#رعیت_چشم_ابی1098
از حموم بیرون اومدم و قبل از اینکه مامان سر و کلش پیدا بشه.
سریع لباس تنم کردم.
وسایلم رو برداشتم و گوشی و ایرپادمم دستم گرفتم و لب زدم:
- مامان کجایی؟
- الان میام...صبر کن... کجا موند بابات؟
با تعجب لب زدم:
- مگه خونه نیست بابا؟ من نمیدونم حموم بودم؟
مامان از اتاق بیرون زد و نیم نگاهی به من و سر و ریختم انداخت.
- چه عجب یه دفعه عین ادمیزاد لباس تنت کردی.
با دهن باز نگاهش کردم... چرا هعی میخواد برینه به من اخه؟
- وا مامان دستت درد نکنه.
بعد با حالت قهر روم رو برگردوندم و بعد سمت مبل قدم برداشتم.
- حالا قهر نکن...تو دختر خوشگل منی.
سمتم خم شد و گونم رو محکم بوسید و با خنده ادامه داد:
- سوسک منی تو...
از حموم بیرون اومدم و قبل از اینکه مامان سر و کلش پیدا بشه.
سریع لباس تنم کردم.
وسایلم رو برداشتم و گوشی و ایرپادمم دستم گرفتم و لب زدم:
- مامان کجایی؟
- الان میام...صبر کن... کجا موند بابات؟
با تعجب لب زدم:
- مگه خونه نیست بابا؟ من نمیدونم حموم بودم؟
مامان از اتاق بیرون زد و نیم نگاهی به من و سر و ریختم انداخت.
- چه عجب یه دفعه عین ادمیزاد لباس تنت کردی.
با دهن باز نگاهش کردم... چرا هعی میخواد برینه به من اخه؟
- وا مامان دستت درد نکنه.
بعد با حالت قهر روم رو برگردوندم و بعد سمت مبل قدم برداشتم.
- حالا قهر نکن...تو دختر خوشگل منی.
سمتم خم شد و گونم رو محکم بوسید و با خنده ادامه داد:
- سوسک منی تو...