روزنامه های مچاله شده را کنار زدم و گفتم: درد بگیری! چی قبول شدی حالا؟!!
بنفشه که از هیجان زیاد سرخ شده بود و داشت خودش را باد میزد گفت: ژنتیک قبول شدم...! همونکه میخواستم! وای خدا! الان بال درمیارم..!
یکهو صدای جیغ شبنم هم بلند شد: وااااااااااااای! شبنم نیازی...! رشته داروسازی...! خدااااااااااااااجوننننننننن ماااااااااااااااااااااچچچچچچ!
#قرار_نبود
@Eshgh_mani_to
عزیز چس و فس کنان به سمت اتاق خودش رفت تا سوئیچ را بیاورد.
زیر لب هم غر میزد: ای امان از جوون های امروز..! الان میگه یواش میرم ولی تا بشینه پشت فرمون همه چی یادش میره! اول صدای ضبطش محله رو برمیداره بعد هم جیغ تایرهای ماشین ننه خدابیامرزش..!
دیگر صدایش را نشنیدم.
دم در این پا و آن پا میکردم تا بالاخره عزیزجون سوئیچ را آورد.
سوئیچ را قاپیدم و هوارکشان خداحافظی کرده و از در بیرون رفتم.
پرشیای بژ مامانم زیر نور آفتاب برق میزد.
با شادی پشت فرمون پریدم و ماشین را روشن کردم.
در پارکینگ را با ریموت باز کردم و بیرون رفتم.
همینکه از در بیرون رفتم صدای ضبط را تا ته بلند کردم.
صدای جیغ لاستیک ها هم بلند شد.
جلوی خانه بنفشه و اینها که یک کوچه با خانه ما فاصله داشت ایستادم و دستم را روی بوق گذاشتم.
بیرون پرید..!
توله سگ چه تیپی زده بود..!
مانتو کتی قهوه ای رنگ با جین کرمی و روسری کرم قهوه ای..!
موهای قهوه ای اش را هم از اینطرف و آنطرف روسری بیرون ریخته بود.
عاشق فر درشت موهای او بودم..!
روی صندلی کنار من پرید و جیغ کشید: چه دیر اومدی بیشعور!؟
-: میدونی که!؟ سرم گرم عزیزه..!
بنفشه: آره میدونم! عزیزجونت عشقه! ان شاءالله به پای همدیگه پیر بشین..!
انگشتم را سمت چشمش بردم که سرش را عقب برده و گفت: نکن توروخدا! پدرم دراومد تا خط چشمم رو صاف درآوردم..! دست بزنی اشکم درمیاد ریده میشه توش..!
-: پس زر نزن!
بنفشه: باشه بابا! راه بیفت! شبنم داده زنگ میزنه.
پایم را روی گاز گذاشتم و اینبار جلوی خانه شبنم ایستادم.
شبنم هم با یک تیپ جلف تر از ما دوتا عقب پرید.
مانتوی آبی و نقره ای تنگ و کوتاهی پوشیده بود با شلوار جین پاره پاره!
موهای حالت دارش را با اتو مو لخت شلاقی کرده بود و از یکطرف شال سفیدش تا روی سینه اش بیرون ریخته بود.
آرایشش تکمیل تکمیل بود..!
من و بنفشه سوتی زدیم و همزمان گفتیم: اولالا!
شبنم پشت چشمی نازک کرد و گفت: چطوره!؟ میپسندین؟!!
بنفشه: درد تو جون پسرکشت!
شبنم: وای نگوووو! جون به اون پسر!
-: خاک بر سر هیزت کنم..!
هر سه خندیدیم و شبنم گفت: بدو برو! روزنامه اومده.
-: همچین هول میزنه انگار چخبره!؟ بابا فقط ما سه تا عین اوسکول ها میخوایم روزنامه بخریم..! همه همون دیشب تو سایت دیدند و الان هم خیالشون راحت تخت نشستند زیر باد کولر دارند فیلم نگاه میکنند که خستگی اشون در بره..!
شبنم: نخیرم! همون ها که دیدند قبول شدند حالا میاند دنبال روزنامه که اسمشون رو یادگاری دورش خط سرخ بکشند..!
جلوی در دکه روزنامه فروشی ایستادم و گفتم: بدوین برین بخرین و بیاین! جا پارک نیست.
حق با بنفشه و شبنم بود..!
جلوی دکه حسابی شلوغ بود..!
نفهمیدم چطوری این دوتا ورپریده سه سوته روزنامه را گرفتند و برگشتند..!؟
چنان جیغ و هواری میکردیم که همه به سمتمان برگشته بودند..!
بنفشه صفحه س را برداشته بود و بلند بلند تکرار میکرد: سمیعی!؟ بنفشه سمیعی!؟ بنفشه...
یکهو جیغ زد: ایناهاش...! ایناهاش! وای خدا! من قبول شدم...! قبول شدم! قبول شدم..!
روزنامه های مچاله شده را کنار زدم و گفتم: درد بگیری! چی قبول شدی حالا؟!!
بنفشه که از هیجان زیاد سرخ شده بود و داشت خودش را باد میزد گفت: ژنتیک قبول شدم...! همونکه میخواستم! وای خدا! الان بال درمیارم..!
یکهو صدای جیغ شبنم هم بلند شد: وااااااااااااای! شبنم نیازی...! رشته داروسازی...! خدااااااااااااااجوننننننننن ماااااااااااااااااااااچچچچچچ!
#قرار_نبود
@Eshgh_mani_to