⭕️ همراه با رمضان
🔻 روز اول ـ کله گنجشکی
رمضان که میآید، کولهباری از خاطرات را با خود به همراه میآورد. هیجان آمدنش از نیمه شعبان با یک روزشمار معکوس آغاز میشد.
از یک هفته مانده به شروع ماه مبارک، مساجد آب و جارو میشد و عطر رسیدن ماه روزه در همهجا استشمام میشد.
مادرم اصرار داشت به پیشواز برویم. تمرین روزهداریمان از روزه کله گنجشکی شروع میشد و این به نوعی برای ما نوجوانان، دروازه ورود به بزرگسالی و ژست گرفتن و پز دادن بود.
رمضان برایم تداعی کننده ماه خیرات است. آدمهایی که دستشان به دهان میرسید و حتی آنها که به زور میرسید، سعی میکردند در این ماه بیشتر هوای بیبضاعتها را داشته باشند.
یادش به خیر، مادرم شبهای رمضان پس از افطار، یک سینی حلوا به همراه یک قاشق، برای خیرات به دستم میداد تا در خیابان پخش کنم. یکی از این شبها، یک کارگر ساختمانی با یک بربری در دست، رد میشد. به سمتش رفتم و تعارف کردم. تعارف همان و نصف بربری در سینی چرخیدن و کل حلوا برده شدن همان.... با بغض به خانه برگشتم. دلم میخواست این حلوا را بین افراد زیادی پخش کنم. با ناراحتی به خانه رفتم و قصه را تعریف کردم. پدرم که خود کارگر راه آهن بود با خنده به زبان ترکی گفت گرسنهای سیر شد و ما ثوابش را بردیم.
در طول تاریخ، دوماه در ایران تاثیرات عمیقی در زندگی اجتماعی فرهنگی جامعه داشته است: ماه رمضان و ماه محرم. برای من جالب بود که در ماه مبارک رمضان، حتی کسانی که نماز به جا نمیآوردند روزه میگرفتند و به آن بیش از مناسک دیگر اهمیت میدادند.
@alirabiei_ir
🔻 روز اول ـ کله گنجشکی
رمضان که میآید، کولهباری از خاطرات را با خود به همراه میآورد. هیجان آمدنش از نیمه شعبان با یک روزشمار معکوس آغاز میشد.
از یک هفته مانده به شروع ماه مبارک، مساجد آب و جارو میشد و عطر رسیدن ماه روزه در همهجا استشمام میشد.
مادرم اصرار داشت به پیشواز برویم. تمرین روزهداریمان از روزه کله گنجشکی شروع میشد و این به نوعی برای ما نوجوانان، دروازه ورود به بزرگسالی و ژست گرفتن و پز دادن بود.
رمضان برایم تداعی کننده ماه خیرات است. آدمهایی که دستشان به دهان میرسید و حتی آنها که به زور میرسید، سعی میکردند در این ماه بیشتر هوای بیبضاعتها را داشته باشند.
یادش به خیر، مادرم شبهای رمضان پس از افطار، یک سینی حلوا به همراه یک قاشق، برای خیرات به دستم میداد تا در خیابان پخش کنم. یکی از این شبها، یک کارگر ساختمانی با یک بربری در دست، رد میشد. به سمتش رفتم و تعارف کردم. تعارف همان و نصف بربری در سینی چرخیدن و کل حلوا برده شدن همان.... با بغض به خانه برگشتم. دلم میخواست این حلوا را بین افراد زیادی پخش کنم. با ناراحتی به خانه رفتم و قصه را تعریف کردم. پدرم که خود کارگر راه آهن بود با خنده به زبان ترکی گفت گرسنهای سیر شد و ما ثوابش را بردیم.
در طول تاریخ، دوماه در ایران تاثیرات عمیقی در زندگی اجتماعی فرهنگی جامعه داشته است: ماه رمضان و ماه محرم. برای من جالب بود که در ماه مبارک رمضان، حتی کسانی که نماز به جا نمیآوردند روزه میگرفتند و به آن بیش از مناسک دیگر اهمیت میدادند.
@alirabiei_ir