شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ در دستم
بگفتم ای خدایا فکر کردی که من مستم ؟
کجایی تو چه هستی تو چه میخواهی تو از قلبم ؟
تو فرعون را خدا کردی…
تو شیرین را زه فرهادش جدا کردی…
سپردی تیغ بر ظالم، به مظلومان جفا کردی …
سپس گویی نشو کافر!!
خدا گر کسی عزیزت را به مستی در بغل گیرد
تو همچنان از صبر ایوبت در ان قران جاویدت سخن اری ؟
تو بی پرده کفر خواهی گفت نخواهی گفت..؟
عجب دنیای بی رحمی عطا کردی ..
خدایا بی پرده میگویم خطا کردی خطا کردی خطا کردی ….
بگفتم ای خدایا فکر کردی که من مستم ؟
کجایی تو چه هستی تو چه میخواهی تو از قلبم ؟
تو فرعون را خدا کردی…
تو شیرین را زه فرهادش جدا کردی…
سپردی تیغ بر ظالم، به مظلومان جفا کردی …
سپس گویی نشو کافر!!
خدا گر کسی عزیزت را به مستی در بغل گیرد
تو همچنان از صبر ایوبت در ان قران جاویدت سخن اری ؟
تو بی پرده کفر خواهی گفت نخواهی گفت..؟
عجب دنیای بی رحمی عطا کردی ..
خدایا بی پرده میگویم خطا کردی خطا کردی خطا کردی ….