تو اتاق دختر داییم که خیلی کوچیک بود و داشتم با لپ تاپ درس میخوندم که یهو حشرم بالا زد هی میخواستم داییم زودتر بره سرکار ولی اون شب نیم ساعت دیرتر رفت منم داشتم میمردم داییم که رفت زنداییم اومد تو اتاق گفت چرا نمیای تو حال منم دخترشو بهونه کردم و گفتم خیلی شلوغه و درس دارم و … اونم رفت سه تا لیوان شربت درست کرد و یکیشو داد دخترش که جلو تلویزیون بود و خودش با سینی اومد تو اتاق و نشست کنارم منم دیگ ذوق کرده بودم بهش گفتم زن دایی تمریناتی که بهت یاد دادم چطور پیش رفت ؟
اونم شروع کرد تشکر و آره از اون موقع دو کیلو کم کرده و فلان منم بهش گفتم اگه مث الان شربت کم بخوری تازه کمتر هم میشی و چندتا حرکت دیگه هم جدید دارم اونم گفت یادم بده
منم گفتم نمیام تو حال اگه اشکالی نداره اینجا یادت بدم زنداییم گفت باشه و خودت بهتر میدونی منم چندتا حرکت سنگین بهش گفتم ولی نمیتونست بره بهش گفتم اشکالی نداره کمکت کنم ؟ اونم میگفت نه خیلی دوست داشتم موقعی که کمکش میکردم شلوارش و جر بدم همونو بکنم تو کونش ولی خب نمیشد یواش یواش دست میزدم به ممه هاش و هی میگفتم ببخشید و واقعا داشتم از خجالت میمردم تا اینکه گفتم تهش دیگه نمیام اینجا ولی بزار ممه هاشو بگیرم یه بار دستام خیلی گنده س شاید بخاطر جق زیاده ولی یه لحظه یواش دست گذاشتم رو ممه هاش موقعی که داشت شنا میرفت و کمکش میکردم قشنگ حس کردم زنداییم سرخ شد بعد یواش یواش دستمو تکون دادم رو ممه هاش تا اینکه پاشد گفت حرکت بعدی چیه منم گفتم خب هنوز شنا رو کامل نرفتی و … ولی خب اصرار داشت شنا نره دیگه منم که ول کن نبودم گفتم خب باشه 2 دقیقه پلانک برو ولی چون خسته بود هر 10 ثانیه یه بار زانو هاش به زمین میخورد منم رفتم رو پشتش کمکش کنم اول شکمش و گرفتم بعدش گفتم شکمت و ثابت نگه دار رفتم سراغ سینه اش زن داییم نمیتونست دیگه ادامه بده فقط نشست جفت سینه شو گرفتم تا تایم تموم شه بعد اینکه تموم شد به پشت خوابید کف اتاق منم بهش گفتم معذب نشو هر چی اینجا اتفاق بیوفته بین خودمون میمونه یه لحظه نتونستم خودمو کنترل کنم لب گرفتم ازش و جفت دستام و گذاشتم رو ممه هاش
خیلی خوب بود دیدم هیچی نگفت انگار خودش خیلی حشری شده بود شروع کردم به خوردنش وایی چقد خوب بود ولی هر لحظه میترسیدم دخترش بیاد تو داشتم ممه هاشو میخوردم که دست گذاشت رو کیرم خیلی میترسیدم آبم بیاد چون خیلی کیرم رو زندایی حساس بود نزاشتم دست بزنه گفتم بخواب میخوام کصتو بخورم داشتم کصشو لیس میزدم چقد کصش تمیز بود بعد صورتی و تخت بعد 5 دقیقه گفت محمد دیگه نمیتونم بکن توش
منم کاندوم نداشتم میترسیدم ولی گفتم ایشالا ایدز نداره کیرمو کردم توش یه جیغی کشید کصش خیلی داغ بود منم چند دقیقه تلنبه میزدم میکشیدم بیرون باز کسش میخوردم یکم دوباره میکردم تو هر لحظه حس میکردم الان آبم میاد ولی تقریبا یه 9.8 دقیقه ای شد که آبم نیومد زندایی ارضا شد منم تا دیدم اون ارضا شد کیرمو در آوردم و آبم اومد و ریختم رو شکمش خیلی خوب بود بعدش نوبتی رفتیم دوش گرفتیم و من از اون موقع تا الان سه بار زنداییمو کردم و آخرین بار تونستم از کون بکنمش ولی هنوزم که هنوزه ماهی یک بار میرم خونه شون که داییم شک نکنه
نوشته: محمد
@dastanXShab
اونم شروع کرد تشکر و آره از اون موقع دو کیلو کم کرده و فلان منم بهش گفتم اگه مث الان شربت کم بخوری تازه کمتر هم میشی و چندتا حرکت دیگه هم جدید دارم اونم گفت یادم بده
منم گفتم نمیام تو حال اگه اشکالی نداره اینجا یادت بدم زنداییم گفت باشه و خودت بهتر میدونی منم چندتا حرکت سنگین بهش گفتم ولی نمیتونست بره بهش گفتم اشکالی نداره کمکت کنم ؟ اونم میگفت نه خیلی دوست داشتم موقعی که کمکش میکردم شلوارش و جر بدم همونو بکنم تو کونش ولی خب نمیشد یواش یواش دست میزدم به ممه هاش و هی میگفتم ببخشید و واقعا داشتم از خجالت میمردم تا اینکه گفتم تهش دیگه نمیام اینجا ولی بزار ممه هاشو بگیرم یه بار دستام خیلی گنده س شاید بخاطر جق زیاده ولی یه لحظه یواش دست گذاشتم رو ممه هاش موقعی که داشت شنا میرفت و کمکش میکردم قشنگ حس کردم زنداییم سرخ شد بعد یواش یواش دستمو تکون دادم رو ممه هاش تا اینکه پاشد گفت حرکت بعدی چیه منم گفتم خب هنوز شنا رو کامل نرفتی و … ولی خب اصرار داشت شنا نره دیگه منم که ول کن نبودم گفتم خب باشه 2 دقیقه پلانک برو ولی چون خسته بود هر 10 ثانیه یه بار زانو هاش به زمین میخورد منم رفتم رو پشتش کمکش کنم اول شکمش و گرفتم بعدش گفتم شکمت و ثابت نگه دار رفتم سراغ سینه اش زن داییم نمیتونست دیگه ادامه بده فقط نشست جفت سینه شو گرفتم تا تایم تموم شه بعد اینکه تموم شد به پشت خوابید کف اتاق منم بهش گفتم معذب نشو هر چی اینجا اتفاق بیوفته بین خودمون میمونه یه لحظه نتونستم خودمو کنترل کنم لب گرفتم ازش و جفت دستام و گذاشتم رو ممه هاش
خیلی خوب بود دیدم هیچی نگفت انگار خودش خیلی حشری شده بود شروع کردم به خوردنش وایی چقد خوب بود ولی هر لحظه میترسیدم دخترش بیاد تو داشتم ممه هاشو میخوردم که دست گذاشت رو کیرم خیلی میترسیدم آبم بیاد چون خیلی کیرم رو زندایی حساس بود نزاشتم دست بزنه گفتم بخواب میخوام کصتو بخورم داشتم کصشو لیس میزدم چقد کصش تمیز بود بعد صورتی و تخت بعد 5 دقیقه گفت محمد دیگه نمیتونم بکن توش
منم کاندوم نداشتم میترسیدم ولی گفتم ایشالا ایدز نداره کیرمو کردم توش یه جیغی کشید کصش خیلی داغ بود منم چند دقیقه تلنبه میزدم میکشیدم بیرون باز کسش میخوردم یکم دوباره میکردم تو هر لحظه حس میکردم الان آبم میاد ولی تقریبا یه 9.8 دقیقه ای شد که آبم نیومد زندایی ارضا شد منم تا دیدم اون ارضا شد کیرمو در آوردم و آبم اومد و ریختم رو شکمش خیلی خوب بود بعدش نوبتی رفتیم دوش گرفتیم و من از اون موقع تا الان سه بار زنداییمو کردم و آخرین بار تونستم از کون بکنمش ولی هنوزم که هنوزه ماهی یک بار میرم خونه شون که داییم شک نکنه
نوشته: محمد
@dastanXShab