#پیام_ناشناس
سلام وقت همگی بخیر
من راجب چند تا موضوع سوال دارم
جنسیت :دختر
سن: ۲۰
وضعیت تاهل : مجرد
تابحال شده کسی به شما تهمت بزنه در صورتی که اصلا هیچ نیت بدی نداشتید؟
من وقتی دبستان بودم ۱۱ سال داشتم رفتم کلاس رزمی
خیلی مربیم برام عزیز بود و همه جا تعریفش رو میکردم
اما نمیدونم چرا و به چه علت هر بار کسی چیزی گم میکرد، گردن بندی
ی هزار تومنی حتی
ی جوری چپ چپ نگا من میکرد انگار من دزدشم خدایی نکرده ، با این که خدا شاهده من اصلااااا اینجوری نبودم خدا رو شاهد دارم حتی به اون ارشد هایی که به خودش نزدیک تر بودن هم انگار دیدگاه غلط و تهمت خودشو به اونا گفته بود اونا هم چپ چپ نگام میکردن و رفتار خوبی باهام نداشتن ، حتی ی بار داشتم لباس رو تعویض میکردم که برم خونه از یکی از اون ارشد ها شنیدم گفت چهره اش غلط اندازه
حس کردم منو میگه واقعا من هم نماز میخواندم و میخوانم و هم روزه میگرفتم اما چرا این همه راحت به من تهمت زد بدون این که من کاری کرده باشم
دوسال بعد اون مربی رفت یکی از همون دوستاش که دیدگاهش رو بهشون گفته بود مربی ما شد حدود ۲ ماه پیشش بودیم
خیلی خوب بود ی بار همه رو جمع کرد چون جلسه آخر بود بعد گفت تو این مدت که اینجا بودم دیدگاهم نسبت به بعضی ها تغییر کرد (اون لحظه که اینو گفت یکی از همون ارشدا صف اولی برگشت نگاه من کرد حالتش بنظر خوب میومد )
اون جا واقعا حس کردم پاکی من بهش اثبات شده خداروخیلی ممنونم
بعد از اون مربی اولی هنوز ذهن من درگیره که چرا این همه راحت بهم تهمت زد
چرا آخه من قیافم غلط اندازه؟
چون پوستم تیره اس؟
چون لباس هام تجملاتی و ... نیستن؟
اما سالی که اومدیم کلاس دوازدهم _یازدهم هم یکی از معلم ها که باز خیلیی خیلی برام قابل احترام و عزیز بود
اون هم همچین رفتاری از خودش نشون داد
تا سر کلاس چیزی از جامدادی کسی میوفتاد رو زمین من خواستم کمکش کنم بلند کنه خیلی بد نگام میکرد اما تابحال حرفی نزد مستقیم
خیلی دلشکسته و ناراحت میشدم چون من واقعا خدا شاهده دست به چیزای کسی نمیزدم و نمیزنم
آدم فعال و درس خوانی هم بودم آروم نبودم زیاد صحبت میکردم ارتباط با معلم هم عالی معلم ها هم خیلی قبولم داشتن و دارن
اما این معلم اینجوری نگام میکرد و با نگاهش تهمتش رو میزد
حتی وقتی پاک کن خودم زمین میوفتاد بلندش نمیکردم از ترس این که بهم تهمت نزنه دیگه یا مهر تایید نزنم رو دیدگاه غلطش
خدا فقط شاهدِ منه ...
ی بار هم تو سن ۶_۷سالگی پیش خالم بودم وسایل کیفشو هی بر انداز میکردم از سر بچگی و فضولی های اون دوران بعد خالم به دختر عموم گفته بود وقتی من میرم خونشون مواظب باشه که من دست به وسایلش نزنم اونم وقتی داشت نماز میخواند من رو صندلی چرخان دور میخوردم برا خودم تموم که کرد گفت دست زدی به وسایلم؟ گفتمش نه بعد گفت که خالت اینجوری بهم گفته من بجه بودم اما واقعا میفهمیدم چرا فکر میکردن چون سن کمی داریم متوجه حرف ها و صحبت ها نمیشیم؟
چرا انقد راحت بهم تهمت زدن؟
من روم نیست این حرفا رو به کسی رو در رو بزنم چون حس میکنم اگه بگم هم دیگه بد بهم نگاه کنن و نگاه های سنگینشون اذیتم کنه چون دیگه میترسم از تهمت زدن ها و قضاوت زود هنگام آدم هایی که فکر میکردم متقابلا منو دوستم دارن و همون طور که من اعتماد دارم بهشون اونا هم بهم اعتماد دارن
چرا من پوستم تیره اس تو خانواده ثروتمند آنچنانی نبودم که این همه تهمت زدن براشون راحت باشه
من حتی اگه به خانوادم بگم حق رو به جانب آدمای بیرون میدن هر چند اونا رو نمیشناسن میگن حتما تو خودت ی کاری کردی
ولی خدا گواهه من اصلاا دست به چیزای کسی نمیزدم
من با اون آدم ها چجوری رفتار کنم وقتی در حال تهمت زدن هستن به طور غیر مستقیم ؟
چجوری فکرم رو رها کنم از تفکر به اون آدم ها؟
چجوری این دلشکستگی رو ترمیم کنم ؟
@ArHamsaraane