خاله من آخر شب بچههاش رو بغل کرده بود قصه بگه براشون، وسط قصه گفته بود که من مامانتون نیستم، پتو رو بزنید کنار و پاهام رو ببینید، من جِنم، سم دارم، هیچی دیگه بچه ها جیغ زنان دویده بودن بیرون از اتاق، بچه های ۴ ساله و ۹ ساله:))))
Join → @TiTi_Tv 📺
Join → @TiTi_Tv 📺