سفری به بلوچستان_جالق
✍🏻 حامد اربابزهی
بلوچستان به وسعتش زیباییهای بینظیری دارد که شخص را مجذوب خود کرده و عشق و علاقه به این دیار در جانهایمان روحِ تازهای میبخشد.
دیدن این زیباییها از جمله: فرهنگ، لباس، زبان، مهربانی، خون گرم بودن ملت بلوچ و مهمان نوازیِ این خطه از سرزمین بزرگ ایران از هیچ یک از ایرانیانِ عزیز که به این دیار سفر کردهاند پوشیده نیست.
بعد از مشوره با دوستان قرار بر این شد تا روزی را برای سفر به دیار مردان خدا ترتیب بدهیم. من که از همه خوشحالتر بودم، نمیدانم، اما خاک بلوچستان با خون من آمیخته شده و عشق به این دیار را همیشه در جانم میپرورانم؛ روزِ رفتن به بلوچستان مشخص شد و اما من آرام و قرار نداشتم تا زودتر روز وصال جسم به روح برسد؛ زیرا که روح من بلوچستان بود.
سفر را از زاهدان به مقصد جالق شروع کردیم. سفری که مملو از تجربه خواهد بود؛ زیرا که با آداب و رسوم مردمانِ این خطه بیشتر آشنا خواهیم شد.
در مسیر راه روستاهای کوچک و زیبایی وجود دارد که نشاندهندهی آن است که هرچه به مقصد نزدیکتر شویم مناظرِ زیباتری را نظارهگر خواهیم بود.
از دیدن روستاها لذت میبردیم که به شهرِ خاش رسیدیم، شهری که به غیرت و شجاعت مشهور است. شهری که عالمانِ دین همچون «مولانا عثمان قلندرزهی» و «مولانا محمدگل» که دو تن از علمای مشهور و پرنفوذ مردمی بلوچستان و به خصوص شهرستان خاش میباشند را در خود جای داده است.
با خود گفتیم که به دیدار مولانا محمدگل برویم و از محضر پرفیض ایشان بهرهمند گردیم. ساعت دو به وقت ظهر به مدرسهی علوم دینی مخزن العلوم خاش رسیدیم مدرسهای که مولانا محمدگل مدیر آن مدرسه بود.
به مهمانخانهی حضرت مولانا رفتیم و پس از ادای نماز و صرف نهار به حضور مولانا محمدگل در صحن مدرسه رسیدیم، مولانا همینکه ما چندنفر را دیدند تبسمی کردند که تاکنون آن لبخند زیبا در چشمانم نمایان است.
با چه احترام و محبت با ما سخن میگفتند، که با خود گفتیم آری اخلاق پیامبران خدا اینگونه بوده است.
و به راستی که علمای ربانی وارثان بر حق انبیای خدا هستند.
بعد از دیدار با مولانا محمدگل از خاش سفر را ادامه دادیم به طرف سراوان که در مسیر راه شهر زیبای گُشت قرار دارد، شهری که عالِم بزرگ عصرِ حاضر و استادالعلما «مولانا محمد یوسف رحمهالله» را در خود داشت.
مدرسهی علوم دینی گُشت یکی از مدارس اولیهی علوم دینی در کل بلوچستان میباشد. که هم اکنون علمای مخلصی همچون «مولانا عبدالکریم حسین پور فرزند استادالعلما» و «مولانا عبدالحکیم سیدزاده» که دو تن از علمای مورد اعتماد اهل سنت بلوچستان بهشمار میروند در آن مدرسه مشغول به خدمت دین الله متعال هستند.
وقتِ عصر به شهر گُشت که مردمانی از جنس طلا و دوستدار دین اسلام بودند رسیدیم، و مسیر مدرسهی علوم دینی گُشت را در پیش گرفتیم، هنگامیکه به مدرسه رسیدیم نماز عصر تمام شده بود و طلبههای مدرسه در حال خروج از مسجد بودند، انگار آنجا یک فضای دیگری بود، معنویت چنان زیاد بود که به وضوح حس میشد.
سراغ مولانا عبدالحکیم سیدزاده را گرفتیم، مردم گفتند که در مسجد نشسته و مشغول تلاوت سورهی مبارکه «یاسین» است. به مسجد داخل شدیم و ما هم نماز خود را خواندیم و اندکی تلاوت کردیم، تا این که تلاوت مولانا تمام شد. به محضر ایشان رسیدیم، بعد از پرسوجو و اندکی سخن ما را به خانهی خود دعوت نمودند. که ما عذر پیشه کردیم، مسافریم و هنوز به مقصد نرسیدیم.
البته در این شهر زیبا دوستانی داشتیم و تا مغرب مهمان آنها به صرف شیرچای و خرمای تازه که از درخت چیده شده بودیم.
نماز مغرب را خواندیم و سفرمان را ادامه دادیم تا که به شهر زیبای سراوان رسیدیم. شهری که اصیلترین مردمان، غنیترین فرهنگ و مهماننوازترین مردم را در خود جای داده است.
یارِ دیرینهای داشتیم و با راهنمایی آن نماز عشا را در مدرسهی علوم دینی زنگیان به مدیریت «مولانا ساداتی» خواندیم، مولانا ساداتی حضور نداشتند اما با «مفتی ضیاءالرحمن محمدی» که همهی شیفتگان علم و دانش با این شخص آشنایی دارند ملاقات نمودیم و اکنون دیر شده است و پاسی از شب گذشته سفر را به مقصد شهر زیبای جالق ادامه میدهیم.
و اما شهر جالق یا شهر گلشن یکی از تاریخیترین شهرهای ایران که دارای تمدن چندین هزار ساله میباشد.
ادامه دارد...
✍🏻 حامد اربابزهی
بلوچستان به وسعتش زیباییهای بینظیری دارد که شخص را مجذوب خود کرده و عشق و علاقه به این دیار در جانهایمان روحِ تازهای میبخشد.
دیدن این زیباییها از جمله: فرهنگ، لباس، زبان، مهربانی، خون گرم بودن ملت بلوچ و مهمان نوازیِ این خطه از سرزمین بزرگ ایران از هیچ یک از ایرانیانِ عزیز که به این دیار سفر کردهاند پوشیده نیست.
بعد از مشوره با دوستان قرار بر این شد تا روزی را برای سفر به دیار مردان خدا ترتیب بدهیم. من که از همه خوشحالتر بودم، نمیدانم، اما خاک بلوچستان با خون من آمیخته شده و عشق به این دیار را همیشه در جانم میپرورانم؛ روزِ رفتن به بلوچستان مشخص شد و اما من آرام و قرار نداشتم تا زودتر روز وصال جسم به روح برسد؛ زیرا که روح من بلوچستان بود.
سفر را از زاهدان به مقصد جالق شروع کردیم. سفری که مملو از تجربه خواهد بود؛ زیرا که با آداب و رسوم مردمانِ این خطه بیشتر آشنا خواهیم شد.
در مسیر راه روستاهای کوچک و زیبایی وجود دارد که نشاندهندهی آن است که هرچه به مقصد نزدیکتر شویم مناظرِ زیباتری را نظارهگر خواهیم بود.
از دیدن روستاها لذت میبردیم که به شهرِ خاش رسیدیم، شهری که به غیرت و شجاعت مشهور است. شهری که عالمانِ دین همچون «مولانا عثمان قلندرزهی» و «مولانا محمدگل» که دو تن از علمای مشهور و پرنفوذ مردمی بلوچستان و به خصوص شهرستان خاش میباشند را در خود جای داده است.
با خود گفتیم که به دیدار مولانا محمدگل برویم و از محضر پرفیض ایشان بهرهمند گردیم. ساعت دو به وقت ظهر به مدرسهی علوم دینی مخزن العلوم خاش رسیدیم مدرسهای که مولانا محمدگل مدیر آن مدرسه بود.
به مهمانخانهی حضرت مولانا رفتیم و پس از ادای نماز و صرف نهار به حضور مولانا محمدگل در صحن مدرسه رسیدیم، مولانا همینکه ما چندنفر را دیدند تبسمی کردند که تاکنون آن لبخند زیبا در چشمانم نمایان است.
با چه احترام و محبت با ما سخن میگفتند، که با خود گفتیم آری اخلاق پیامبران خدا اینگونه بوده است.
و به راستی که علمای ربانی وارثان بر حق انبیای خدا هستند.
بعد از دیدار با مولانا محمدگل از خاش سفر را ادامه دادیم به طرف سراوان که در مسیر راه شهر زیبای گُشت قرار دارد، شهری که عالِم بزرگ عصرِ حاضر و استادالعلما «مولانا محمد یوسف رحمهالله» را در خود داشت.
مدرسهی علوم دینی گُشت یکی از مدارس اولیهی علوم دینی در کل بلوچستان میباشد. که هم اکنون علمای مخلصی همچون «مولانا عبدالکریم حسین پور فرزند استادالعلما» و «مولانا عبدالحکیم سیدزاده» که دو تن از علمای مورد اعتماد اهل سنت بلوچستان بهشمار میروند در آن مدرسه مشغول به خدمت دین الله متعال هستند.
وقتِ عصر به شهر گُشت که مردمانی از جنس طلا و دوستدار دین اسلام بودند رسیدیم، و مسیر مدرسهی علوم دینی گُشت را در پیش گرفتیم، هنگامیکه به مدرسه رسیدیم نماز عصر تمام شده بود و طلبههای مدرسه در حال خروج از مسجد بودند، انگار آنجا یک فضای دیگری بود، معنویت چنان زیاد بود که به وضوح حس میشد.
سراغ مولانا عبدالحکیم سیدزاده را گرفتیم، مردم گفتند که در مسجد نشسته و مشغول تلاوت سورهی مبارکه «یاسین» است. به مسجد داخل شدیم و ما هم نماز خود را خواندیم و اندکی تلاوت کردیم، تا این که تلاوت مولانا تمام شد. به محضر ایشان رسیدیم، بعد از پرسوجو و اندکی سخن ما را به خانهی خود دعوت نمودند. که ما عذر پیشه کردیم، مسافریم و هنوز به مقصد نرسیدیم.
البته در این شهر زیبا دوستانی داشتیم و تا مغرب مهمان آنها به صرف شیرچای و خرمای تازه که از درخت چیده شده بودیم.
نماز مغرب را خواندیم و سفرمان را ادامه دادیم تا که به شهر زیبای سراوان رسیدیم. شهری که اصیلترین مردمان، غنیترین فرهنگ و مهماننوازترین مردم را در خود جای داده است.
یارِ دیرینهای داشتیم و با راهنمایی آن نماز عشا را در مدرسهی علوم دینی زنگیان به مدیریت «مولانا ساداتی» خواندیم، مولانا ساداتی حضور نداشتند اما با «مفتی ضیاءالرحمن محمدی» که همهی شیفتگان علم و دانش با این شخص آشنایی دارند ملاقات نمودیم و اکنون دیر شده است و پاسی از شب گذشته سفر را به مقصد شهر زیبای جالق ادامه میدهیم.
و اما شهر جالق یا شهر گلشن یکی از تاریخیترین شهرهای ایران که دارای تمدن چندین هزار ساله میباشد.
ادامه دارد...