✅ رابینهود هم در کوزه افتاد...
عاطفه هاشمی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
رابین هود همینطوری وسط جنگل شروود ولو افتاده بود و داشت برای خودش سوت میزد که ناگهان نامهای که به تیری چسبیده بود از چله کمان جدا شد و زارتی خورد وسط درخت بالای سرش. در نامه اینطور نوشته بود:
«جناب آقای رابین هود
مودی محترم مالیاتی
خواهشمند است هرچه سریعتر جهت تعیین تکلیف بدهی مالیاتی خود به این حوزه مراجعه فرمایید.
با تشکر اداره مالیات ناتینگهام بزرگ
حوزه مالیاتی جنگل شروود»
رابین هود که عین سوسک ترسیده بود، ظرف جیک ثانیه خودش را به اداره مالیات رساند. وارد اتاق که شد، دید داروغه ناتینگهام پشت میز نشسته و عینکش را گذاشته روی نوک دماغش. یک کاغذ دور و دراز هم لوله شده و از زیر دستش آمده تا وسط اتاق. سرش را بالا آورد و گفت: «به به رابین جان ... داداچ گلم! اتفاقا همین الان داشتم مالیات تورو حساب میکردم. ما یه سامانه هوشمند طراحی کردیم که کلیه حرکات شما رو موقع کار آنالیز می کنه. طبق بررسیهای ما شما 540 مورد غارت اموال ثروتمندان داشتی که بابت هرکدوم باید 500تا سکه بدی. آهان! راستی این آخریه چون غارت اموال پرنس جان بوده میشه هزار تا سکه، بابت اضافه وزن جان کوچولو و کچلی پدر تاک هرکدوم 2000تا سکه، 2000تا سکه هم بابت اینکه این دختره، ماریان، رو نمیبری سر خونه زندگی دختر مردم رو علاف کردی. همه اینا به علاوه 500تا سکه عوارض کارآمدی سامانه شگفتانگیز محاسبه مالیات جمعا میشه...
رابین حرفش را قطع کرد و گفت: «چی میگی بابا! من اصلا کار ندارم که بخوام مالیات داشته باشم...» داروغه از پشت میزش بلند شد و با همان لطافت رو مخیاش که اصلا با هیکل غولآسایش جور در نمیآمد گفت: «پسرجون انگار یادت رفته کسی که یک ساعت در هفته کار کنه شاغل حساب میشه. تو که هفتهای هفت هشت بار شبیخون میزنی به این اشرافزادههای بدبخت که دیگه جزو شاغلین پرمشغله هم هستی. ضمنا یادت نره فقط تا آخر هفته وقت داری ...»
رابین به صفحه مانیتور که محاسبات سامانه کوفتگرفته را نشان میداد خیره شد. ذلیلمرده همینطوری داشت کنتور می انداخت: «5% به جهت آفتابی بودن روز سه شنبه، 7% عوارض خوشتیپی داروغه، 5 % عوارض سمپاشی درختان جنگل شروود، 3% مالیات بر ارزش افزوده هدیه ولنتاین ماریان...»
رابین هود همینطوری هاج و واج با خودش فکر میکرد این همه پول را از کجا بیاورد: «پرایده که جان کوچولو روش کار میکنه رو می فروشم. طلاهای ماریان هم هست ( البته بعد از 7 مرحله قهر و دعوا و منت کشی). برای بقیهاش مجبورم از ریچارد شیردل پول دستی قرض بگیرم.» توی همین فکرها بود که داروغه گفت: «نگران نباش». بعد همانطور که دستگاه کارتخوان را از کشوی میزش بیرون میآورد گفت: «البته میدونی که این مالیاتا صرف رفاه مردم میشه، ولی من قول میدم برات صحبت کنم کمترش کنن.» رابین هود که ستاره بدجنسی گوشه چشم داروغه را دیده بود، رگ عدالتخواهی و ظلمستیزیاش قلمبه شد و تیر و کمانش را درآورد. عربدهزنان خواست حمله کند که داروغه قاه قاه زد زیر خنده و گفت: «شل کن بابا! هر حملهای کنی سامانه مالیاتش رو محاسبه میکنه... پول رو اخ کن بیاد شاخ بازی در نیار...» همانجا بود که رابین تازه عقلش رسید و فهمید شعار معروفش که گرفتن از داراها و خوروندن به فقرا بود بدجوری برایش شاخ شده. به همین خاطر تصمیم گرفت از این به بعد پولها را بین مردم تقسیم نکند و همه را خودش تنها تنها بخورد. به همین راحتی و به همین خوشمزگی...
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon
عاطفه هاشمی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
رابین هود همینطوری وسط جنگل شروود ولو افتاده بود و داشت برای خودش سوت میزد که ناگهان نامهای که به تیری چسبیده بود از چله کمان جدا شد و زارتی خورد وسط درخت بالای سرش. در نامه اینطور نوشته بود:
«جناب آقای رابین هود
مودی محترم مالیاتی
خواهشمند است هرچه سریعتر جهت تعیین تکلیف بدهی مالیاتی خود به این حوزه مراجعه فرمایید.
با تشکر اداره مالیات ناتینگهام بزرگ
حوزه مالیاتی جنگل شروود»
رابین هود که عین سوسک ترسیده بود، ظرف جیک ثانیه خودش را به اداره مالیات رساند. وارد اتاق که شد، دید داروغه ناتینگهام پشت میز نشسته و عینکش را گذاشته روی نوک دماغش. یک کاغذ دور و دراز هم لوله شده و از زیر دستش آمده تا وسط اتاق. سرش را بالا آورد و گفت: «به به رابین جان ... داداچ گلم! اتفاقا همین الان داشتم مالیات تورو حساب میکردم. ما یه سامانه هوشمند طراحی کردیم که کلیه حرکات شما رو موقع کار آنالیز می کنه. طبق بررسیهای ما شما 540 مورد غارت اموال ثروتمندان داشتی که بابت هرکدوم باید 500تا سکه بدی. آهان! راستی این آخریه چون غارت اموال پرنس جان بوده میشه هزار تا سکه، بابت اضافه وزن جان کوچولو و کچلی پدر تاک هرکدوم 2000تا سکه، 2000تا سکه هم بابت اینکه این دختره، ماریان، رو نمیبری سر خونه زندگی دختر مردم رو علاف کردی. همه اینا به علاوه 500تا سکه عوارض کارآمدی سامانه شگفتانگیز محاسبه مالیات جمعا میشه...
رابین حرفش را قطع کرد و گفت: «چی میگی بابا! من اصلا کار ندارم که بخوام مالیات داشته باشم...» داروغه از پشت میزش بلند شد و با همان لطافت رو مخیاش که اصلا با هیکل غولآسایش جور در نمیآمد گفت: «پسرجون انگار یادت رفته کسی که یک ساعت در هفته کار کنه شاغل حساب میشه. تو که هفتهای هفت هشت بار شبیخون میزنی به این اشرافزادههای بدبخت که دیگه جزو شاغلین پرمشغله هم هستی. ضمنا یادت نره فقط تا آخر هفته وقت داری ...»
رابین به صفحه مانیتور که محاسبات سامانه کوفتگرفته را نشان میداد خیره شد. ذلیلمرده همینطوری داشت کنتور می انداخت: «5% به جهت آفتابی بودن روز سه شنبه، 7% عوارض خوشتیپی داروغه، 5 % عوارض سمپاشی درختان جنگل شروود، 3% مالیات بر ارزش افزوده هدیه ولنتاین ماریان...»
رابین هود همینطوری هاج و واج با خودش فکر میکرد این همه پول را از کجا بیاورد: «پرایده که جان کوچولو روش کار میکنه رو می فروشم. طلاهای ماریان هم هست ( البته بعد از 7 مرحله قهر و دعوا و منت کشی). برای بقیهاش مجبورم از ریچارد شیردل پول دستی قرض بگیرم.» توی همین فکرها بود که داروغه گفت: «نگران نباش». بعد همانطور که دستگاه کارتخوان را از کشوی میزش بیرون میآورد گفت: «البته میدونی که این مالیاتا صرف رفاه مردم میشه، ولی من قول میدم برات صحبت کنم کمترش کنن.» رابین هود که ستاره بدجنسی گوشه چشم داروغه را دیده بود، رگ عدالتخواهی و ظلمستیزیاش قلمبه شد و تیر و کمانش را درآورد. عربدهزنان خواست حمله کند که داروغه قاه قاه زد زیر خنده و گفت: «شل کن بابا! هر حملهای کنی سامانه مالیاتش رو محاسبه میکنه... پول رو اخ کن بیاد شاخ بازی در نیار...» همانجا بود که رابین تازه عقلش رسید و فهمید شعار معروفش که گرفتن از داراها و خوروندن به فقرا بود بدجوری برایش شاخ شده. به همین خاطر تصمیم گرفت از این به بعد پولها را بین مردم تقسیم نکند و همه را خودش تنها تنها بخورد. به همین راحتی و به همین خوشمزگی...
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon