Репост из: ᅠpántano
︐هیمن لنکـ ـستر ، نامه آخـ ـر ، ۸ دسامـبر ۲۴
عشق از یک آدمِ ساده، هنرمند میسازه؛ هنرمندی که شاید هیچوقت دست به قلم نمیبرد، اما حالا برای بیانِ هرچه درونش شعلهور شده، مجبور میشه بنویسه. عشق، اون رو به درک عمیقی از احساسات میرسونه؛ جایی که واژهها، مثل آینهای، شکست و سوختنهاش رو منعکس میکنن.
اما از یک آدمِ عاشق، یه نویسندهی بیرحم میسازه یک قاضی. چون وقتی زخمی از عشق برجا بمونه، دیگه واژهها فقط برای تسلیِ روح نیستن، بلکه برای افشا کردن و به چالش کشیدن همه چیزن. اون نویسنده، قصههایی مینویسه که پر از درد، تردید و حقیقتهای تلخه؛ قصههایی که گاهی خود عشق رو محکوم میکنه، گاهی معشوق رو، و گاهی خودشو .
نویسندهای که از دل یک عشقِ سوخته بیرون میاد، بیرحمترین قاضیه. هیچ خاطرهای از چشمانش پنهون نمیمونه، و هیچ لحظهای رو فراموش نمیکنه. اون، گذشته رو دوباره و دوباره بازسازی میکنه، بدون هیچ ملاحظهای؛ هم برای معشوقش، و هم برای خودش .
عشق، یک قلب عاشق رو به جوهری تلخ و سیاه تبدیل میکنه؛ جوهری که با هر بار نوشتن، به دنیا یادآوری میکنه که عشق، هم زیباترین الهامه، و هم بیرحمترین شکنجه .