دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Познавательное


من طبعا به مخاطبان معینی می اندیشم. به کسانی که در جستجو هستند، بی آنکه یقین داشته باشند آنچه را که می جویند یافته اند... پل والری

ارتباط با من:
@amoradym

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Статистика
Фильтр публикаций


💥 آیین بزرگداشت زنده یاد دکتر سیروس
برادران شکوهی

✅آیین بزرگداشت زنده یاد دکتر سیروس
برادران شکوهی، از ساعت ۱۷ الی ۱۹  روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ با همت اتاق بازرگانی تبریز برگزار می‌شود.
در این مراسم:
عباس قدیمی قیداری
علی مرادی مراغه‌ای
فاطمه اروجی
به سخنرانی خواهند پرداخت
.


💥شرحی بر یک عکس
✍️علی مرادی مراغه ای

✅امروز ۲۸اوریل مصادف با ۸فروردین سالروز کشته شدنِ موسولينی ديكتاتور فاشيست ایتالیا به اتفاق معشوقه اش توسط ميهن‏ پرستان ايتالياست در (۱۹۴۵م).
وی در ۱۹۴۳م به کمک آلمان هیتلری، دولت دست نشانده ای در شمال ایتالیا  تشکیل داد و سرانجام پس از شکست آلمان و دو روز قبل از خودکشی هیتلر، موسلینی نیز به همراه معشوقه اش کلارتا پتچی به وضع فجیعی کشته شد.

♦️مثل تمام خودکامه های فاشیستی، دشمن عقلانیت و خرد بود و زندانیِ دنیای اوهام و احساساتِ خودش...!
می گفت:
«انسانیت به عقیده نیاز دارد، عقیده است که کوهها را بحرکت در می آورد، زیرا این توهم را ایجاد می کند که کوهها حرکت می کنند. توهم تنها واقعیت زندگی است».
همیشه عاشقِ این سخن هراکلیتوس بود و تکرار می کرد که: «جنگ مادر زندگی است»...
و خود او و مکتب فاشیسم به بهترین نحو این شعار را به واقعیت بدل کرد.می گفت:
«تنها جنگ است که آدمی را به اوج می رساند و نشانه شرف را ارزانی مردمانی می کند که شجاعت جنگیدن دارند، تنها خون است که چرخهای تاریخ را به حرکت در می آورد»...
اما این سخنان توفنده، مربوط به زمانی بود که در اوج قدرت بود...

♦️سالیانی بعد، جنگ و خونریزی مردم را به ستوه آورده و شکستها پشت سرهم از راه رسید و چاره ایی جز گریز نماند!
وقتی سعی داشت به سمت مرز سوئیس فرار کند او و معشوقه اش، کلارتا پتچی، در محلی در نزدیکی روستای دونگو در دریاچه کومو به اسارت پارتیزانها درآمده، بلافاصله تیرباران شدند، اجساد موسولینی و معشوقه اش را به میلان برده در یک میدان حومه پیازاله لورتو، در میان جمعیت خشمگین انداخته، سپس از پشت میله ‌های فلزی در بالای ایستگاه اتوبوس در میدان از پاهایشان آویزان کردند، وقتی دامن  کلارتا پتچی به پایین افتاد، پارتیزانی جلو رفته، دوطرف دامن اش را با سنجاق از وسط به هم وصل کرد همچنانکه در تصویر زیر دیده میشود...!
وقتی جنازه ها را از تیرک برق باز کرده در جلوی پمپ بنزین، به زمین انداختند مردم اندک اندک جمع شدند، پیرزنی خمیده و عصا به دست از میان جمعیت جلوتر آمده اسلحه پارتیزانی را گرفت و هفت گلوله بر جنازه پیشوا شلیک کرده و گفت:
« این هفت گلوله بخاطر هفت فرزندم که بدست او کشته شده بودند»...

♦️آیا این همان خشونتی نبود که خود او به مردم آموخته بود؟! شاید...
اما خودِ او که از آسمان نازل نشده بود، خود او محصول و دستپختِ همین مردمِ تب کرده بود که زمانی با دستهای میلیونها همین مردم ، اوج گرفت یعنی نتیجهٔ همان راهپیمایی معروف بسوی رم در اکتبر ۱۹۲۲م بود که او را بدل به جوان ‌ترین نخست ‌وزیر ایتالیا تا آن زمان گرداند....

⏹️لینک کانال:
@Ali_Moradi_maragheie
◀️تصویر زیر جسد آویزان موسولينی و معشوقه اش:


💥از علل اختلافات مصدق با علما
✍️
علی مرادی مراغه ای

♦️یکی از علل اختلاف دکتر محمد مصدق با علما، رواداری و مدارای مصدق در مقابل فعالیتهای بهائیان بود و همین عامل باعث شد بسیاری از روحانیون به مصدق پشت کرده و با کودتاچیان همکاری کنند.
آقای شیخ فلسفی خاطره ای از دیدارش با مصدق در زمانِ نخست وزیری نقل می کند که نشانگر منش مصدق در کلِ مسند زمامداریش بوده. او می نویسد:
«بهایی ها در شهرستانها مسئله ساز شده بودند و قدرت نمایی می کردند. به امر آیت الله العظمی آقای بروجردی، نزد مصدق رفتم...پیام آقای بروجردی را به ایشان رساندم و گفتم شما رئیس دولت اسلامی هستید و الان بهایی ها در شهرستانها فعال هستند...ایشان(آیت الله بروجردی) لازم دانستند که شما در این باره اقدامی بفرمایید. دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبتهای من، به گونه ای تمسخرآمیزی قاه قاه و با صدای بلند خندید و گفت:
آقای فلسفی، از نظر من مسلمان و بهایی فرق ندارند، همه از یک ملت و ایرانی هستند».
این پاسخ برای من بسیار شگفت آور بود. با این خنده ی تمسخرآمیز و موهن، دیگر جایی برای صحبت کردن و توضیح دادن باقی نماند.»
(خاطرات محمدتقی فلسفی...ص۱۳۹).

♦️اما پس از کودتا و سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق، اولین کاری که دولت کودتا کرد تخریب مرکز بهائیان در تهران بدستور تیمور بختیار فرماندار نظامی بود.
پس از کودتا، شیخ فلسفی از سوی مرحوم آیت اله بروجردی به دربار فرستاده شد جهت کنترل و محدود کردن بهائیان.
و این بار مرکز بهاییان یعنی حَظیرةُالقُدْس با حضور فرمانداری نظامی تخریب گردید.
حکومت کودتا سریعاً حظیره‌القدس را تصرف کرده و تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران به سرلشکر باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش مأموریت داد که کار تخریب را خودش در دست بگیرد!...
این عمل بیشتر بخاطر سرپوش گذاشتن بر محاکمات و اعدامها توسط کودتاچیان بوده.
در فیلم زیر، شیخ فلسفی به همراه سرلشکر باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش مشغول کلنگ زدن و تخریب بنای مرکز بهائیان می باشد...

⏹️لینک کانال:
@Ali_Moradi_maragheie
◀️فیلم نایاب تخریب مرکز بهائیان در تهران:


💥پیشنهاد ایجاد اردوگاههای کار به سبک استالینی در ایران!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅پس از انقلاب که تب رادیکالیزم و تندروی، اکثریت قاطع ایرانیان را فرا گرفته بود، اما گروههای چپی از تمام گروهها بیشتر تندرو و طرفدار خشونت انقلابی بودند.
در این میان، یک گروه چپی و افراطی بنام سازمان«پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» پا را از همه فراتر نهاده ضمن پشتیبانی از اعدام انقلابی سرسپردگان رژیم سابق «خواهان ایجاد اردوگاههای کار برای کلیه عوامل باقیمانده» از رژیم سابق به سبک استالینیزم شد!
این سازمان در نشریه سازمانی خود(پیکار: مورخه ۷ خرداد ۱۳۵۸، شماره۵) پیشنهاد می کند که اگر چنین اردوگاههای استالینی در ایران احداث گردند این عوامل حکومت سابق در این«اردوگاهها به کار تولیدی و مفیدِ توام با آموزش انقلابی» نگهداری خواهند شد و این به نفع کشور خواهد بود!.
برگرفته از کتاب: پروکروستس ایرانی ...ص۱۶۲.

⏹️برای اطلاعات بیشتر در مورد کتاب پروکروستس ایرانی، مراجعه فرمائید به پیوی:
@ulduz3o


💥ایرانیانی که خود را ارزان می فروشند!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅ابتدا باید بگویم منظورم همیشه بخشی از ایرانیان بوده نه همه.
در فرهنگ ما، اصطلاحات متعددی برای رشوه وجود دارد مانند «خر كريم را نعل كردن» یا «سبيل كسى را چرب كردن‏».
برخی مواقع بدان«مداخل» می گفتند و برخی مواقع «حق العمل» یا «پيشكشى» یا «زیر میزی»...
اما در همه حال در ایران کلید حل تمامی معضلات و درهای بسته بوده و در میان تمام طبقات از شاه گرفته تا گدا رواج داشته است.
حتی امروزه نیز بسیاری، این پدیده زشت را نوعی زرنگی دانسته با آب و تاب به همدیگر تعریف می کنند!

♦️به دوران مشروطیت و پس از آن بقول عین السلطنه، روزنامه‏ نويسها آنرا می گرفتند تا به کسی فحش دهند!
(روزنامه خاطرات عين السلطنه ...ج‏۳.ص۱۸۲۷)

وقتی محکومی رشوه زیادی برای خلاصی اش نمی توانست بدهد، لااقل رشوه کمی به فراش می داد تا ضربات شلاق را آهسته تر بزند!
(ايران و قضيه ايران...ج‏۱. ص۵۹۴)
حتی علت حقيقى سقوط سلسله صفويه را رشوه‏ و ارتشائى دانسته اند كه در کل ايران جريان داشت!
(ايران در زمان نادرشاه...۴۰۹)
اما خود شاه بیش از همه رشوه خور بود وقتی میخواست برای ولایات حاکم تعیین کند آنرا به مزایده می گذاشت و رقم نهائى رشوه‏ بين چند داوطلب، تعيين کننده بود. البته پس از خرید ولایت، مدت نگهداری آن نیز نیاز به رشوه دادن داشت.
(ايران و قضيه ايران...ج‏۱ص۵۷۲)
و خریدار مالکِ مطلقِ جان و مال و ناموس رعایای آن خطه می شد. بیهوده نبوده که حاج سیاح در اشاره به حاکم سنندج و زیردستان او در سقز و بانه می نویسد که در کوچه ها «چقدر مردم دست و پاى بريده ديده می ‏شوند كه نمونه اعمال او بودند»!
رشوه چنان قباحتش را از دست داده بوده که حتی اعتمادالسلطنه دانشمند! از رشوه‏ دادن و رشوه‏ گرفتن نه تنها ابا نداشته بلکه در خاطراتش به کرات به آن اشاره کرده!
(خاطرات اعتمادالسلطنه...ص۱۴)

♦️اما برجسته ترین نمونه که من آنرا محشر می دانم ميرزا ابوالحسن‏ خان شيرازى سفیر ایران در انگلستان بود که از انگلیسیها مستمری می گرفت!
بدون شک، او درك درستی از این مستمرى نداشت و نمی دانست كه در قبال آن چه خدمات گرانبهايى بايد برای انگلیس انجام دهد. آن زمان بدليلِ عدمِ اطلاع از پيچيدگیهاى ديپلماسى، گرفتن مستمرى از انگلستان اصلاً قبح شمرده نمیشد تا نيازى به كتمان باشد، حتى فتحعلیشاه وقتى از آن باخبر میشود نه تنها ناراحت نشده بلكه حتی او را تشويق می كند:
«آفرين، آفرين، ابوالحسن تو روى مرا در مملكت بيگانه سفيد كردى، من هم روى تو را سفيد خواهم كرد. تو از نجيب ترين خانواده ‏هاى مملكت من هستى، من تو را به مقامهاى بلند اجداد تو خواهم رساند»!
اما خنده ‏دار است كه این میرزا ابوالحسن خان در وصيت‏نامه‏ اش نيز وصيت مى کند پس از مرگش، وارثين نماز وحشت خوانده و قرآن بر سر قبرش ختم كنند، البته پول آنها را نيز از همين منبع وطن‏فروشى بپردازند!
«چون اجل موعود رسيد اولاً امين تعيين كنند عالم به احكام شرعيه تا متوجه تجهيز شود و غسل را نيز، به مرده ‏شور وا نگذارند بلكه عالم عادلى را به جهت آن معين كنند، اجراى فاتحه خوانى بكنند و نماز وحشت به اشخاص ظاهرالصلاح از قرار نمازى هزار دينار بدهند و تا هفت روز طعام بسيار كنند و هيچ مضايقه ننمايند... و به همراهى نعش، شش نفر قارى روانه نمايند و قهوه و غليان و آنچه لازم است، به ايشان بدهند...و اين مخارجى كه در اماكن مصرف میشود با ساير مخارج به تفصيلى كه در نوشته جداگانه مندرج است و در ذيل آن، به خط عاليجاه شيل صاحب ايلچى دولت بهيه عليّه انگليس است كماً و كيفاً بدون زياده و نقصان، بايد از آن قرار معمول دارند...»!
ابوالحسن ‏خان شيرازى در طول 35 سال اشتغال خود در مسند سفارت و وزارت خارجه، خدمات گرانبهايى به انگليس كرد البته بذل و بخشش انگليسیها نيز هيچوقت قطع نشد. ضرب‏ المثل شده بود كه انگليسیها به آسانى هديه می هند و پول خرج می كنند اما نمی دانستند كه «گردو در خانه قاضى فراوان است اما حساب و كتاب دارد»!
(سالهای زخمی، مرادی مراغه ای...ص۳۶۶)

♦️در زمانِ کودتای ۲۸ مرداد، هم کرومیت روزولت و هم ریچارد کاتم و اسناد ویلبر نشان می دهند که مقالاتی بر ضد مصدق در آمریکا نوشته می شد و تنها با پرداخت ۴۰ دلار در مطبوعات ایرانی به چاپ می رسید یعنی به این ارزانی خود را می فروختند!
زمانی زعمای چین برای در امان ماندن از حملات مهاجمان دیوار بزرگی به عظمت ۲۱۱۹۶ کیلومتر را ساختند اما دشمنان و مهاجمان چین، بجای زحمتِ بالا رفتن از آن دیوار، تنها با پرداخت رشوه ای اندک به دروازه بانان آن دیوار، توانستند به آسانی از در وارد چین گردند نه از بالای دیوار!

📕هیچ دیواری برای محافظت از یک کشور و منافع ملی اش، به مانند پرورش انسانها و رجول سیاسی سالم نیست، بقول امیر، آدم تربیت کنید...!

⏹️لینک کانال:
@Ali_Moradi_maragheie

8k 0 166 180

✍️علی مرادی مراغه ای

✅در زمان جنگ جهانی دوم که آلمان به خاک شوروی حمله کرده بود و هنوز خبری از حمله متفقین به ایران نبود دکتر علی اکبر سیاسی در خاطرات خود می نویسد روزی با ابوالحسن ابتهاج و مصطفی فاتح در منزل دکتر مشرف نفیسی میهمان بودیم فاتح گفت رادیو را روشن کنید ببینیم رادیو لندن چه می گوید.
رادیو را که صدای بسیار ضعیفی داشت روشن کردیم رادیو لندن بعد از ذکر مقدماتی شروع کرد به انتقاد از رضاشاه که این مردی است مستبد و خودکامه ...
دکتر سیاسی می گوید به محض اینکه این خبر را شنیدیم ناگهان مصطفی فاتح فریاد زد که:
«رفقا! رضاشاه سرنگون شد!
گفتیم: این چه حرفی است می زنی؟
گفت: این لندن چون از او بد می گوید معنی اش اینست که او را خواهند انداخت و حالا ما جوانان باید خودمان دولت آینده را تشکیل دهیم.
آنگاه هر یک برای خود وزارتخانه ای در نظر گرفتند و مرا هم برای وزارت فرهنگ نامزد کردند ...»!
خاطرات علی اکبر سیاسی... ص ۱۰۴.

📕خاطرات علی اکبر سیاسی را از بخش آرشیو کانال یعنی
اینجا دانلود کنید.
⏹️لینک کانال:
@Ali_Moradi_maragheie


💥افشارطوس: قهرمان یا قصاب؟!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅امروز اول اردیبهشت مصادف است با ربودن سرتيپ افشارطوس رئيس شهربانی دکتر مصدق که شش روز بعد جسد او را در غار تلو واقع در تپه‌های لشکرک در شمال تهران پیدا می کنند.
او در ۳۰ بهمن ۱۳۳۱ از طرف مصدق رئیس شهربانی شد اما در اول اردیبهشت ۱۳۳۲ش مخالفان مصدق او را ربوده و کشتند...

♦️افشارطوس را قبل از کشتن، شکنجه کرده بودند و این نشان می دهد که قاتلان حتما چیزی و یا اطلاعاتی از او می خواستند و او مقاومت می کرده است.
افشارطوس با خوهرزاده مصدق ازدواج کرده و جزو گروه افسران ناسیونالیست و از طرفداران مصدق به شمار می آمد اما او گذشته ای سیاهی داشت.
قبل از این، افشارطوس با قساوت تمام به سرکوب عشایر پرداخته و در جریان حمله ارتش به آذربایجان و سرنگونی فرقه دمکرات آذربایجان، باز نیروهای تحت امر افشارطوس به جان و مال و ناموس طرفداران فرقه تعدی کرده بودند اما بزرگترین ننگ زندگی افشارطوس وقتی بود که او با درجه سرگردی سرپرست املاک سلطنتی رضاشاه در گرگان شده بود در شمال ایران که بیشترین زمینخواری رضاشاه در این منطقه بوده اکثر افسران سرپرست املاک سلطنتی از دزدیهای آن زمان، ثروت هنگفتی اندوخته بودند افشارطوس دزد نبود اما به آزار و اذیت رعایا مشهور بود.
اوضاع در املاک رضاشاه در مازندران چنان وحشتناک بود که می توان آنرا با اردوگاههای استالین مقایسه کرد!
وضعیت تکان دهنده بیگاری رعایا در املاک رضاشاه در منابعی دست اولی آمده است مانند کتاب«اسرار املاک شاهنشاهی» نوشته لطفعلی بریمانی که در آن املاک پزشک بوده، همچنین، جنایات در املاک در خاطرات افرادی چون سرتیپ درخشانی نیز آمده درخشانی در اواخر دوره رضاشاه در ۱۳۱۹ مدتی فرمانده املاک رضاشاه در شمال بوده است.
از منابع دیگر، سیلِ شکایتنامه های اهالی است که پس از سرنگونی رضاشاه برای تظلم خواهی به مجلس ۱۳ سرازیر شدند ...

♦️در این منابع، از افشارطوس به عنوان قصاب شمال یاد شده و به نمونه های تکان دهنده اشاره شده مانند:
رعیتی که از بیگاری سخت در املاک فرار کرده بوده به دستور افشارطوس برای عبرت دیگران دستور داده می شود زنِ آن رعیت را به گاو آهن ببندند برای شخم زدن زمین!.
(خاطرات سرلشکر درخشانی...ص۲۷۱)
در موردی دیگر، زن حامله بنام صدیقه را که بخاطر نزدیک بودن وضع حمل به نزد سرگرد افشارطوس رفته و با التماس از او میخواسته که آنروز او را از کار اجباری معاف کنند، اما بدستور سرگرد افشارطوس، زن حامله را با شکم خوابانده یکی از ماموران روی گردن زن و دیگری بر ران او نشسته و ماموری دیگر آنقدر چوپ می زند که هم فرزند زن سقط میشود و هم خودش از خونریزی کشته میشود!
آن زمان که زن را چوپ میزدند افشارطوس کنارش ایستاده فریاد میزده:
«کسی که برگهای توتون مزرعه شاه را معطل بگذارد مانند این زن مجازات خواهد شد»!
(تاریخ املاک اختصاصی رضاشاه در...صص45-46)
یا مادری را مدت طولانی به بیگاری برده بودند که نوزاد شیرخواره اش از گرسنگی می میرد!
(همان منبع ص۱۹۶)
ژنرال درخشانی در خاطرات از املاک رضاشاه در مازندران، سرگرد افشارطوس را قهرمان قساوت و شقاوت می داند.

♦️اما سالها پس از سرنگونی رضاشاه افشارطوس متحول شده و رئیس شهربانی مصدق میگردد. یکی از خدمات برجسته او، خنثی کردن توطئه قتل مصدق در نهم اسفند ۱۳۳۱ بود.
در این روز قرار بوده شاه به مسافرت خارج از کشور برود و مصدق راهی کاخ می‌شود تا مدارک لازم را به شاه تحویل دهد اما هنگام خروج، متوجه شد که عده‌ای به همراه جمعی از افسران بازنشسته و اراذل جلو کاخ جمع شده و قصد قتل او را دارند. مصدق را از دری دیگر خارج کرده و به خانه اش می رسانند، ولی اوباشان به خانه اش هجوم برده میخواستند وارد خانه شوند که افشارطوس خود را به خانه مصدق رسانده او را از راه پشت بام فراری می دهد و جلوی اوباشان را می گیرد. شعبان بی مخ سردسته اراذل می‌گوید:
آیت الله‌کاشانی به ما گفت «برین نذارین شاه بره اگه شاه بره عمامه مام رفته. مام رفتیم در خونه شاه. بعد از سخنرانی و داد و بیداد رفتیم در خونه مصدق دیدیم اون بالا افشارطوس که رئیس شهربانی بود وایساده. من داد زدم گفتم: اومدیم مصدق رو ببریم نذاره اعلیحضرت بره. افشارطوس گفت: برو خفه شو!، مام دو سه تا داد سر اون زدیم و دعوامون شد. گفتم:
آخه بابا پاگونتو شاه داده!»
(خاطرات شعبان...ص۱۲۳)

♦️وقتی افشارطوس کشته شد از طرف دولت در شهرها مجالس ترحیم برگزار گردید اما در شهرهای شمالی مردم چون خاطرات بدی از او داشتند شرکت نکردند و حتی از قتل او خوشحال بودند!
این نشان می دهد که در نظام فاسد و دیکتاتوری، بسیاری از آدمهای زیردست کم کم فاسد می گردند اما در یک نظام سالم برعکس، حتی افراد خلافکار می توانند کم کم اصلاح گشته راه پاکی و رستگاری را بپیمایند...

⏹️لینک کانال:
@Ali_Moradi_maragheie
◀️فیلم زیر راجع به قتل افشارطوس است:


💥بزرگترین خبط سیاسی حضرت اشرف قوام السلطنه
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅در دوران پهلوی کمتر رجل سیاسی می توان پیدا کرد که به اندازه مصدق بزرگ و در عین حال پاکدامن باشد. شاید بتوان قوام را مقایسه کرده اما قوام نیز مثل برادرش وثوق الدوله که با رشوه ایران را با قرارداد ۱۹۱۹ به انگلستان فروخته بود اهل رشوه بود.
شکی نیست که قوام یکی از بزرگترین سیاستمدارانی است که ۲۴ بار وزیر و ۵ بار نیز نخست وزیر شده بود اما در آخرین بار، بزرگترین اشتباه زندگیش را مرتکب شد! و این زمانی بود که در اختلاف مصدق با شاه بر سر کسب وزارت جنگ، مصدق استعفا داد و قوام نخست‌وزیری را پذیرفته و با اعلامیه‌ تندِ«کشتیبان را سیاستی دگر آمد» دست به بزرگترین قمار زندگیش زد و با قیام ۳۰ تیر بزرگترین ضربه زندگیش را خورد!

♦️قوام در دوران نخست وزیری اش در جریان فرقه دمکرات و سفرش به روسیه و دیدارش با استالین خوب درخشیده بود اما در فروردین ۱۳۲۷ش در مجلس مطرح شد که او متهم شده به اخذ میلیون‌ها تومان رشوه از تجار چای و ...
آنقدر پول جمع کرده بود که پس از قیام سی تیر، مجلس می خواست با مصادره اموال او، تمامی خونبهای شهدای سی تیر را پرداخت کند!
اما در مقابل، مصدق هر چه داشت در دوران نخست وزیری اش بخاطر کشور از دست داده بود حتی حقوق نمی گرفت و با پول خودش به دیوان لاهه می رفت، بیخود نبوده که مادرش نجم السلطنه به همسر مصدق گفته بود «این با کارهایش آخر سر تو را به گدایی می اندازد برو یک کاری بکن تا بلکه احمدآباد را بنام تو کند».
و در آخر عمرش نیز همین احمدآباد مانده بود که بنام زنش کرده بود!

♦️حضرت اشرف(قوام) پس از عزل از چهارمین دوره نخست وزیری، میانه اش با شاه بهم خورده به سبب یا بهانه بیماری از ایران خارج شد و این زمان، اشرف پهلوی نیز که بخاطر دسیسه هایش با اصرار مصدق از ایران اخراج شده بود، در خارج به هم نزدیک شدند.
حضرت اشرف(قوام) شبی در قمارخانه ای با فاروق قمار کرده چهار میلیون فرانک از او برد و مقداری زیادی از این پول را به عنوان دستخوش به اشرف داد، بدین ترتیب روابط شان گرمتر شده و اینجا بود که اشرف از حضرت اشرف(قوام) پرسید چرا نخست وزیر نمی شود؟!
قوام گفت من قبلا در دوره نخست وزیری بخاطر طرفداری از امریکا، انگلیسی ها را رنجانده ام و آنها مخالفت خواهند کرد. اشرف پیشنهاد کرد که قبل از رفتن به تهران با انگلیسی ها مذاکره کنید و قوام قبول کرده به لندن رفت. انگلیسیها که می خواستند از شر مصدق راحت شوند کسی بهتر از قوام نیافتند!

♦️قوام به تهران آمد و در کاخ سعدآباد با شاه دیدار کرد و این زمان مجله تایم نوشت:
«انگلیسیها پیرمرد ۷۷ساله قوام السلطنه را در نظر گرفته اند».
اشرف پهلوی نیز در ۱۵ تیر ۱۳۳۱سراسیمه خود را به تهران رساند و به همراه مادر به کمک قوام شتافتند.
حالا قوام هم دربار هم مجلس و هم انگلستان و آمریکا را پشت سر داشت اما تنها مهمترین قدرت یعنی مردم را نداشت!
پس از کناره گیری مصدق، با فرمان شاه، قوام نخست‌ وزیر شده با صدور بیانیهٔ تهدیدآمیزی اعلام کرد: «کشتیبان را سیاستی دیگر آمد».
اما با قیام سی تیر«کشتیبانی» او چهار روز بیشتر دوام نیاورد!
در شبی که که مجلس رای تمایل به قوام داد، قوام در منزل علی اقبال نماینده مجلس مشغول بازی پوکر با دکتر اقبال، عباس اسکندری، سلمان اسدی و حسن اکبر بود، اقبال در خاطراتش از آنشب می نویسد که:
«در زمان بازی پوکر خبردار شدیم که مجلس نیز با رای اکثریت به قوام رای تمایل داده و به او گفتم حال که نخست وزیر شده ای پاشو برو بخانه ات. و قوام با خونسردی تمام گفت:
گور پدر نخست وزیری، بیا پوکرمان را بزنیم»!

♦️آن شب قوام در بازی پوکر از همه برد اما در آن بیرون در قیام سی تیر از اراده مردم بشدت باخت و این بزرگترین باخت زندگی حضرت اشرف شد!
رجال و سیاستمداران ایرانی کمتر یاد گرفته اند بموقع و در اوج از قدرت خداحافظی کنند، آنها آنقدر در صندلی قدرت تعلل میکنند که حتما باید زحمت برخاستن شان را جناب عزرائیل بکشد!
پیران جامعه ما آن سخن ویکتور هوگو را هرگز باور نداشته اند که:
«مردان پیر برای این آفریده شده اند که به موقع بیرون روند».

⏹️لینک کانال:
@Ali_Moradi_maragheie


💥چطوری بغل ات کنم...!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅تصویر «محمود عجور» کودک ۹ ساله فلسطینی که در حمله هوایی اسرائیل به غزه در ماه مارس ۲۰۲۴ هر دو دستش را از دست داده بود، برنده جایزه جهانی عکس مطبوعاتی سال ۲۰۲۵ شد.
هیئت داوران این عکس را به‌خاطر «ترکیب‌بندی قوی، توجه به نور و مضمون تأمل‌برانگیز آن» تحسین کرده است.
به‌گفته داوران، این پسربچه اکنون یاد گرفته که با پاهایش بازی کند، بنویسد و در را باز کند حتی آرزو دارد خلبان شود!

⏹️کودکان قربانیان اصلی جنگ هایِ لعنتی هستند در حالیکه هیچ نقشی در آن ندارند و نمی دانند چرا جنگها بوجود می آیند!.
عکاس این عکس سمر ابوالعوف است که آنرا برای روزنامه «نیویورک تایمز» گرفته بوده او می گوید:
«یکی از دشوارترین چیزهایی که مادر این کودک برایم تعریف کرد این بود که پس از به هوش آمدن وقتی متوجه شد دست‌هایش قطع شده اولین جمله‌اش این بود: چطوری بغلت کنم؟»


⏹️لینک کانال: @Ali_Moradi_maragheie


💥مخاطرات اولین سفر یک شاه ایرانی به فرنگ!
✍️
علی مرادی مراغه ای

♦️اولین کارها همیشه شهامت می خواهد. در میان شاهان قاجاری، ناصرالدین شاه باسوادترین و متجددترین بود و بیشتر «اولین ها» در زمان او در ایران بوجود آمد. اما تنها نگاهی به اولین سفر او به غرب می توان به میزان مشکلات پی برد.
او اولین شاه ایرانی بوده که پا به خارج گذاشت سفری ششماهه که به تشویق صدراعظم سپهسالار صورت گرفت برای آشنایی با تحولات اروپا.
علما بشدت مخالف سفر بودند و مشکلات بی پایان سفر با یکصد نفر...

♦️تنها به دو مشکل اشاره می کنم:
یکی، آموزش آداب و رسوم، غذا خوردن با قاشق و چنگال همراهان شاه.
و دومی، بردن برخی از زنان حرم شاه.
این دو مشکل شاید امروزه عادی باشند اما همین بردن زنی به فرنگ می توانست حتی خطر سرنگونی سلطنت او را در پی داشته باشد...!.

♦️قبل از سفر، شاه دو نفر خارجی(هوتم شیندلر و شلیمر) را مامور آموزش آداب غذاخوردن به همراهان نمود:
استفاده از کارد و چنگال، یا دستمال سفره یا پهن کردن آن روی زانوان تا مثلا آروغ نزدن...!
مادام کارلا سرنا می نویسد:
«وقتی شاه خواست از سرزمین «نجس»ها یعنی اروپا دیدن کند روحانیون خیلی کوشیدند مانع سفر شوند ولی موفق نشدند...زمانیکه درباریان غذاخوردن به سبک فرنگی را تمرین میکردند شاه پشت دیوار نزدیکی مینشست و از چند سورخ کوچک، غذاخوردن آنان را نظاره میکرد»
(آدمها و آیینها در ایران...صص۷۷ و ۸۴)

♦️اما مشکل اصلی بردن زنان بود او پنج زن که انیس الدوله نیز جزو آنان بود به همراه خواجه هایشان با خود برد.
(خاطرات امین الدوله...ص۳۷).
این زنان که از بین بیش از ۵۰ زن انتخاب شده بودند از شادی در پوست خود نمی گنجیدند اما این شادی کوتاه بود، بزودی مشکلاتی پیش آمد که باعث شد آنان از مسکو، با گریه و زاری به تهران برگردانده شوند!.
مادام کارلا سرنا در مورد خوشحالی روحانیون ایران از بازگراندن آنان می نویسد:
«ملاها حال زار آنان را دیدند در حالیکه از ته قلب می خندیدند و چشمان خود را به زمین دوخته زیر لب زمزمه می کردند: ماشاالله! ماشالله! خانمها مراجعت فرموده اند. انشالله که اعلیحضرت اراده نفرمایند که آنها را از مملکت ما خارج ببرند»
(مادام کارلا...ص۷۸)

♦️اما مشکلات زنان در همان روزهای اول در رفتن از هشترخان به سارتیسین که سوار قطار شدند رخ داد!
هربار مستخدمین قطار غذا یا نوشیدنی می آوردند و داخل کوپه می شدند، فریاد و اعتراض زنان و پرخاشِ خواجه ها به مستخدمین قطار آغاز می شد!
مشکل اصلی زمانی رخ داد که حاکم مسکو از حضور زنان همراه شاه باخبر شد تا دروازه شهر به استقبال آنان آمده و برای ادای احترام دسته گلی تقدیمشان نمود که خلاف سنت و عرف ایرانی بود، چون در ایران احدی نمی توانست آنها را ببیند، فراشان ترکه بدست، چشم هر نامحرمی را کور می کردند چه برسد به نزدیک شدن و گل دادن!.
زنانِ آموزش ندیده، با نزدیک شدنِ مردم به آنها فرار می کردند!

♦️اما در صورت ادامه سفر زنان، مشکلات بزرگتری در راه بود:
امپراطوران کشورهای مختلف، همسران شاه را به ضیافتها و شب نشینی دعوت می کردند که باید بدون حجاب یا حتی المقدور بدون روبند باشند و اگر این خبر به تهران می رسید، شورش مردم ایران حتمی می شد!
لذا برای گریز از دردسرهای بزرگتر بعدی تا کار به جاهای باریکی نکشیده بود شاه مجبور شد از مسکو زنان را به تهران عودت دهد.
امین الدوله می نویسد:
«شاه در مسکو متوجه شد که بردن زن مسلمان به فرنگستان مشکلاتی دارد اشکال اصلی مسئله حجاب زنان بود آنجا ممکن بود موجب به سخره گفتن هیات ایرانی گردد. اگر هم بی حجاب می شدند که مخالفت ایرانیان را در پی می آورد»
(خاطرات سیاسی امین الدوله....ص۳۸)
ناصرالدین شاه در خاطراتش می نویسد:
«امروز بنا شد انیس الدوله و حرم از اینجا بروند تهران...انیس الدوله راضی نمی شد، گریه می کرد. خیلی به ما بد گذشت، اگر همراه می بردیم برای جا، منزل، کالسکه، کشتی نشستن، اشکالات داشت...»
(خاطرات سفر اول... ص۴۶)

♦️البته خود مردانِ شاه نیز مشکل ساز بودند:
مثلا یکی از کارها که باید انجام می دادند و خلاف شرع بود بوسیدن دست ملکه ها بود که اگر نمی بوسیدند اهانت تلقی می شد. خوشبختانه وجود دستکش سفید در دست ملکه ها این مشکل را حل کرد و دهانشان مستقیم بدست زن نامحرم نمی خورد!
باید خیلی کوتاه می بوسیدند، اما در زمان بوسیدن دست ملکه تزار یا ویکتوریا، غالبا دست و پای خود را گم کرده بوسه ها خیلی طولانی می شد!
البته در آخر هم با وجود اینکه چند کاراگاه در بین پیشخدمتهای کاخ باکینگهام گذاشته بودند باز در طول اقامت ایرانیان، ۳۳ قلم از اموال کاخ که اکثراً کارد و چنگال و بشقاب طلا بودند، گم شد...»!.
( ایرانیان در میان انگلیسی‌ها، دنیس رایت...ص۲۴۴)

⏹️لینک:
@Ali_Moradi_maragheie
◀️نقاشی زیر اثر میهای زیچی مجارستانی از اولین سفر ناصرالدین شاه:


💥نسل بیژن جزنی و نسل پدرش...
✍️
علی مرادی مراغه ای

♦️امروز ۲۹ فروردین مصادف است با کشتار بیژن جزنی و هشت نفر از زندانیان دیگر در تپه های اوین در سال ۱۳۵۴ش.
آن زمان، روزنامه ها نوشتند که «نه زندانی در حین فرار کشته شدند»...
بیژن (برجسته ترین رهبر چریکهای فدایی) و یارانش در ۱۳۴۶ دستگیر شده و دادستان نظامی ابتدا برای همگی آنها درخواست اعدام کرد، اما بخاطر فشار افکار جهانی، تلاشهای کنفدراسیون و برخی شخصیتهای جهانی مانند برتراند راسل...آنان از اعدام رسته و به زندان محکوم شدند.
در زندان بودند که این کشتار صورت گرفت.
پس از انقلاب، اعترافات یک ساواکیِ دستگیر شده(بهمن نادری پور) پرده از جنایت حکومتی برداشت.
هنگام‌ شب‌، آنانرا به‌ تپه‌ های ‌شمال‌ تهران‌ برده:
«از اتوبوس پیاده کردند و همه را روی زمین نشاندند حتی چشمها و دستهایشان را بسته بودند حسین زاده فاتحانه پا پیش گذاشت گفت همانطور که رفقای شما در دادگاههای انقلابی خود همکاران و مقامات مختلف را محکوم به اعدام کرده و حکم را در مورد آنها اجرا میکنند، ما نیز شما را که از رهبران و گردانندگان و تهیه کنندگان فکری آنان هستید محکوم به اعدام کرده و میخواهیم حکم را در مورد شما اجرا کنیم».

♦️همکاران پرویز ثابتی كه‌ قبلاً شراب‌ نيز خورده‌ بودند، آنانرا به‌ مسلسل‌ بسته، سپس‌ به‌ هر تك ‌تك‌ آنها تير خلاص می‌زنند.
برخلاف ادعای حکومت، قربانیان به جای اینکه از پشت سر، تیر بخورند، از روبرو گلوله خورده بودند.
بدون شک، یکی از علل این کشتار، چندین عملیات موفقیت آمیزی بوده که چریکها در سال ۵۳ در بیرون از زندان انجام داده بودند...

♦️با مرگ بیژن، چریکها بزرگترین لیدر فکری خود را از دست دادند، رهبری بی مانند که دارای چنان ظرفیتی بود که می توانست به یک رهبر ملی بدل شود!
خصوصیات ویژه ای او را از سایر رهبران چریکی متمایز میکند:
از کودکی در کوران مبارزه آبدیده شده، پخته و برخورداری از تجارب غنی فعالیت در سازمان جوانان حزب توده، شاگرد اول رشته فلسفه، مبارزاتش در دانشگاه، در جبهه ملی دوم در سالهای ۴۱ تا ۴۲ش، برخورداری از دانش مارکسیستی و همچنین استعدادهای خلاقانه هنری اش... در میان چریکها بدو شخصیتی ویژه می بخشد.

♦️دوران كودكیش، مصادف با ورود متفقين به ايران و انتقال قدرت از رضاشاه به فرزندش بود، تمامی خانواده بيژن، پدر، مادر، دایی‌ ها و عموهايش همگی عضو حزب توده بودند.
- مادرش عضو شاخه زنان بود.
- رحمت ‌اله جزنی، عمویش، مسئول سازمان درجه ‌داران حزب شده.
- عموی ديگرش تا عضويت در كميته مركزی سازمان جوانان پيش رفته.
- و دائی هایش یعنی منصور و ناصر كلانتری نیز هر دو عضو كميته مركزی سازمان جوانان بودند.
و اما پدر بیژن، حسين جزنی نیز با درجه ستوان یکمی، از افسران ژاندارمری بود كه وقتی بيژن نه ساله بود، به فرقه دمكرات آذربايجان پيوسته، پس از شكست فرقه به همراه هزاران نفر به آنسوی ارس پناه برده بود. او ۲۰ سال در شوروی مانده، دکتری گرفته و با یک زن روسی (منور خانم) ازدواج کرده بود، در غیبت اش، زنش عالمتاج كلانتری که در ایران مانده بود مجبور شده به همراه فرزندان خردسالش به خانه پدری در چهارصد دستگاه تهران نقل مكان كند و با خانواده پرجمعيت كلانتری زندگی كند.

♦️بيژن برخلاف انتظار مادر و اقوامش از دوری پدر ناراحت نبود، زيرا از پدری مستبد و خشنِ نظامی که با همان انضباط سربازخانه بار آمده بود، دل خوشی نداشت.
البته برخی منابع ذکر میکنند به ميزانی كه سنش افزايش می ‌يافت كم‌كم فقدان و جای خالی غمبار پدر را احساس ميكرد...

♦️پدرش که پس از شکست فرقه به شوروی پناهنده شد، با همسر جدیدش در ۱۳۴۵ش با درخواست عفو از شاه به ایران بازگشت.
بیژن در نامه ‌ای پدرش را مورد شماتت قرار داده بود. البته، اسناد ساواك نیز از اختلاف فكری بين پدر و پسر پس از بازگشت حکایت میکنند. اما این اختلاف قبل از اینکه به حوزه خانوادگی برگردد در آن دوران، بازتابی از تضاد بین دو نسل جوان و پیر بود. تضاد بین احمدزاده ها، علیرضا نابدل ها، صبا بیژن زاده ها و دهها نمونه دیگر با پدرانشان...

♦️ اختلاف اصلی بیژن با پدرش به خاطر محافظه کاری پدر و نزدیکی اش به حکومت بوده، چرا که او با وساطت سپهبد مُبصّر ریاست شهربانی کل کشور از شاه تقاضای بخشودگی کرده پس از بازگشت، به تدریس در دانشگاه پرداخته و همسر جدیدش هم در دانشکده ادبیات، زبان روسی تدریس میکرد در حالیکه بیژن سراسر زندگیش را صرف مبارزه با حکومت کرده بود.
پدر پس از ۲۰ سال زندگی در خانه«دایی یوسف»، بر عبث بودن هرگونه یوتوپیا و مدینه فاضله تاکید میکرد، اما پسر و نسل جدید مشحون از شور و احساس و رادیکالیزم، میخواستند با سلاح و سیانور...فلک را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند...


⏹️لینک: @Ali_Moradi_maragheie
◀️صحنه بازسازی شده‌ی جنایت تپه های اوین اثر آزاده اخلاقی را در زیر ببینید:


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
💥سیاست به زبان ساده
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅براینکه بدانید مذاکرات ایران با آمریکا آیا به نفع مردم ایران است یا نه؟! راههای زیادی وجود دارد اما یکی از بهترین راهها دیدن مخالفان این مذاکرات است، چهار گروهند اما همه افراطی!
در داخل تندروهایی چون جلیلیستها، جبهه پایداری و حسین شریعتمداری ها.
در خارج مجاهدین خلق و تندروهایی که در راس شان سلطنت طلبها قرار دارند.
و البته اسرائیل و ناتانیاهو.
و مخصوصا کشور روسیه!
هیچکس مثل این صفروف میزان خطر بهبودی روابط ایران با غرب را برای منافع روسیه اینچنین شفاف بیان نکرده است!
جالبه، در روز روشن می گوید از همان لحظه که ایران غربگرا باشد فروپاشی روسیه آغاز می شود...!

♦️مولوی در «مجالس سبعه» می فرماید:
هر حيوان كه از دور ديدی و ندانستی سگ و گرگ است يا آهو، ببين رو به سمت مرغزار و سبزينه است يا لاشه و استخوان؟!
آدمی را نيز چون نشناسی، ببين به كدام سوی می‌رود؟!
تا در طلب گوهر کانی کانی / تا در هوس لقمهٔ نانی نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی / هر چیزی که در جستن آنی آنی

⏹️لینک:
@Ali_Moradi_maragheie


💥ایرانی جماعتِ غمگین...
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅ایرانی جماعت غمگین است، ایرانی جماعت دوست دارد به گذشته پناه ببرد چون در دوره معاصر چیزی برای ارائه نداشته است.
آنان در واکنش به ناکامی هایشان نسبت به دنیای جدید به گذشته پناه می برند، اسلامی هایش به ۱۴۰۰ سال قبل و غیراسلامی هایش به ۲۵۰۰ سال قبل!
اما این تنها فرار از اکنون است، این تنها کوششی برای نوشیدن جامی از غرور و افتخارِ گذشت است تا عقده ها و سرخوردگی های اکنونی را فراموش کنند!

آنان در دنیای معاصر حسابی شکست خورده و سپر انداخته اند!
چون بیش از ۲۰۰ سال است که شکست را تجربه می کنند، بر هر کاری دست زده اند، شکستهای سهمگینی خورده اند!
آنان استاد شکست خوردن هستند!
در تمام جنگهایشان شکست خورده اند!
در مشروطه شان و تجددشان شکست خورده اند!
در انقلابهایشان شکست خورده اند!
و در ملی کردن نفت شان نیز سرانجام شکست خورده اند...

ایرانی جماعت غمگین است! گویی با داغ زاده شده!
پر از زخمِ دل است!
پس، گوشه ای دنجی، آغوش گرمی، دامن مهربانی، حتی قامتِ بتی و قهرمانی می خواهد بتراشد تا دمی بیاساید تا شکستهای ۲۰۰ ساله اش را با صدای بلند و هق هق بگرید!
او پناهگاهی می خواهد که از این همه رنج و درد و ناکامی و داغ، فرار کند و چون پیدا نمی تواند پس یا بتی جدید می تراشد و یا به گذشته پناه می برد!
پس در اعماق ذهنش، گذشته ای زیبا می سازد و به اعماق قرون و به دوره باستان پناه می برد تا کمی بیاساید، تا کمی از دستِ عقده ها و ناکامی هایش تشفی یابد...

و بیچاره مورخِ این شکست خوردگان که به هر کجا می نگرد تنها شکست می بیند و تنها تاریخِ شکست می نویسد و آنقدر از شکست می نویسد که بویِ شکست می گیرد و اگر دق نکند حتما شانس آورده است...!

اما در گذشته و پشتِ سر، نوری نیست، چون پشت سر تاریخ است، چون «پشت سر روی همه فرفره ها خاک نشسته است»...
ایرانی جماعت باید دست از بت سازی بردارد و گذشته را خردمندانه بشناسد تا بلکه از چنگ گذشته رها شود تا بتواند دوباره خود را جمع کند و خوب جمع کند.
باید به راههای نرفته فکر کند به تجربه های نکرده به افقهای تازه...
تا دوباره شکست بخورد!
اما این بار بلکه کمی خردمندانه تر، کمی آبرومندانه تر...

⏹️لینک:
@Ali_Moradi_maragheie
◀️تصویر زیر مربوط به سیزیف است.
هیچ سخنی تراژیکتر از این سخن پایانی افسانه سیزیف نیست که:
«می میریم بی آنکه خوشبخت باشیم».


💥حسن اسفندیاری و دیدارش با هیتلر
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅۲۴ فروردین ماه مصادف با روزی است که حسن اسفندياری رئيس مجلس شورای ملی به رياست هيئت نمايندگی ايران برای شرکت در جشن تاج‌گذاری «ژرژ ششم» پادشاه انگلستان به لندن عزيمت کردند در ۱۳۱۶ش.
و در این سفر با هیتلر نیز دیدار کردند...

♦️حسن اسفندیاری با وجود پیری چهار بار به دستور رضاشاه رئیس مجلس ایران شده بود این مجلس ایران که اولین بار از سوی محمدعلی شاه به توپ بسته شد پس از او نیز تا زمان ما بارها و بارها به توپ بسته شده، اما تنها نوع توپ ها با توپهای لیاخوفی تفاوت داشته است!
به دوران رضاشاه که باز تمامی دوره های آن به توپ بسته شد و خودش آنرا طویله نامیده بود، انتخابات مجلس نه تنها معنا نداشت بلکه رئیس مجلس را رضاشاه خودش تعیین می کرده و به دستور وی، حسن اسفندیاری چهار دوره رئیس مجلس شد!
بار آخر که سن اش زیاد بوده به رضاشاه گفته بود طبق قوانين و مقررات مجلس نمي تواند اين سمت را داشته باشد، چون «كبر سن» دارد و رضاشاه به شوخی گفته بود:
«حاج عمو برو صغر سن بگير»...!

♦️حسن اسفندیاری که در زمان قاجاریه میرزا حسن خان بوده و از سوی ناصرالدین شاه به لقب محتشم السلطنه مفتخر شده بود در مأموریتی به آلمان، با بیسمارک صدراعظم این کشور ملاقات و مذاکراتی به عمل آورده بود و سال‌ها بعد در دوره رضاشاه که رئیس مجلس بوده به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران برای شرکت در تاجگذاری جورج ششم پادشاه انگلستان عازم لندن شده بود که در برلن با آدولف هیتلر ملاقات و گفتگو می کند.
وقتی در این ملاقات، هیتلر از او می پرسد که «آیا شما سابقاً در آلمان مأموریت داشته‌اید؟»
و او با شوخ‌طبعی پاسخ داده بود:
«بله، البته قبل از تولد شما»!.

♦️در ملاقات حسن اسفندیاری با هیتلر، دختران و زن رضاشاه نیز همراه اسفندیاری رئیس مجلس ایران بودند که تاج الملوک در خاطراتش می نویسد:
« هیتلر با من و اشرف و شمس دست داد و از من حال و احوال رضا را پرسید».
خانواده رضاشاه به هیتلر هدیه های ارزشمندی دادند که شامل پسته رفسنجان و دو قطعه قالی نفیس دوخت تبریز بوده که بر روی یکی از قالی ها عکس هیتلر و روی قالی دیگر هم علامت آلمان یعنی صلیب شکسته نقش بسته بوده اما در مقابل، هیتلر خسیس بود تنها سه قطعه عکس خود را امضاء کرده و هدیه داده و گفته بود:
«متاسفانه من، مثل شاه ایران ثروتمند نیستم که هدیه گرانقیمت بدهم!»

♦️البته حسن اسفندیاری با ملک فاروق مصر نیز دیدار داشته چون رئیس هیئتی بوده که برای خواستگاری از فوزیه به مصر رفتند.
حسن اسفندیاری پس از سقوط رضاشاه و انقضای دوره سیزدهم مجلس که به دلیل کهولت سن قادر به احراز شغل نبود بازنشسته شده و از آن پس به امور دینی می پرداخت و به همین خاطر به «آخوند اعیان» معروف شد...

⏹️لینک:
@Ali_Moradi_maragheie
◀️دو تصویر زیر مربوط است به دیدار حسن اسفندیاری با هیتلر:

12k 0 169 138

💥فایل صوتی مناظره در مورد کارنامه رضاشاه
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅این مناظره در مورد ارزیابی کارنامه رضاشاه بوده که در روز پنجشنبه ۲۱ فروردین ساعت ۲۰ به وقت ایران، بین من و آقای آرمان مستوفی و با اجرای آقای مهدی نصیری صورت گرفته است.

♦️فایل صوتی دو ساعت و چهار دقیقه می باشد که کم حجم کرده ایم تا جهت دانلود دوستان آسان باشد.


⏹️لینک: @Ali_Moradi_maragheie


https://youtu.be/QvoRLT6QZbA?si=-SVLCh75d8ejG91d

💥فایل تصویری بخش اول مناظره در مورد کارنامه رضاشاه
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅این مناظره در مورد ارزیابی کارنامه رضاشاه بوده که در روز پنجشنبه ۲۱ فروردین ساعت ۲۰ به وقت ایران، بین من و آقای آرمان مستوفی و با اجرای آقای مهدی نصیری صورت گرفته است.

♦️این مناظره بیش از ۳ ساعت بوده که امیدواریم در روزهای آینده بخش های دیگر آنرا هم فایل صوتی و هم فایل تصویری جهت دانلود دوستان در اینجا بارگذاری کنیم...


♦️آنچه تاسف برانگیز است میزان حجم فحاشی و ادبیات توهین آمیز طرفداران پهلوی است که بیداد می کند!
من همیشه می گویم که انگار آنها فحاشی را از خود رضاشاه آموخته اند چون او نیز فحاش زبردستی بوده است.
برای نمونه ی فحشها کافی است به کامنتهای زیر این فایل تصویری نگاه کنید و اینها تازه هنوز بقدرت نرسیده اند و خودشان نیز آدمهای تحصیلکرده هستند و بسیارشان نیز سالها در فضای دمکراتیک غرب زندگی می کنند!
حتی یک جمله درست و حسابی که نقد علمی باشد نتوانسم پیدا کنم.

یادتان باشد!
از بین این جماعت فحاش و توهین کننده هیچوقت دزموند توتو بیرون نمی آید بلکه چندین خلخالی بیرون می آید...!


⏹️لینک: @Ali_Moradi_maragheie


💥پایان غم انگیز یک فئودال بزرگ...!
✍️
علی مرادی مراغه ای

♦️در حوزه سیاست، تشخیصِ جهت باد و قدرت، اکثرا عامل موفقیت بوده هر چند غالبا نفرین مردم را بدنبال داشته است!
اما سیاستمدارانی بوده اند که هر چند مثل گل آفتابگردان همیشه رو به خورشیدِ قدرت بوده اند اما فرجامی تلخ داشتند. محمدولی خان تنکابنی یکی از اینهاست!

♦️او یکی از دو رهبر فاتح تهران و یکی از بزرگترین ملاکین کشور، فرصت طلبی بود که بارها ۱۸۰درجه تغییر جهت داد:
ابتدا طرفدار استبداد بود و زمانی با تصرف املاک خالصه گرگان به ثروتی عظیم دست یافته بود، سپس فاتح تهران و مشروطه طلب گردید، سپس طرفدار روسها گشت تا بلکه عاقبت بخیر گردد و املاک خود را به دولت روسیه اجاره می داد و حتی پرچم روسیه را بر سر املاک خود نصب می کرد! اما با اینهمه، پایانی بس دردناک داشت...

♦️با آغاز مشروطه، طرفدار مشروطه شد اما وقتی مجلس مشروطه به توپ بسته شد در کنار استبداد قرار گرفت و از طرف محمدعلی شاه برای جنگ با ستارخان و مشروطه طلبان عازم تبریز شد خودش می‌نویسد:
«آذربایجان خیلی بی نظم، مغشوش، مردم یاغی، تا خداوند عالم چه قوه و قدرتی بدهد برای مسافرت به آذربایجان تفأل شد...»
(یادداشتهای تنکابنی...ص۲۷)
اما در تبریز از ستارخان شکست خورده با عتاب و پرخاش محمدعلی شاه مواجه میگردد که با «اینهمه نیرو از عهده یک مشت مجاهد تبریزی برنمی آید»!
عبدالله مستوفی در این مینویسد:
«نه از سبیلهای سرو و سنباط عین الدوله کاری ساخته شد و نه از حرکات دیوانه وار محمدولی خان تنکابنی که زود تحریک می‌شود و زود هم خاموش می‌گردد هیچکدام نتوانسته اند شهر تبریز را تسخیر و تبریزیان را سرجای خود بنشانند».
(شرح زندگانی من...ج۲. ص۲۶۴)

♦️در مبارزه با ستارخان، کاری پیش نبرده و مبارزه با مشروطه طلبان تبریز را کنار گذاشته یک راست عازم املاک خود در تنکابن میگردد و چون جهتِ باد را خوب تشخیص میداده دوباره مشروطه طلب شده در رأس قوای شمال عازم فتح تهران می‌گردد!
هنگامی که سواران بختیاری به فرماندهی سردار اسعد از طریق اصفهان به تهران رسیدند، سواران شمال به فرماندهی تنکابنی نیز از طریق قزوین به تهران میرسند البته در بین راه، تنکابنی چند بار میخواسته برگردد اما یپرم خان و دیگران، به فئودال اجازه بازگشت نداده با اصرار او را وارد تهران میکنند تا یکی از دو فاتح بزرگ پایتخت گردد!

♦️اما با ظهور رضاشاه، اوضاع دگر گشت!
به میزانی که رضاخان از پله های قدرت بالا میرفت تنکابنی از پله های ثروت و قدرت پایین می آمد!
فئودال بزرگ که همیشه در جهت باد خوب چرخیده بود تنها در یک جا بد آورد و آن این بود که کلیه املاک و ثروت عظیم او در جایی بود که رضاشاه عاشق زمینهای آنجا بود!
بتازگی، رضاشاه بلعیدن املاک دیگران را آغاز کرده و بهترینها را یا به زور و یا با قیمت نازل می‌خرید که نوبت به املاک وسیعِ تنکابنی رسید و از طریق وزارت مالیه بر آنها چنگ انداخت!.

♦️بهانه رضاشاه، بدهی یک میلیون تومانی تنکابنی به بانک ایران و روس بود که اینک پس از انقلاب اکتبر روسیه، حکومت لنین بانک را کاملا به ایران واگذار کرده بود و رضاشاه به بهانه بدهی تنکابنی به بانک، املاک تنکابنی را تصاحب کرد.
بسرعت املاک تنکابنی صورت برداری و توقیف شد و در دفتر اسناد، انتقال زمینهایش به بانک تنظیم گشت. این املاک که اسناد آن در دست است شامل کلیه املاک شهریار به استثنای خانه نمره 9، باغ فردوس با تمام توابع، عمارت ولی آباد، ده دست، خانه های تیغستان شمیران بانضمام عمارت مدرسه، اراضی تیغستان، پارک شهری مرحوم سپهسالار به استثنای اندرون، خانه لاله زار و...می باشند.
(بدهی سپهدار، پیام بهارستان، ش۶، ۱۳۷۷)
پس از انتقال به بانک، دیگر تا انتقال به رضاشاه فاصله ای نبود جالب است که مدیرکل ثبت متذکر شده که چون هدف از انتقال و ضبط به نفع رضاشاه بوده حتی از حق اخذ هزینه ثبت نیز خودداری گردیده!
(گزارشهای محرمانه شهربانی، مجید تفرشی...ص۲۷۵)

♦️هنگامی که کارد بر استخوان تنکابنی رسید، روزی به کاخ رضاشاه رفت و از املاکش پرسید، رضاشاه که در این زمان دیگر احدی جرأت نفس کشیدن نداشت با طعنه گفت:
«ولی خان! تو که بهتر میدانی، در سلطنت مشروطه، شاه اختیاراتی ندارد بهتر است با وزیر مالیه و هیئت وزرا مذاکره کنید...!»

♦️فئودال بزرگ و فاتح تهران که اکنون شدیدا از فشارهای مالی به تنگ آمده بود در ۲۷ شهریور ۱۳۰۵ش ابتدا وصیتنامه کوتاهی نوشت، سپس در خانه‌اش در زرگنده تهران، طپانچه ای را بر شقیقه خود گذاشته و شلیک می‌کند.
در وصیتنامه به پسرش امیراسعد، نوشته بود که فوری نعش اش را در امامزاده صالح شمیران دفن کنند و چون سن اش دیگر از ۸۰ گذشته لازم نیست گریه و زاری راه بیندازند!
(تاریخ تنکابن، یوسفی نیا...ص۶۵)

⏹️لینک کانال:
@Ali_Moradi_maragheie
✅سند زیر استرداد املاک تنکابنی به بازماندگانش است پس از سقوط رضاشاه.


💥تکه ای از مناظره دیشب...
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅این مناظره در مورد ارزیابی کارنامه رضاشاه بوده که دیشب بین من و آقای آرمان مستوفی و با اجرای آقای مهدی نصیری صورت گرفته است.
این تکه در مورد مقایسه کشف حجاب بین رضاشاه و آتاترک و تیپِ زنان آنها(لطیفه عشاقی و تاج الملوک) و بقدرت رسیدن رضاشاه...بوده.
در فایل صوتی ۱۳۱۶ گفته شده که ۱۳۰۴ درست است...

♦️این مناظره بیش از ۳ ساعت بوده که امیدواریم در روزهای آینده هم فایل صوتی و هم فایل تصویری آنرا جهت دانلود دوستان در اینجا بارگذاری کنیم...


⏹️لینک: @Ali_Moradi_maragheie


💥دلنوشته ای برای روز تولد
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅این دلنوشته تاریخی نیست دلنوشته ای برای سالروز تولد دخترم است.
شاید برایتان جالب باشد چون اگر شما پدر و مادر باشید حتما این دلنوشته را زیسته اید!

♦️تو و من روزی عاشق شدیم!
روزی دیگر زن و شوهر شدیم!
سپس تو مادر شدی، من پدر شدم!
تو در درون سوختی و من بیرون بدنبال نان!
وقتی شیطنت می کردند من ناراحت می شدم تو به حمایت شان برمی خاستی!.
وقتی تو از دست شان خشمگین می شدی من به حمایت شان برمی خاستم!
وقتی زخمی برمیداشتند، ما چندین برابر زخم برمیداشتیم اما زخم آنها خوب میشد و زخمِ زخمِ آنها در ما میماند!
وقتی بخاطر بازیگوشی بیشتر، دیر به خانه برمی گشتند من در خفا و تو آشکار چندین بار میمردیم و زنده میشدیم.
عقل کل بودیم عقل مان را دادیم تا عاقل و بالغ شوند و بر عقل مان بخندند!
روز به روز سوختیم تا آنها روشن گردند!
از پا درآمدیم تا روی پای خود بایستند!
امروزمان را دادیم تا فردایشان را بدست آورند!
روز به روز کوچکتر شدیم تا آنها بزرگتر شوند!
به نازشان جوانی دادیم و اکنون کم کم باید برویم تا آنها بمانند!
تا عاشق شوند!
تا زن و شوهر گردند...!


⏹️لینک: @Ali_Moradi_maragheie

9k 0 178 343

💥هویدا: فرشته یا شیطان...؟!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅۱۸ فروردین سالروز اعدام هویدا بود کسی که ۱۳ سال نخست وزیر ایران بود طولانیترین نخست وزیر از مشروطه تاکنون...
یکی از بزرگترین آفتهای نگرش افراطی و تفریطی ما این بوده که از آدمها شیطان و یا خدا می سازیم اما درستش، اینست که آدمها برخی به شیطان و برخی به خدا نزدیک هستند و برخی هم در وسط.
امروزه نیز این نگرش نه تنها در بین عوام ما بلکه در بین تحصیلکردگان ما نیز بشدت ساری و جاری است.
برای امتحان، کافی است نظر ایرانیان را در مورد همین هویدا بپرسید!
در زمان اعدامش، ۹۹ درصد ایرانیان معتقد بودند او شیطان و مفسدفی الارض بود و بخاطر اعدامش، از خلخالی تشکر می کردند!
اما اکنون، بیشتر مردم معتقدند که هویدا فرشته بوده!
آیا هویدا در گورش تغییر کرده؟! یا بقول مَثَل آذربایجانی:
اولنده گوتونه بال سورتوب گئدیب...؟!
پاسخ هیچکدام.
این تفاوت، ناشی از نگرش افراط و تفریطی ایرانیان بوده و چقدر بر ما ضربه زده است!

♦️اما من چند هویدا سراغ دارم:
یک هویدایی بود که چاپلوسی هایش از شاه، تهوع آور بود، به عنوان نخست وزیر یک کشور مثلا مشروطه، می گفت:
«ما شخص دوم مملکت نداریم ما فقط شخص اول داریم آنهم اعلیحضرت است!»
بقول عباس میلانی، شاه که تشنه تملق بود و هویدا به خوبی «برق چشمان شاه را به هنگام مقایسه با ژنرال دوگل دیده بود»!
هویدا که به ورزش یوگا علاقه داشت شاه را «گوروِ» خود می خواند!
(گورو آیِنگار استاد و پدر یوگای جهان بود).
خودش در مورد عصا و پیپ اش می گفت:
«کارِ کاریکاتوریست‌ها را آسان کرده و بهانه‌ های بیشتری برای کشیدن کاریکاتور من دارند!».
اما بقول بیژن جزنی، در مقابل دیکتاتوری شاه «نخست وزیر هویدا، اختیاراتش کمتر از اختیارات کریم شیره ایِ دلقکِ دربار ناصرالدین شاه بود!».
کبریت بی خطر بود و رمز ماندگاریش، کرنش و تملق بی حدش بود.
همیشه «تابع حزب باد» و طرفِ زور بود، پس از انقلاب هم «در رفراندوم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ در زندان قصر در کمال شگفتی به جمهوری اسلامی رأی داد و خدا را شکر کرد که بساط دیکتاتوری در این مملکت جمع شد!»
و وقتی پرسیدند چه رأیی دادید؟
پاسخ داد:
«به جمهوری اسلامی رأی دادم...انشاالله مبارک است»!

♦️محمدرضاشاه در وقت ترک ایران، سگ خود «بنو» را با خودش برد اما فکری به سرنوشت نخست وزیر سیزده ساله اش نکرد وقتی در مرگش از او پرسیدند چرا در زمان خروج از کشور هویدا را آزاد نکردی با عصبانیت گفت که:
«او به ما دروغ گفته بود»!
هویدا خودش می توانست فرار کند اما نکرد، زنش لیلی امامی با خشم گفته بود:
«او بکلی احمق بود اینهمه کتاب در مورد انقلاب فرانسه خوانده بود و نمی دانست سرنوشت رجال فرانسه پس از انقلاب چه شد...»

♦️هویدا از لحاظ مالی پاکدامن بود پس از سیزده سال نخست وزیری، تقریبا چیزی نداشت، زمانیکه در دادگاه از او پرسیدند چکار کرده؟!
وقتی گفت که تورم دوران نخست وزیریش، صفر درصد بوده، همه در دادگاهش زدند زیر خنده!
این به نظر من، یکی از ساده لوحانه ترین خنده های تاریخ ایران بوده است!
آیا در میان آن جمع، یک نفر میدانست تورم صفر درصدی یعنی چه...؟!

♦️بدون شک، وقتی به چهره های تب کرده و خشمگین آن جمع حاضر در آن دادگاه نگاه می کنیم که در بالای ابرها سیر می کنند، هویدا در آن جمع، از همه شان باسوادتر، مدرنتر بوده است.
من همیشه به این سخن پاسکال حداقل در مورد هویدا باور دارم:
انسان از کشنده اش زیباتر است!
و همچنین از هزاران نفر باید یاد کرد که در زمان دفنش، ریختند به بهشت زهرا و گفتند نباید او در میان اموات ما دفن شود، چون اموات ما معذّب می گردند...!

♦️پس از دادگاه به محض آنکه پای هویدا به حیاط رسید، یکی از کسانی که در پشت سرش می‌آمد با هفت تیر گلوی هویدا را نشانه رفت و دو تیر خالی کرد، هویدا بر زمین افتاد و خون از رگ گردنش فواره زد… هویدا که می‌دانست زخمی مهلک برداشته از یکی از قاتلان خواست که زودتر جانش را بستاند، پس کریمی نامی، از سر لطف، هفت تیرش را بر جمجمهٔ هویدا نشانه گرفت...

♦️به نظر من، هویدا فرشته نبود برعکسِ مستند پنج قسمتی منوتو که می کوشد از او فرشته بسازد!
و البته شیطان و مفسد فی الارض هم نبود آنچنانکه اعوان و انصار خلخالی می خواستند از او بسازند!
بلکه هویدا مانند شخصیت نمایشنامه شیطان و خدا اثر سارتر و یا شخصیت رمان ملکوت اثر بهرام صادقی بود.
یعنی طفلکی، سرگردان و در کشمکش میان خدا و شیطان، مثل میلیونها ایرانی دیگر...

⏹️لینک کانال:
@Ali_Moradi_maragheie

◀️تاریخ زمانی عبرت انگیز میگردد که، آتمسفر افراطی آن زمان و اتمسفر تفریطی این زمان را در مقابل هم بگذاریم و ببینیم:
این زمان از او فرشته ساخته اند و آن زمان شیطان، و اکثریت بر اعدامهای خلخالی کف می زدند!
و این جامعه کی سرِ تعادل و عقلانیت دارد...؟!
به پاسخهای این تب کردگانِ آن زمان در مورد اعدام هویدا خوب نگاه کنید:

21k 0 539 304
Показано 20 последних публикаций.