وک کوچیک که سفت شده بودن. دستامو کنار بدن مامان ستون کردم، روش خم شدم، نوک پستونش رو چندبار لیسیدم و کمی با زبونم چرخوندم، بعد کل هاله ی قهوه ای پستونش رو تو دهنم گرفتم و شروع کردم به مکیدن، حسابی ملچ ملوچ راه انداخته بودم. همین مراحل رو روی اونیکی پستونش انجام دادم، بعد دوباره بین پاهای باز مامان نشستم، کیرمو تو کوسش فرو کردم و شروع کردم به تلنبه زدن. اینبار محکمتر و تندتر تلنبه میزدم جوری که تخت به جیرجیر افتاده بود. همینطور صدای شالاپ شلوپ بدنهای خیس از عرقمون تو کل اتاق می پیچید. مامان برای اینکه ناله نکنه، لب پایینش رو بین دندوناش گرفته بود. دوباره کیرمو بیرون کشیدم و مشغول خوردن پستوناش و مالیدن چوچوله اش شدم چون میخواستم مامان زودتر از من ارضا بشه. بعد از کمی خوردن و مالیدن، دوباره کیرمو کردم تو کوسش و به تلنبه زدن ادامه دادم. به صورتش نگاه کردم، هنوز داشت لب پایینش رو گاز میگرفت. پستونای مامان با هر تلنبه بالا و پایین میرفت، کمی بعد، مامان اول دستهاشو مشت کرد، بعد از چندتا تلنبه ی محکم دیگه، مامان دهنشو باز و نفسشو حبس کرد و تمام بدنش سفت شد، مامان بدون اینکه صدایی از گلوش بیرون بیاد، ارضا شد، بعد از حدود 20 ثانیه، شروع کرد به نفس نفس زدن و بدنش کم کم شل شد، به تلنبه زدن ادامه دادم و دو دقیقه بعد، کیرمو بیرون کشیدم و با یه ناله ، ابمو رو شکم مامان پاشیدم، بین پاهاش نشستم تا نفسم جا بیاد. کامل روش خم شدم، یه بوسه ی کوچیک رو لبش زدم و گفتم خیلی دوستت دارم مامان. مامان بدون اینکه دستشو از رو چشماش برداره فقط گفت منم. همین برام کافی بود. بلند شدم، لباسامو برداشتم و رفتم تو اتاق خودم. چند ماه قبل حتی تو عجیبترین و دیوانه وارترین خوابهام هم سکس با مامان رو نمی دیدم ولی حالا واقعا با مامان سکس کرده بودم. همیشه فکر میکردم که بعد از رفتن بابا زندگیمون بهتر و راحتتر میشه، ولی دیگه نه تا این حد.
ادامه...
نوشته: خاقان
ادامه...
نوشته: خاقان