ادامه بحث:
پیامبر اسلام هم با مشرکین مذاکره میکند و حتی وقتی آنها شرط امضای قرارداد را حذف عنوان نبوت او قرار میدهند میپذیرد.
صدها نمونه دیگر میتوان ذکر کرد که نشان میدهد چه با منطق سیاست، چه تجربه و تاریخ و چه با منطق دینی، همیشه مذاکره و صلح، برتر است.
مذاکره به معنای تسلیم یا سازش کاری و ضعف نیست. مذاکره خودش یک جنگ است بلکه سختتر از جنگ، زیرا یک جنگ مغزی با نیاز به هوش و مهارت بالا برای جلوگیری و یا پایان دادن به یک جنگ جسمی است که امنیت و جان و آسایش انسانها را به نابودی می کشد.
در همین روزها یکی از خطیبان میگفت آمریکا شیطان است و با #شیطان نباید مذاکره کرد. مستند عقلی و شرعی چنین مدعایی کجاست؟ از منظر دینی حتی با شیطان هم میتوان مذاکره کرد. در قرآن کریم مشاهده میکنیم خداوندی که قادر است در طرفه العینی شیطان را نابود کند نه تنها مذاکره میکند بلکه درخواست نادرست او را میپذیرد و مهلت می دهد که تا قیامت بتواند انسان ها را فریب بدهد و گمراه کند(سوره ص، آیات۷۹-۸۲). کاری به مباحث کلامی و الهیاتی و فلسفه این درخواست و تجویز ندارم. دست کم یکی از نتایجی که میتوان از این داستان گرفت همین است که با شیطان هم میتوان مذاکره کرد و مذاکره به معنی به رسمیت شناختن طرف مقابل نیست.
مگر در تمامی جنگها و مذاکراتی که در طول تاریخ صورت گرفته اند طرفین مذاکره مشروعیت همدیگر را به رسمیت شناخته بودند؟ مگر پیامبر اسلام(ص) مشرکان را به رسمیت شناخته بود که با آنها مذاکره میکرد؟ مگر ویتنامیها قاتل هزاران هموطن شان را به رسمیت شناخته بودند که با آن مذاکره میکردند؟
شما در فراز دیگری از یادداشت خود آورده اید: 《آیا شما و دیگر عزیزان روشنفکری که همچون شما پذیرش مذاکره با آمریکا را به عنوان یک اصل مطلق و لابشرط می پذیرند و بر آن تکیه می ورزند》.
من درباره دیگران نمیدانم مستند شما چیست و منظورتان چه کسانی هستند؟ اما در مورد شخص بنده از این پرسش تان در شگفت و کنجکاو شدم بدانم در کجا و به استناد کدام مقاله یا مصاحبه ( و حتی یک صحبت خصوصی)، مذاکره با آمریکا را به عنوان اصل مطلق و لابشرط پذیرفته و بر آن تکیه کردهام؟
اطمینان دارم که افترا زدن از ساحت شما به دور است و لغزش کلامی رخ داده و هیچ عاقلی چنین ادعایی نمیکند و اساساً مذاکره لابشرط و مطلق همراه با تبعیت و تسلیم، دیگر مذاکره نیست. مگر تمام مذاکراتی که در تاریخ واقع شده و نمونههایی را در بالا ذکر کردم که از همه آنها دفاع میکنم، مذاکرات مطلق و لابشرط و ذلیلانه بوده اند؟
عجیب تر آنکه در ادامه فرموده اید: آیا کسانی که اصل مذاکره مطلق و لابشرط را پذیرفته اند(از جمله اشاره به بنده کرده اید) 《می توانند این تضمین را به ملت ایران بدهند که بعد از تسلیم نیروهای دفاعی کشور، آمریکا و اسرائیل همان بلایی را سرمان نیاورند که بر سر لیبی، افغانستان، عراق، سوریه، غزه و جنوب لبنان آوردند؟》و شما این اشکال و پرسش را درست در حاشیه یادداشتی مطرح کردید که من برخلاف جو حاکم بر فضای مجازی و رسانه های برون مرزی، علیه فرمان ترامپ نوشته ام و خود شما موضع محکم و قاطع بنده را در مقابله با فرمان محدودیت توان دفاعی ایران توسط ترامپ، تحسین کردهاید آنگاه چطور شبهه تسلیم نیروهای دفاعی کشور را به بنده نسبت داده اید؟
و باز پرسش عجیب تر اینکه:《آیا شما نیز، جسارتاً و با عذرخواهی، جزو همان دسته از شبه روشنفکران احمق و نادانی هستید که می گویند ما از آمریکا و اسرائیل می خواهیم که مصلای تهران را بمباران کنند اما دانشگاه تهران را نه؟! 》 در مورد کسی که در دهها کتاب وصدها مقاله و مصاحبه در چهاردهه گذشته، دیدگاهها و مرزبندیهایش با کسانی که مورد نظر شما بودهاند بسیار روشن است، نفس این پرسش سبب می شود خواننده مطلع چشمانش گرد شود.
مقابله ما با جباریت آمریکا و جنایات اسرائیل نباید هیچ موجب بیاعتبار کردن اصول عقلایی زیست بشری مانند مذاکره باشد. مذاکره عزتمندانه، شرط بقا است. بدونمذاکره، صلحی در جهان وجود نخواهد داشت. مذاکره میدان چانه زنی، شرط گذاری و امتیازگیری است. حریف، شرط میگذارد، شما هم به جای بهم زدن مذاکره، شرط بگذارید و به مذاکره به عنوان بازی برد-برد نگاه کنید نه اینکه یک طرف را غالب و یک طرف را مغلوب بخواهید.
اصلاً فرض کنید طرف مقابل میگوید 《یا این یا آن》و قصد مذاکره عزتمندانه ما را ندارد. باز هم این ما هستیم که باید به دنیا نشان بدهیم ضعفی نداریم و با آمادگی برای مذاکره، و بیان شروط منطقی خود، عقلانیت و تمایل به صلح را نشان دهیم تا اعتماد را در جهان را جلب و حریف قلدر را غیر منطقی و جنگ طلب نشان داده و منزوی کنیم چون همه اینها آثار و نتایج اقتصادی سیاسی و اجتماعی برای کشور دارد(ادامه درصفحه بعد👈
پیامبر اسلام هم با مشرکین مذاکره میکند و حتی وقتی آنها شرط امضای قرارداد را حذف عنوان نبوت او قرار میدهند میپذیرد.
صدها نمونه دیگر میتوان ذکر کرد که نشان میدهد چه با منطق سیاست، چه تجربه و تاریخ و چه با منطق دینی، همیشه مذاکره و صلح، برتر است.
مذاکره به معنای تسلیم یا سازش کاری و ضعف نیست. مذاکره خودش یک جنگ است بلکه سختتر از جنگ، زیرا یک جنگ مغزی با نیاز به هوش و مهارت بالا برای جلوگیری و یا پایان دادن به یک جنگ جسمی است که امنیت و جان و آسایش انسانها را به نابودی می کشد.
در همین روزها یکی از خطیبان میگفت آمریکا شیطان است و با #شیطان نباید مذاکره کرد. مستند عقلی و شرعی چنین مدعایی کجاست؟ از منظر دینی حتی با شیطان هم میتوان مذاکره کرد. در قرآن کریم مشاهده میکنیم خداوندی که قادر است در طرفه العینی شیطان را نابود کند نه تنها مذاکره میکند بلکه درخواست نادرست او را میپذیرد و مهلت می دهد که تا قیامت بتواند انسان ها را فریب بدهد و گمراه کند(سوره ص، آیات۷۹-۸۲). کاری به مباحث کلامی و الهیاتی و فلسفه این درخواست و تجویز ندارم. دست کم یکی از نتایجی که میتوان از این داستان گرفت همین است که با شیطان هم میتوان مذاکره کرد و مذاکره به معنی به رسمیت شناختن طرف مقابل نیست.
مگر در تمامی جنگها و مذاکراتی که در طول تاریخ صورت گرفته اند طرفین مذاکره مشروعیت همدیگر را به رسمیت شناخته بودند؟ مگر پیامبر اسلام(ص) مشرکان را به رسمیت شناخته بود که با آنها مذاکره میکرد؟ مگر ویتنامیها قاتل هزاران هموطن شان را به رسمیت شناخته بودند که با آن مذاکره میکردند؟
شما در فراز دیگری از یادداشت خود آورده اید: 《آیا شما و دیگر عزیزان روشنفکری که همچون شما پذیرش مذاکره با آمریکا را به عنوان یک اصل مطلق و لابشرط می پذیرند و بر آن تکیه می ورزند》.
من درباره دیگران نمیدانم مستند شما چیست و منظورتان چه کسانی هستند؟ اما در مورد شخص بنده از این پرسش تان در شگفت و کنجکاو شدم بدانم در کجا و به استناد کدام مقاله یا مصاحبه ( و حتی یک صحبت خصوصی)، مذاکره با آمریکا را به عنوان اصل مطلق و لابشرط پذیرفته و بر آن تکیه کردهام؟
اطمینان دارم که افترا زدن از ساحت شما به دور است و لغزش کلامی رخ داده و هیچ عاقلی چنین ادعایی نمیکند و اساساً مذاکره لابشرط و مطلق همراه با تبعیت و تسلیم، دیگر مذاکره نیست. مگر تمام مذاکراتی که در تاریخ واقع شده و نمونههایی را در بالا ذکر کردم که از همه آنها دفاع میکنم، مذاکرات مطلق و لابشرط و ذلیلانه بوده اند؟
عجیب تر آنکه در ادامه فرموده اید: آیا کسانی که اصل مذاکره مطلق و لابشرط را پذیرفته اند(از جمله اشاره به بنده کرده اید) 《می توانند این تضمین را به ملت ایران بدهند که بعد از تسلیم نیروهای دفاعی کشور، آمریکا و اسرائیل همان بلایی را سرمان نیاورند که بر سر لیبی، افغانستان، عراق، سوریه، غزه و جنوب لبنان آوردند؟》و شما این اشکال و پرسش را درست در حاشیه یادداشتی مطرح کردید که من برخلاف جو حاکم بر فضای مجازی و رسانه های برون مرزی، علیه فرمان ترامپ نوشته ام و خود شما موضع محکم و قاطع بنده را در مقابله با فرمان محدودیت توان دفاعی ایران توسط ترامپ، تحسین کردهاید آنگاه چطور شبهه تسلیم نیروهای دفاعی کشور را به بنده نسبت داده اید؟
و باز پرسش عجیب تر اینکه:《آیا شما نیز، جسارتاً و با عذرخواهی، جزو همان دسته از شبه روشنفکران احمق و نادانی هستید که می گویند ما از آمریکا و اسرائیل می خواهیم که مصلای تهران را بمباران کنند اما دانشگاه تهران را نه؟! 》 در مورد کسی که در دهها کتاب وصدها مقاله و مصاحبه در چهاردهه گذشته، دیدگاهها و مرزبندیهایش با کسانی که مورد نظر شما بودهاند بسیار روشن است، نفس این پرسش سبب می شود خواننده مطلع چشمانش گرد شود.
مقابله ما با جباریت آمریکا و جنایات اسرائیل نباید هیچ موجب بیاعتبار کردن اصول عقلایی زیست بشری مانند مذاکره باشد. مذاکره عزتمندانه، شرط بقا است. بدونمذاکره، صلحی در جهان وجود نخواهد داشت. مذاکره میدان چانه زنی، شرط گذاری و امتیازگیری است. حریف، شرط میگذارد، شما هم به جای بهم زدن مذاکره، شرط بگذارید و به مذاکره به عنوان بازی برد-برد نگاه کنید نه اینکه یک طرف را غالب و یک طرف را مغلوب بخواهید.
اصلاً فرض کنید طرف مقابل میگوید 《یا این یا آن》و قصد مذاکره عزتمندانه ما را ندارد. باز هم این ما هستیم که باید به دنیا نشان بدهیم ضعفی نداریم و با آمادگی برای مذاکره، و بیان شروط منطقی خود، عقلانیت و تمایل به صلح را نشان دهیم تا اعتماد را در جهان را جلب و حریف قلدر را غیر منطقی و جنگ طلب نشان داده و منزوی کنیم چون همه اینها آثار و نتایج اقتصادی سیاسی و اجتماعی برای کشور دارد(ادامه درصفحه بعد👈