Репост из: جذابترین رمانهای ممنوعهی تلگرام❌🔞
#پارتیواقعیدرآیندهنزدیک
#جرات_حقیقتی_که_باعث_شد_دختری_شیطون_از_پسری_مغرور_طلب_ازدواج_کند_و_آن_را_ببوسد!😍😍😋
نادر با بدجنسی گفت :
-جرات یا حقیقت؟
با جسارت گفتم :
-من رو از چی میترسونی، #جرات!
نادر چشم چرخوند به اطراف و بشکنی زد!
-دو تا پسر نزدیکای اون صخره هستن میری چشم یکیشون رو از پشت میگیری و میگی من دوستت دارم بیا با من ازدواج کن! زود.
تمام بچه ها جیغی کشیدن و هی میگفتن پاشو آیشن زود باش! التماس وار گفتم :
-تو رو خدا #شرطت رو عوض کن... بابا عجب غلطی کردم گفتم جرات!
نادر خندید و گفت :
-نه نمیشه بدو که باید #بوسش کنی!
بی فایده بود کل کل کردن باهاش بردیا هم معلوم نبود کدوم گوری رفته بود!
-من میرم اما تمام #عواقبش پای شماست.
سپیده خندون گفت :
-باشه برو فقط آیشن #یادت نره ها باید چی بگی به پسره!
چشم غرهای بهش رفتم، به طرف جایی که دو تا پسر نشسته بودن رفتم نادر هم دنبالم اومد که #تقلب نکنم، توی یه حرکت دست هام رو روی چشم یکیشون قرار دادم و زیر گوشش گفتم :
-ببین دور بر نداری ها من #دوست_دارم میای با من #ازدواج کنی؟
طبق نقشمون گونه اش رو #بوسیدم.
دوستش جونی گفت و خندید.
پسره دستم رو از جلوی چشماش کنار زد و برگشت طرفم.
با دیدن #شخص رو به روم #روح از تنم رفت!
https://t.me/joinchat/AAAAAEm-EW2yaALQkQrRBA
بنظرتون کی بود پسره؟ 😀
#جرات_حقیقتی_که_باعث_شد_دختری_شیطون_از_پسری_مغرور_طلب_ازدواج_کند_و_آن_را_ببوسد!😍😍😋
نادر با بدجنسی گفت :
-جرات یا حقیقت؟
با جسارت گفتم :
-من رو از چی میترسونی، #جرات!
نادر چشم چرخوند به اطراف و بشکنی زد!
-دو تا پسر نزدیکای اون صخره هستن میری چشم یکیشون رو از پشت میگیری و میگی من دوستت دارم بیا با من ازدواج کن! زود.
تمام بچه ها جیغی کشیدن و هی میگفتن پاشو آیشن زود باش! التماس وار گفتم :
-تو رو خدا #شرطت رو عوض کن... بابا عجب غلطی کردم گفتم جرات!
نادر خندید و گفت :
-نه نمیشه بدو که باید #بوسش کنی!
بی فایده بود کل کل کردن باهاش بردیا هم معلوم نبود کدوم گوری رفته بود!
-من میرم اما تمام #عواقبش پای شماست.
سپیده خندون گفت :
-باشه برو فقط آیشن #یادت نره ها باید چی بگی به پسره!
چشم غرهای بهش رفتم، به طرف جایی که دو تا پسر نشسته بودن رفتم نادر هم دنبالم اومد که #تقلب نکنم، توی یه حرکت دست هام رو روی چشم یکیشون قرار دادم و زیر گوشش گفتم :
-ببین دور بر نداری ها من #دوست_دارم میای با من #ازدواج کنی؟
طبق نقشمون گونه اش رو #بوسیدم.
دوستش جونی گفت و خندید.
پسره دستم رو از جلوی چشماش کنار زد و برگشت طرفم.
با دیدن #شخص رو به روم #روح از تنم رفت!
https://t.me/joinchat/AAAAAEm-EW2yaALQkQrRBA
بنظرتون کی بود پسره؟ 😀