خيلى وقت بود كه جيمين رو نديده بودى كه يكدفعه صداى كليد اومد و در باز شد تو هم دويدى ب سمت در جيمين و ديدى و خيلى ذوق داشتى كفش هاش رو در اورد و اومد توى خونه و جيمين تورو انقدر بغل كرد كه ديگ هيچ دلتنگيى نداشتى و بعد از چند دقيقه اومديد نشستيد و توهم رفتى براش غذا درست كنى ولى خب چون اشپزى بلد نبودى كلا فقط خرابكارى كردى دستاتو با چاقو بريدى و توهم با صداى بلند كفتى:
اوه شت…
جيمين صداى بلندتو شنيد و بهت گفت كه چيشده تو بهش گفتى كه چيزى نشدهچون نميخواستى نگرانش كنى
بعد از مدتى جيمين اومد پيشت و همه گند كارياتو ديد تو هم مظلومانه بهش نگاه كردى كه بعد جيمين من رو از اشپز خانه اورد بيرون و گوشيشو بر داشت و يدونه پيتزا با دوتا نوشابه سفارش داد و بهت لبخند زدو دونفرى جلوى تلويزيون نشستيد❤️🍃
گايز اميدوارم از مينى فيكم خوشتون اومده باشه✨
نظرتون رو ناشناس بهم بگيد👇🏻
https://telegram.me/dar2delbot?start=send_MqVAQ78#Fic~
#Jimin_you
《
@BTS_MAKNAELINE 》