کسخلهای_محلمون+خودم
با دوستام تو محل وایساده بودیم دیدیم داره میاد .
کفشای جلوباز کیری که انگشتای کج و کوله و ناخنای کثیفش حال آدمو از هرچی کوسه بهم میزد .
نمیدونم چه اجباریه حالا کفش جلوباز میپوشید یا حداقل یه لاک میزد رو ناخنای پاش تا چرکش معلوم نباشه . از قیافه کیریش دیگه نمیگم حالتون بیشتر از این بهم نخوره ولی انصافا خوب بدنی داشت . قد بلند و کمر باریک و کون درشت با ممه های به قول دوستام بادکنکی . به حدی گرد و قلمبه بود هیشکی باور نمیکرد واقعی باشه ولی خوب....
حوصله ندارم شرایط خونوادگی دختره رو شرح بدم فقط همینقدر بدونین تازه امدن محله ما و پدرش هم چند ماهیه به رحمت خدا رفته و ایشونم دختر بزرگه .
جدای از قیافه و وضعیت بهداشتیش طرز راه رفتن بشدت تخمی ایی داشت که به خیال خودش فکر میکرد لونده ولی بیش از اندازه بی کلاس و بدفرم جلوه میداد و حرف زدنش و صدای جیغش هم حسن ختامی بود بر احوالاتش .
حالا شما فرض بفرما با این وجنات وقتی میرسید بهت لب هم ورمیچید و یه ایشی میگفت دلت ریش میشد . یه بار حین ایش گفتن آب دهنش از گوشه لباش ریخت رو مانتوش . یعنی حشرزده ای که از سوراخ فاضلاب حموم هم نمیگذشت با دیدن این حرکات اخته روحی میشد .
حالا برسیم به بچه محلامون و خود من . ما یه نیم دوجین بچه 16 17 ساله شر و شور بودیم که دنیا کیرمون بود از صب که پامیشدیم تو محل ول میگشتیم یا توپارک رو چمنا مثه بز میچریدیم و تخمه میخوردیم کون سگ و گربه های محلو دید میزدیم حتی یه بارم سکس دوتا گربه زیریه ماشین برامون در ظاهر شده بود مایه ی خنده ولی پنهونی رفته بودیم تو کف و رضا دیگه نمیتونست کنترل کنه از همون رو شلوار کیر کج و کولشو میمالید .
رضا بچه سوم از یه خونواده فقیر بود که 8 نفر بود خونوادشون و تو یه خونه کهنه 60 متری زندگی میکردن و همیشه خدا مهمون داشتن نمیدونم با اینهمه مهمون چجوری زندگیشون میگذشت . پدرش چاه کن بود و مادرش هم تو خونه نون میپخت و میفروخت به سوپر مارکتای اطراف محلمون .
رضا و امیر بهترین دوستای من بودن بین بچه ها جوری که اگه میومدم بیرون حداقل باید یکیشون میبود تا میرفتم پیششون و اگه نبودن منم پیش بچه ها نمیرفتم . کیر رضا رو یه بار که گشادیش میشد از پارک بره تا خونه بشاشه و همونجا رفت دم یه درخت و زیپشو باز کرد بشاشه دیدیم . البته نه اینکه جلو چش ما بشاشه پشت به ما بود و اون عطای موذی گفت میخواین کیر رضا رو ببینین ؟ گفتیم چطور گفت نگاه کنین فقط .
عطا داد زد سلام اسمال آقا . اسمال آقا بابای رضا بود . یهو رضا مثه سکته زده ها برگشت و درهمون حال هم میشاشید رنگش مثه آب منی سفید شده بود . دید باباش نیست همون طور که کیرش رو با دوتا انگشتش گرفته بود گفت عطاکونی نشاشم بهت مرد نیستم و همون جور که کیرش تو دستاش بود افتاد دنبال عطا . خوب بود پارک خلوت بود و کسی صحنه رو ندید و الا باس دور پارکو خط میکشیدیم .
کیر کج و کوله رضا رو اون بار بود که دیدیم یه کیر باریک نسبتا دراز که انگار از وسط شکسته باشه . البته باز کیر رضا خوب بود نسبت به کیر محسن . محسن از بچه های قدیمی محل بود که من زیاد باهاش راحت نبودم . از اون بچه های گوشت تلخ نچسب بود که همیشه شوخیای مسخره میکرد و هیچکی هم نمیخندید فقط خودش میخندید . یه اخلاق بدی هم داشت که من یکی دوباری باهاش سر همین قضیه درگیر شدم این بود که با همه شوخی میکرد ولی اگه کسی باهاش شوخی میکرد ناراحت میشد و فحش میداد یا قهر میکرد .
این محسن بچه ها توت فرنگی صداش میزدن . منم میگفتم بابا توت فرنگی چیه هیچکی هیچی نمیگفت و برام سوال بود همیشه .
یه بار عرق سگی خریدیم با بچه ها و نشستیم به خوردن دو پیک خوردیم سرمون گرم شد . محسن نبود باهامون گفتم وجدانا قضیه این توت فرنگی چیه ؟
یکی از بچه گفت :" بابا دو سال پیش رفته بودیم کوه با بچه ها عرق هم برده بودیم بعد این محسن کونده هم باهامون بود ما نفری 3 یا 4 پیک خوردیم این میگفت شما بچه این 4 پیک تا معده هم نمیرسه . داریوش یه چشمکی به ما زد و گفت محسن جون اونارو ول کن ظرفیتشون کمه بیا خودم پایتم داداش خودمم ساقیت میشم (داریوش از اون هفت خطای روزگار بود که به قولی یکی از گربه های محل رو هم کرده بود و دستش به چندتا از پسرای سن پایین هم رسیده بود . 5 سال بعد از این قضیه داریوش زنداییشو خفت میکنه و وقتی که میخواد لباسای زنداییشو بکنه و این جیغ و داد میکنه داییش میرسه و با آچار فرانسه میزنه تو سر داریوش که جابجا ضربه مغزی میشه و میمیره ) این کسکش برای محسن پیک سنگین میریخت و برا خودش آب میریخت و تقریبا 10 پیک به خورد محسن داده بود جوری که پیک آخرو خورد همونجا یه وری افتاد زمین و بیهوش شد .
گفتیم نمیره چیکار کنیم که داریوش گفت این کونده رو باس بچزونیم دیگه گنده گوزی نکنه گفتیم چجور گفت شلوارشو بکشیم پایین ماژیک د
با دوستام تو محل وایساده بودیم دیدیم داره میاد .
کفشای جلوباز کیری که انگشتای کج و کوله و ناخنای کثیفش حال آدمو از هرچی کوسه بهم میزد .
نمیدونم چه اجباریه حالا کفش جلوباز میپوشید یا حداقل یه لاک میزد رو ناخنای پاش تا چرکش معلوم نباشه . از قیافه کیریش دیگه نمیگم حالتون بیشتر از این بهم نخوره ولی انصافا خوب بدنی داشت . قد بلند و کمر باریک و کون درشت با ممه های به قول دوستام بادکنکی . به حدی گرد و قلمبه بود هیشکی باور نمیکرد واقعی باشه ولی خوب....
حوصله ندارم شرایط خونوادگی دختره رو شرح بدم فقط همینقدر بدونین تازه امدن محله ما و پدرش هم چند ماهیه به رحمت خدا رفته و ایشونم دختر بزرگه .
جدای از قیافه و وضعیت بهداشتیش طرز راه رفتن بشدت تخمی ایی داشت که به خیال خودش فکر میکرد لونده ولی بیش از اندازه بی کلاس و بدفرم جلوه میداد و حرف زدنش و صدای جیغش هم حسن ختامی بود بر احوالاتش .
حالا شما فرض بفرما با این وجنات وقتی میرسید بهت لب هم ورمیچید و یه ایشی میگفت دلت ریش میشد . یه بار حین ایش گفتن آب دهنش از گوشه لباش ریخت رو مانتوش . یعنی حشرزده ای که از سوراخ فاضلاب حموم هم نمیگذشت با دیدن این حرکات اخته روحی میشد .
حالا برسیم به بچه محلامون و خود من . ما یه نیم دوجین بچه 16 17 ساله شر و شور بودیم که دنیا کیرمون بود از صب که پامیشدیم تو محل ول میگشتیم یا توپارک رو چمنا مثه بز میچریدیم و تخمه میخوردیم کون سگ و گربه های محلو دید میزدیم حتی یه بارم سکس دوتا گربه زیریه ماشین برامون در ظاهر شده بود مایه ی خنده ولی پنهونی رفته بودیم تو کف و رضا دیگه نمیتونست کنترل کنه از همون رو شلوار کیر کج و کولشو میمالید .
رضا بچه سوم از یه خونواده فقیر بود که 8 نفر بود خونوادشون و تو یه خونه کهنه 60 متری زندگی میکردن و همیشه خدا مهمون داشتن نمیدونم با اینهمه مهمون چجوری زندگیشون میگذشت . پدرش چاه کن بود و مادرش هم تو خونه نون میپخت و میفروخت به سوپر مارکتای اطراف محلمون .
رضا و امیر بهترین دوستای من بودن بین بچه ها جوری که اگه میومدم بیرون حداقل باید یکیشون میبود تا میرفتم پیششون و اگه نبودن منم پیش بچه ها نمیرفتم . کیر رضا رو یه بار که گشادیش میشد از پارک بره تا خونه بشاشه و همونجا رفت دم یه درخت و زیپشو باز کرد بشاشه دیدیم . البته نه اینکه جلو چش ما بشاشه پشت به ما بود و اون عطای موذی گفت میخواین کیر رضا رو ببینین ؟ گفتیم چطور گفت نگاه کنین فقط .
عطا داد زد سلام اسمال آقا . اسمال آقا بابای رضا بود . یهو رضا مثه سکته زده ها برگشت و درهمون حال هم میشاشید رنگش مثه آب منی سفید شده بود . دید باباش نیست همون طور که کیرش رو با دوتا انگشتش گرفته بود گفت عطاکونی نشاشم بهت مرد نیستم و همون جور که کیرش تو دستاش بود افتاد دنبال عطا . خوب بود پارک خلوت بود و کسی صحنه رو ندید و الا باس دور پارکو خط میکشیدیم .
کیر کج و کوله رضا رو اون بار بود که دیدیم یه کیر باریک نسبتا دراز که انگار از وسط شکسته باشه . البته باز کیر رضا خوب بود نسبت به کیر محسن . محسن از بچه های قدیمی محل بود که من زیاد باهاش راحت نبودم . از اون بچه های گوشت تلخ نچسب بود که همیشه شوخیای مسخره میکرد و هیچکی هم نمیخندید فقط خودش میخندید . یه اخلاق بدی هم داشت که من یکی دوباری باهاش سر همین قضیه درگیر شدم این بود که با همه شوخی میکرد ولی اگه کسی باهاش شوخی میکرد ناراحت میشد و فحش میداد یا قهر میکرد .
این محسن بچه ها توت فرنگی صداش میزدن . منم میگفتم بابا توت فرنگی چیه هیچکی هیچی نمیگفت و برام سوال بود همیشه .
یه بار عرق سگی خریدیم با بچه ها و نشستیم به خوردن دو پیک خوردیم سرمون گرم شد . محسن نبود باهامون گفتم وجدانا قضیه این توت فرنگی چیه ؟
یکی از بچه گفت :" بابا دو سال پیش رفته بودیم کوه با بچه ها عرق هم برده بودیم بعد این محسن کونده هم باهامون بود ما نفری 3 یا 4 پیک خوردیم این میگفت شما بچه این 4 پیک تا معده هم نمیرسه . داریوش یه چشمکی به ما زد و گفت محسن جون اونارو ول کن ظرفیتشون کمه بیا خودم پایتم داداش خودمم ساقیت میشم (داریوش از اون هفت خطای روزگار بود که به قولی یکی از گربه های محل رو هم کرده بود و دستش به چندتا از پسرای سن پایین هم رسیده بود . 5 سال بعد از این قضیه داریوش زنداییشو خفت میکنه و وقتی که میخواد لباسای زنداییشو بکنه و این جیغ و داد میکنه داییش میرسه و با آچار فرانسه میزنه تو سر داریوش که جابجا ضربه مغزی میشه و میمیره ) این کسکش برای محسن پیک سنگین میریخت و برا خودش آب میریخت و تقریبا 10 پیک به خورد محسن داده بود جوری که پیک آخرو خورد همونجا یه وری افتاد زمین و بیهوش شد .
گفتیم نمیره چیکار کنیم که داریوش گفت این کونده رو باس بچزونیم دیگه گنده گوزی نکنه گفتیم چجور گفت شلوارشو بکشیم پایین ماژیک د