اینفلوئنسر باشیم یا سلبریتی؟
شاید خود من تا چند هفته قبل خیلی عمیق تفاوت این دو را نمیدانستم تا اینکه در خلوت خودم چند ساعتی فکر کردم درباره این دو مسیر..
سلبریتی را میتوان هر شخصیت معروفی دانست که به دلایل مختلف مردم یا یک جامعه خاص او را میشناسند. شناخته شدن توسط کل یا بخشی از جامعه ویژگی مهم یک سلبریتیست. اگر قرار باشد مثال بزنیم شاید آن بنده خدایی که میگفت 《عجب سوسیسیه، همش گوشته》 یا اونیکه میخوند《گل منو اذیت نکنید》 یا اونیکه بشکلهای ماورالطبیعه به متولدین ماههای مختلف تبریک میگه همگی مثالهای سلبریتی هستند. مردم آنها را دنبال میکنند و معروف هستند اما آنها تاثیر محسوسی روی مخاطب خود نمیگذارند. البته خودشان هم دنبال این نیستند. آنها میخواهند معروف شوند.
در سمت دیگر اما دسته دیگری هستند که دنبال دیده شدن نیستند. ماهیتا آنها بخاطر چیزی که ارائه میدهند توسط مردم کشف میشوند و مورد استقبال قرار میگیرند. اینفلوئنسرها ممکن است برای بخش بزرگی از جامعه معروف نباشند اما بر زندگی، افکار، روحیات و اندیشه بسیاری از آدمها تاثیرات مثبتی میگذارند. اینفلوئنسرها معمولا ضریب نفوذ بالایی بر مخاطب خود دارند و هدفشان این است که دانستههای خود را بهگونهای در اختیار دیگران قرار دهند که موثر واقع شود. برای مثال، رشید کاکاوند کار خاص و عجیبی برای دیده شدن نمیکند اما تسلط و شیوایی بیانش در شعرخوانی مخاطبانش را بشدت درگیر میکند. مجتبی شکوری بدون هیچگونه تبلیغی طرفدارانی دارد که پیش صحبتهای او سراپاگوشند. علی دایی تلاشی برای دیده شدن نمیکند اما الگوی بسیاری از آدمهاست. فهیم عطار نه رسانهای داشته و نه تبلیغاتی ولی متنهاش بر مخاطبانش بسیار تاثیرگذار است.
خلاصه اینکه تلاش برای دیده شدن و تلاش برای موثر واقع شدن در جامعه متفاوت است.
ما بعنوان مخاطب باید کمک کنیم تا اینفلوئنسرها بیشتر دیده شوند تا دانش جمعی جامعه بهبود یابد. تا فرهنگی که آسیب دیده بازیابی شود. تا لحظات و دقایق همه ما مفیدتر سپری شود. تا حرفهایها بهتر دیده شوند و انگیزه ها برای اینفلوئنسر بودن بیشتر از سلبریتی شدن باشد.
شاید خود من تا چند هفته قبل خیلی عمیق تفاوت این دو را نمیدانستم تا اینکه در خلوت خودم چند ساعتی فکر کردم درباره این دو مسیر..
سلبریتی را میتوان هر شخصیت معروفی دانست که به دلایل مختلف مردم یا یک جامعه خاص او را میشناسند. شناخته شدن توسط کل یا بخشی از جامعه ویژگی مهم یک سلبریتیست. اگر قرار باشد مثال بزنیم شاید آن بنده خدایی که میگفت 《عجب سوسیسیه، همش گوشته》 یا اونیکه میخوند《گل منو اذیت نکنید》 یا اونیکه بشکلهای ماورالطبیعه به متولدین ماههای مختلف تبریک میگه همگی مثالهای سلبریتی هستند. مردم آنها را دنبال میکنند و معروف هستند اما آنها تاثیر محسوسی روی مخاطب خود نمیگذارند. البته خودشان هم دنبال این نیستند. آنها میخواهند معروف شوند.
در سمت دیگر اما دسته دیگری هستند که دنبال دیده شدن نیستند. ماهیتا آنها بخاطر چیزی که ارائه میدهند توسط مردم کشف میشوند و مورد استقبال قرار میگیرند. اینفلوئنسرها ممکن است برای بخش بزرگی از جامعه معروف نباشند اما بر زندگی، افکار، روحیات و اندیشه بسیاری از آدمها تاثیرات مثبتی میگذارند. اینفلوئنسرها معمولا ضریب نفوذ بالایی بر مخاطب خود دارند و هدفشان این است که دانستههای خود را بهگونهای در اختیار دیگران قرار دهند که موثر واقع شود. برای مثال، رشید کاکاوند کار خاص و عجیبی برای دیده شدن نمیکند اما تسلط و شیوایی بیانش در شعرخوانی مخاطبانش را بشدت درگیر میکند. مجتبی شکوری بدون هیچگونه تبلیغی طرفدارانی دارد که پیش صحبتهای او سراپاگوشند. علی دایی تلاشی برای دیده شدن نمیکند اما الگوی بسیاری از آدمهاست. فهیم عطار نه رسانهای داشته و نه تبلیغاتی ولی متنهاش بر مخاطبانش بسیار تاثیرگذار است.
خلاصه اینکه تلاش برای دیده شدن و تلاش برای موثر واقع شدن در جامعه متفاوت است.
ما بعنوان مخاطب باید کمک کنیم تا اینفلوئنسرها بیشتر دیده شوند تا دانش جمعی جامعه بهبود یابد. تا فرهنگی که آسیب دیده بازیابی شود. تا لحظات و دقایق همه ما مفیدتر سپری شود. تا حرفهایها بهتر دیده شوند و انگیزه ها برای اینفلوئنسر بودن بیشتر از سلبریتی شدن باشد.