من واقعا دیگه از گوشی؛
از توییتر؛از اینستا؛از خوابیدن؛
از ادمای دورم؛از فامیل؛از ایرپادم؛
از فکر کردن؛از فیلم دیدن؛از شب
بیداری؛از استرس؛از بغض؛از گریه؛
از غم؛از کلافگی؛از عصبی بودن؛
از اورتینک خسته شدم، ولی واقعا
باز هم دارم ادامه میدم، انگار همون
یه چیزی تو ته ته تاریکا بهم میگه
باور کن درستش میشه...
از توییتر؛از اینستا؛از خوابیدن؛
از ادمای دورم؛از فامیل؛از ایرپادم؛
از فکر کردن؛از فیلم دیدن؛از شب
بیداری؛از استرس؛از بغض؛از گریه؛
از غم؛از کلافگی؛از عصبی بودن؛
از اورتینک خسته شدم، ولی واقعا
باز هم دارم ادامه میدم، انگار همون
یه چیزی تو ته ته تاریکا بهم میگه
باور کن درستش میشه...