او عاشقم نبود(@Xuroman).pdf
او عاشقم نبود(@Xuroman)
💜 رمان #او_عاشقم_نبود
💜 ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
💜نویسنده : #صدیقه_بهروان_فر
💜 خلاصه :
صدای خنده ی سیاوش و دوستانش لبخند روی لب میآورد. مدت زیادی نیست که می شناسمش اما آنقدر رفتارش خوب هست که اعتراف کنم در بین اعضای این خانواده ی شلوغ و پلوغ، میشود به او اعتماد کرد. سینی بزرگی که بنا به رسم این خانه پر از ظروف تنقلات و آجیل و خشکبار است را به سختی بلند میکنم و به طرف اتاق میروم. درد بدی در کمرم می پیچد اما چاره ای ندارم، باید به وضع عادت کنم. کار های این خانه ی کوچک آنقدر زیاد است که وقتی برای خودم نمی ماند. پشت در اتاق، سینی را روی زمین گذاشته و بعد از درست کردن روسری ام در را باز میکنم. حضور سیاوش مثل همیشه در این جمع هم باعث شادی دیگر اعضای حاضر در اتاق است. آنقدر بزمشان گرم است که حتی متوجه حضور من نمی شود.....
@Xuroman
💜 رمان #او_عاشقم_نبود
💜 ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
💜نویسنده : #صدیقه_بهروان_فر
💜 خلاصه :
صدای خنده ی سیاوش و دوستانش لبخند روی لب میآورد. مدت زیادی نیست که می شناسمش اما آنقدر رفتارش خوب هست که اعتراف کنم در بین اعضای این خانواده ی شلوغ و پلوغ، میشود به او اعتماد کرد. سینی بزرگی که بنا به رسم این خانه پر از ظروف تنقلات و آجیل و خشکبار است را به سختی بلند میکنم و به طرف اتاق میروم. درد بدی در کمرم می پیچد اما چاره ای ندارم، باید به وضع عادت کنم. کار های این خانه ی کوچک آنقدر زیاد است که وقتی برای خودم نمی ماند. پشت در اتاق، سینی را روی زمین گذاشته و بعد از درست کردن روسری ام در را باز میکنم. حضور سیاوش مثل همیشه در این جمع هم باعث شادی دیگر اعضای حاضر در اتاق است. آنقدر بزمشان گرم است که حتی متوجه حضور من نمی شود.....
@Xuroman