بابام معتاد بود...
دور از بیپولی و زندگی سختی ک داشتیم و داریم بخاطر بیحقوقی و...
هیچکس هم بهمون احترام نمیزاشت و اهمیت نمیداد... مثلا میرفتیم خونه عمه کامپیوتر خاموش میکرد که یهو ما بازی نکنیم خراب بشه... از مکه میومدن میرفتیم دیدنشون اصلا ارزش قائل نبودن بیان کنارمون موقع هدیه دادن به دختربچهها هم سنهامو یکی یکی صدا زد چیزایی ک دوست داشتن بهشون دادن اون آخری ک موند دادن به من...
گذشت من مهندسی مکانیک دولتی خوندم، برادرم نویسندگی، خواهرمم مهندسی عمران دولتی...
ولی هر چیزی پیش میاد بچهها رو وارد دنیای بزرگی خودمون نکنیم... بچههای طلاق، بچههای معتاد هم بچهان و خودشون نخواستن باباشون معتاد بشه و... خودشون درد بیپدری و بیپولی میکشن درد بهشون اضافه نکنیم...
Mrym
@DeIban
دور از بیپولی و زندگی سختی ک داشتیم و داریم بخاطر بیحقوقی و...
هیچکس هم بهمون احترام نمیزاشت و اهمیت نمیداد... مثلا میرفتیم خونه عمه کامپیوتر خاموش میکرد که یهو ما بازی نکنیم خراب بشه... از مکه میومدن میرفتیم دیدنشون اصلا ارزش قائل نبودن بیان کنارمون موقع هدیه دادن به دختربچهها هم سنهامو یکی یکی صدا زد چیزایی ک دوست داشتن بهشون دادن اون آخری ک موند دادن به من...
گذشت من مهندسی مکانیک دولتی خوندم، برادرم نویسندگی، خواهرمم مهندسی عمران دولتی...
ولی هر چیزی پیش میاد بچهها رو وارد دنیای بزرگی خودمون نکنیم... بچههای طلاق، بچههای معتاد هم بچهان و خودشون نخواستن باباشون معتاد بشه و... خودشون درد بیپدری و بیپولی میکشن درد بهشون اضافه نکنیم...
Mrym
@DeIban