استاد کریمی یک بار وقتی توی سکوت داشتیم قهوه میخوردیم، چشمش افتاد به آقا شهریار و سولماز خانم (همسر آقا شهریار) پُشت بارِ کافه آقا شهریار داشت فرهاد گوش میکرد وُ به سولماز خانم که چای را توی نعلبکی میریخت نگاه میکرد.
همانطور که نگاهش به آنها بود، گفت:《 سه چیز توی زندگی به مرد آرامش میده : "خدا، زن خانه." 》بعد دیگر ادامه نداد تا خوب بهش فکر کنم.
اولی را که از وقتی خودم را شناختم داشتم دنبالش میگشتم. خدا را میگویم. توی آسمان، بین آدمهای مهربان، در شاخههایی که وزش باد تکانشان میداد، در پرواز پرندگان، در نگاه مادرم و لای خطهای پیشانی پدر.
از دومی یعنی زن منظورش عشق بود و اما سومی، خانه، جایی بود که دوتای اولی آنجا جریان داشته باشد.
و من توی اتاق شیشهای هر سه را داشتم .
📚 و تنها عشق چارهساز است /
#علی_سلطانی
سفارشِ کتاب از سایتِ زیر:
http://ali-soltani.com