دل که تنگ است کجا باید رفت؟
پیر فرزانه مرا بانگ برآورد
که این حرف نکوست،
دل که تنگ است برو خانهی دوست...
شانهاش جایگه گریهی تو
سخنش راهگشا
بوسهاش مرهم زخم دل توست
عشق او چارهی دلتنگی توست...
دل که تنگ است برو خانهی دوست...
خانهاش خانهی توست...
باز گفتم:
خانهی دوست کجاست؟
گفت پیدایش کن
برو آنجا که پر از مهر و صفاست
گفتمش در پاسخ:
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان در دل من،
قلبشان منزل من...!
صافى آب مرا ياد تو انداخت، رفيق!
تو دلت سبز،
لبت سرخ،
چراغت روشن!
چرخ روزيت هميشه چرخان!
نفست داغ،
تنت گرم،
دعايت با من!
روزهايت پى هم خوش باشد.❤️
*تقدیم با یک دنیا عشق به شما دوستان عزیزم*
پیر فرزانه مرا بانگ برآورد
که این حرف نکوست،
دل که تنگ است برو خانهی دوست...
شانهاش جایگه گریهی تو
سخنش راهگشا
بوسهاش مرهم زخم دل توست
عشق او چارهی دلتنگی توست...
دل که تنگ است برو خانهی دوست...
خانهاش خانهی توست...
باز گفتم:
خانهی دوست کجاست؟
گفت پیدایش کن
برو آنجا که پر از مهر و صفاست
گفتمش در پاسخ:
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان در دل من،
قلبشان منزل من...!
صافى آب مرا ياد تو انداخت، رفيق!
تو دلت سبز،
لبت سرخ،
چراغت روشن!
چرخ روزيت هميشه چرخان!
نفست داغ،
تنت گرم،
دعايت با من!
روزهايت پى هم خوش باشد.❤️
*تقدیم با یک دنیا عشق به شما دوستان عزیزم*