بدهکاری...
بدهکاری نه به من،نه به عمری که از من رفت
نه به شبهایی که جان دادم تا صبح
نه به نفس تنگی غروب های پاییز
نه به هایلایت های سفید و جوگندمی موهایم
نه به کور کردن آخرین ذوق و تلاشی که
برای دوست داشتن یک نفر داشتم
همه این ها هر چه بود گذشت و تجربه شد
اما تو به کارما بدهکاری
انقدر بدهی ات زیاد است که ثروت خودت و هفت نسل قبل و بعدت را هم جمع کنی بدهی ات تسویه نمیشود
تسویه بدهی ات بماند بالاخره دیر و زود عاشق میشوی و تمامت را برایش میگذاری و یک روز به خودت میایی و میبینی هم خودش رفت هم تمام تو را با خودش برد و چهار نعل میگردی دنبال خودت...
تسویه بدهی ات بماند چند سال بعد
که به صغیر و کبیر نه نگفته ای
و تا دلت بخواهد دست به دست شده ای
و حالت از خودت بهم میخورد و خودت هم میدانی چیزی که عوض دارد گله ندارد پس حتی روی این که سمت آسمان را نگاه کنی
و گله از خدایت کنی را نداری
تسویه بدهی ات بماند چندین سال بعد
که پسر دار شدی ذره ذره سوختن جگر گوشه ات را که عشقش رهایش کرده ببینی و به کارما بگویی کاش سر خودم تسویه میکردی نه سر بچه ام...
فعلا بچرخ فعلا بگرد فعلا دور هایت را بزن
که یه روزی تمام چک هایی که پیش کارما داری
برگشت میخورد و تمام سفته های کارهایت اجرا گذاشته میشود و باید همه را تسویه کنی
بدهکاری به کارما..

#امیرعلی_اسدی