گذشتگان صادو، میراث آیندگان


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Семья и дети


ياد گذشتگان
🏆History Of Shoghlabad🏆
به ناله کار میسر نمی شود سعدی
ولیک ناله ی بیچارگان خوش است بنال
مطالب ،عکسها،پیشنهادات ، انتقادات خودرا از طریق لینک زیر ارسال نمایید: ارادتمند محمدخسروی
👇 👇👇👇👇
https://t.me/kanal_sado

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Семья и дети
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: همدلی
نوذر آزادی معروف به قاطبه، کارگردانِ تئاتر و هنرپیشه‌یِ فیلم و سینمایِ سابقِ ایران، ساعتی پیش در سن ۸۲سالگی درگذشت.

او فارغ‌التحصیلِ رشته‌یِ تئاتر از دانشکده‌یِ هنرهای دراماتیک بود.

نوذر آزادی در سالِ ۱۳۱۷ در کرمانشاه به‌دنیا آمد، مدتی به‌عنوانِ گوینده و نویسنده در رادیوی کرمانشاه فعالیت می‌کرد و از آن‌جا با پروین دولتشاهی آشنا شد که این آشنایی به ازدواج انجامید.

وی در زمستانِ سالِ ۱۳۵۶ با ساختِ مجموعه‌یِ تلویزیونی شش قسمتیِ ایتالیا ایتالیا به کارگردانی و نویسندگی خودش به اوجِ پختگی و تکامل رسید.

همسرِ او پروین دولتشاهی از هنرمندانِ تئاتر تلویزیون و سینماست که در سریال‌ها و نمایش‌ها و چندین فیلم سینمایی از جمله سریالِ ایتالیا ایتالیا نیز با ایشان هم‌بازی بودند.

یادش گرامی.🖤🥀


Репост из: اَزُو وَختا
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
💫الـــهی ای آرامش مطلق
🤍ای که دل‌ها با نام
❄️و یاد توآرام می‌گیرد
💫امشب
🤍تمام دوستانم را آرامشی
❄️ازجنس خودت ارزانی ده
✨آمین یا رَبَّ 🙏
🤍شب و آرامشی دیگر
❄️خداوند کنار توست
💫و آماده برای شنیدن
🤍آرزوهایت را با
❄️عشق برایش تعریف کن
شبتون خوش💫🤍
🌷@Azu_vaxta👈


Репост из: اَزُو وَختا
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
کلیپ نِماشوم

💠 گشتی در خیابان های خاطره ساز احمد آباد و ملک اباد مشهد سال ۱۳۶۴

دانشنامه مشهد

#کلیپ_نماشوم
🌷@Azu_vaxta👈


Репост из: اَزُو وَختا
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
موسیقی نِماشوم
رن علیرضا نُمُرُم نِنه
نجم الدین (سیدمحمد)
سيد محمد نجم‌الدين» متولد 1315 بود و خوانندگي را از 20 سالگي به صورت جدي با خواندن ترانه‌هاي بومي خراسان آغاز كرد. او از سال 1335 به راديو نيروهوايي رفت و بعد از آن وارد گروه موسيقي راديو ايران شد و در بخش آهنگ‌هاي بومي برنامه‌ي «دهقان» را اجرا كرد. بيشتر شهرت نجم‌الدين براي خواندن ترانه‌ي «يره يره» بود كه خودش آن را ساخته بود و بعد از آن ترانه‌ي «مسافر قطار» از ساخته‌هاي او به زبان خراساني شهرت پيدا كرد. اين ترانه در آن زمان در ايستگاه تهران، راه‌آهن ايران پخش مي‌شد. نجم‌الدين هم‌چنين در حوزه‌ي شعر طنز بومي و ترانه‌هاي طنز بومي شهرت داشت و آهنگسازي كارهايش را خودش براساس ملودي‌هاي بومي انجام مي‌داد. خدمات او در جهت شناسايي ترانه‌هاي طنز خراساني قابل توجه است. اين هنرمند كه چهار سال در بستر بيماري بود ،صبح روز چهارم آبان ماه 1388 در اثر ايست قلبي در منزلش درگذشت.

#موسیقی_نماشوم
#موسیقی_محلی
ماشوم (نِماشُم) (nemâšom) در اصطلاح مردم خراسان یعنی : ابتدای شب ، اندکی بعد از غروب آفتاب ، شبانگاه ، هنگام شب


🌷@Azu_vaxta👈


سپاس از لطف دوستان ببینید شاکله وشخصیت هر کسی در هرکجا بزرگ شده و نشو نما یافته شکل می گیرد ،
مثلا من که در روستا به دنیا آمدم و بزرگ شدم فقط در باره روستا و سایر رسم و رسومات آن می توانم بنویسم اما نوشتن درباره شهر کار من نیست همانطور که نویسنده پرتوان محمود دولت آبادی با اینکه آلمان ودر اروپا زندگی می کنه ولی اکثر رمان‌هایش در باره روستا است من اصلا قابل قیاس با ایشان نیستم و انگشت کوچ ایشان هم نمی شوم ولی خوب هدیه ای است تحفه درويش چه کند که بینوا ندارد بیش
@Tarikh_Sado
ياد گذشتگان میراث آیندگان


Репост из: گذشتگان صادو، میراث آیندگان
@tarikh_sado
به مناسبت فصل برداشت چغندر
چغندر پركني
ازراست حاجيه خانم ننه جاني باباخاني،مرحومه خديجه همسر مرحوم ذبيح اله بابايي،مادر شهيد حسن شجاعي و مرحومه حميده همسر برات هنرمند


Репост из: گذشتگان صادو، میراث آیندگان
مبارزه کشتی بین آقای حیدررضایی و...

@tarikh_sado
یادگذشتگان میراث آیندگان


Репост из: گذشتگان صادو، میراث آیندگان
ازراست آقایان جوادقلی زاده نصرت علیایی مرحوم حیدرقلی زاده اکبرعجیبی و قربان رضایی
@Tarikh_Sado
ياد گذشتگان میراث آیندگان


Репост из: گذشتگان صادو، میراث آیندگان
روایتی محجوراز عروسی در
روستاهای شمال خراسان[صادو]
قسمت سوم
✍محمدخسروی
🌺صبح روز سوم عروسی است. چند تکه ابر به سرعت از سر روستا می‌گذرند. کوچه‌ها آب‌پاشی و جارو شده اما هنوز مست و نشئه دوشینه‌ است. اولین نغمه ها از گنجشکان و قمریان است و باز ساز و آواز دهل. یکی یکی میهمانان روستاهای اطراف هم می‌رسند. امروز همه مردم روستا، از کوچک و بزرگ دعوتند.

🌺 داماد آماده می شود وبا خیل مشایعت کنندگان راهی حمام می گردد تا لباس پادشاهی خود را به تن کند صدای سرنا و دهل ریتم تند می‌گیرد. می‌خواهد نشان دهد همت و اراده‌اش بلند است و می‌تواند چرخ زندگی مشترک را بگرداند.

🌺داماد با دوستان و ساقدوشهایش داخل حمام می شود واما بیرون شوری بر پاست جلوی میدانک کوچک مسجد چسبیده به حمام صدای شرق شرق چوب بازان فضا را پر کرده ما بچه ها از الان جلوی درب حمام کمین کرده وجا گرفته ایم که وقتی بشقاب نقل و شیرینی و چند سکه را روی سر داماد موقع بیرون آمدن از حمام می ریزند چندقرانی به چنگ بیاورند منهم جایی برای خود ودر نقطه ای که به نظرم راحت تر بتوانم چند سکه ای کاسب شوم کمین می کنم
سرانجام شاه داماد از حمام بیرون می آید دم چهار چوب بشقاب نقل و سکه روی سرش می ریزند ناگهان‌ بچه ها مانند سیل هجوم می آورند و هر چه به چنگ می آورند با خاک وخل محکم یافته اشان را مشت می کنند تا حفظش کنند اما من باز مثل همیشه چند دانه نقل بیشتر نصیبم نشده آنهم آنقدر به خاک و کوروم مالیده که سفیدی اش رفته به دنبال جمعیت راه می افتم مشتم را باز می کنم بله همان چند دانه نقل خاک آلود است دل به شک یکی را داخل دهان می اندازم مزه شیرین وخاک را حس می کنم بدون توجه دنبال جمعیت وارد حیاط می شوم

🌺رسم داماد سلطانی زیر چادر که در حیاط بزرگی زده شده انجام می گیرد. داماد با ساقدوش روی سکو و صندلی می‌نشیند و آمری ریش‌سفید و سخندان به کمک ماموری ترکه به دست(البته به طور
نمایشی) یک‌یک نزدیکان داماد و عروس را فرا می‌خواند که به روبوسی سلطان بیایند و به اصطلاح جریمه نقدی شوند و سپس برایش برقصند یا اگر هنر دیگری دارند، تقدیم کنند.

🌺و امشب این ساعت‌ها و روزهای با شکوه با عروس‌کشان پایان شیرین می‌یابد. شال قرمز بلندی سر و تن عروس را پوشانده. و باتسبیح که یک سرش دست عروس و سر دیگرش دست پدر عروس است تحویل داماد می شود داماد روی بلندی می‌ایستد. ابتدا سیب سرخی را از خوانچه در جیب می‌گذارد و بعد سیب و انار و تکه‌های قند را از روی سر عروس به طرف مردم نثار می‌کند.
این تبرک به دست هر جوانی بیفتد، زود باشد که همای بخت روی شانه او هم بنشیند.
منهم بیهوده خود بالا و پایین می پرانم چون باز چیزی نصیبم نمی شود دست خالی خسته اما سرشار از شادی به طرف خانه راه می افتم ومجلس دامادی خود را در آینده ای دور و مبهم به نظر می آورم آیا عروسی منهم اینچنین خواهد بود یا باز هم مثل نار قاپی و نقل قاپی دستم خالی خواهد ماند .
و بقیه نیز آن قدر شادی در خود اندوخته خواهند کرد تا فردا را با عشق، امید و کار آغاز کنند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پایان
@tarikh_sado
ياد گذشتگان میراث آیندگان


روایتی از عروسی در
روستاهای شمال خراسان[صادو]
قسمت دوم وروز دوم
✍محمدخسروی

🌺تابستان رو به پایان است و آخرین خورچین‌های هندوانه و خربزه و کیسه های گندم روی‌شسته و طلایی بار چهارپا به طرف روستا سلانه می روند. هر کس هرچه کاشته درو کرده خرمن نموده کوبیده کاه را به کاهدانها ریخته خوراک زمستانی احشام، وگندم را درون کندو ها انبار کرده خوراک حلال خود وخانواده

اصولا ما دهاتی جماعت کاهدانمان پر کاه و کندوهایمان پر گندم باشد کیفمان کوک است
🌺از دیروز که آشیق ها از می نی بوس مرحوم حسن افراسیابی پیاده شدند صدای دهل وسرنایشان فضای ده را پر کرد و خیل جمعیت مشایعت کنندگان آشیق ها ،که اغلب کودک و نوجوانان و بانوان ونزدیکان داماد بودند تا منزل داماد رقصیدند و شادی کردند حیاط آب و جارو شده بوی نم وخاک دل انگیز است چادری بزرگ استوار بر چند نردبام فضای مجلس را آماده کرده است بقبند ها دور تا دور چیده شده و کف آن با پلاسهای رنگارنگ بافت دست بانوان فرش گردیده وچند فرش نیز به عنوان تزیین روی دیوار کوبیده اند بدون تشریفات و تکلف
🌺روی پشت بام‌ها پر است از رنگ های خوش و گل‌های زرد و سرخی که روی دامن لباس هاست. دختران کوچک با مادران به تماشای ساز و رقص نشسته‌اند.

🌺در کوچه و پس‌کوچه‌ها، رفت‌و‌آمد زیاد است. دیگ‌ها و قازانچه‌های مسی روی سرها می‌چرخند. عروسی برای سرپایی ها و تدارکات‌چی‌ها رسما از دیروز آغاز شده‌است. آن‌ها را به مصلحت دعوت کرده‌اند و مسولیت‌ها تعریف شده‌اند.
در وسط روستا جنب و جوش و شادی بیشتر است. عاشق‌ها از دیروز بی‌وقفه بر دهل می‌کوبند و در سرنا می‌دمند اما با ریتم سنگین (یک قرصه/دو قرصه و...). در یک طرف میدان دایره‌ای منظم از زن‌ها و دختران شکل گرفته است. چادر را به کمر بسته‌اند. بیشتر حرکت دست است و پا. کف دست‌ها را به هم نزدیک می‌کنند و دور و به تناوب نیم‌چرخی می‌زنند. چهره ها جدی و پروقار است و هیچ لودگی و جلوه دادنی در کارشان نیست. بیشتر به یک عمل آیینی و عرفانی می‌ماند. پسرها نیز در یک گوشه دیگر بی‌آن که هوس چشم‌چرانی داشته باشند یا بدان فکر کنند، مشغول رقص خودند اما کمی شوخ‌تر و پرآهنگ‌تر.


🌺امشب چراغ جشن و شادی فروغ بیشتری می‌‌یابد. نوازنده ها پرکوب می نوازندویکی از آنها وسط معرکه ای برپا کرده روی دستانش راه می رود پشک وارو می زند کلاه دوره دارش را جلوی یکی یکی مهمانان می گذارد و با یک پشتک و وارو خود را به او می رساند و می رقصد ومنتظر انعام می ماند مهمان برای سرور بیشتر می گوید هر ره وره
باز یک پشتک دیگر تا مهمانان دست درجیب سخا کند ویک اسکناس دو یا پنج تومانی بسته به سخاوتش درون کلاه رقصنده می اندازد واین دور ادامه می یابد
نوبت توره بازی است آشق از دهانش چندین متر کاغذ یا پارچه نوار مانند در می آورد جماعت غرق شادی کف می زنند مهمانان دعوت شده اند ، سور حنابندان راه می‌اندازند.
داماد با وقار با ساقدوشهایش از بزرگان مجلس اجازه کسب می کند ومودب ودوزانو رو به قبله می نشیند و تاج پادشاهی را بر سر می اندازند و قدیفه ای سفید روی زانوان
حنا بندی شروع می شود
«آقام حنا می‌بنده
به دست و پا می‌بنده
اگه حنا کم باشه
آب طلا می‌بنده

🌺در این میان نوای زار اما دلکش و پر راز و رمز قوشمه (ساز بادی کوچک و جفتی شمال خراسان) با همراهی ضرب انگشتی بر دهل، شب همه را کیفور خواهد کرد
هرکس ته صدایی خوش دارد هنرنمایی می کند و پسران از کف دست داماد به تبرک حنا می ربایند وسینی تولوشی را می گردانند تا هرکس به اندازه وسع خویش سهمی در این مجلس شادی داشته باشد
سپس باقی مانده ظرف ومجموعه حنابندان به خانه عروس منتقل می شود تا عروس هم حنا ببندد
دختران از روی دست عروس به میمنت حنا می‌قاپند و نقش و نگارهای زیبا روی دست می‌اندازند و عروس و داماد قرب و عزتی بی‌مانند و حکم شاه و ملکه را پیدا می‌کنند.

🌺اکنون نوبت شام است هرکس به تماشا آمده ودعوت نیست بدون دلگیری مجلس را ترک می کند من هم سلانه سلانه دنبال بقیه راه می افتم و به خانه می رسم روی جایم دراز می کشم و چشمانم را می بندم و فکر و ذهن را پرواز می دهم به دور دست ها وبقیه سر سفره شام می نشینند و عطر برنج ایرانی و بوی روغن زرد شب را به مهمانان دلچسب تر می کند
نوش جان 🥀

ادامه دارد
@tarikh_sado
ياد گذشتگان میراث آیندگان


Репост из: گذشتگان صادو، میراث آیندگان
✍محمدخسروی

روایتی مهجور از عروسی در
روستاهای شمال خراسان( صادو)
این روایت براساس خاطراتم از عروسی های دوران کودکی و زمانی است که هنوز شور و حالی وجود داشت و عروسی ها چند شبانه روز بوده نه مثل عروسی های این دوره
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
قسمت اول

🌺روستا بخشی از عالم ناخودآگاهی است. آغاز و اصل و جوهر هر چیزی است و برای من حس ناب و شهود. در خواب هایم همیشه حاضر است.با جوی واستخری پر آب و خانه هایی گلین در دو طرف استخر و کوچه پس کوچه های خاکی سرشار از بوی زندگی ودر هر بوی دل انگیزی که می‌شنوم، مزه خاصی که می‌چشم، رنگ تند و سیری که می‌بینم، صدای گنجشککان و قمری که موسی کوتقی می نامند و پرنده ای مقدس است نزد اهالی را می‌شنوم یا وقتی در مویرگ‌های برگی و در ستاره‌های شبی تاریک غرق می‌شوم، ذهن و خاطرم به سوی روستا پر می‌کشد.

🌺در این میان، عروسی روستا رسمی متکلفانه و باری به دوش نیست. یک آیین باشکوه، عمیق و امید بخش است و بخش مهمی از پیکره حیات و آیین زیستن، یا بهتر بگوییم خود زندگی است.

🌺به شوق عروسی تند تند داخل پل های یونجه زار توی باغ پشت خانه های آقایان شجاعی برای ماد گاومان یونجه جمع می کنم وداخل کیسه همراهم می ریزم تا زودتر پر شود وبه تماشای عروسی بروم نوازنده ها را نمی بینم اما آواز آشنای دهل و سرنا فضای ده را با آن ریتم خاص رقره قن نوم پر کرده و از گوش می‌گذرد و به ریتم دل و جان اضافه می‌شود. به قول مولانا:
ناله سرنا و تهدید دهل
چیزکی ماند بدان ناقور کل
پس حکیمان گفته‌اند این لحن‌ها
از دوار چرخ بگرفتیم ما
باعجله کیسه سنگین یونجه را به دوش نحیف خود می کشم و قدم کش به طرف خانه می روم زود کیسه را خالی می کنم مقداری یونجه جلوی ماد گاو بسته شده به نردبان کنار بام روی فرغون می ریزم مادرم صدایم می کند ولی من بدون توجه به او از در حیاط می زنم بیرون و خود را به داوی عروسی می رسانم زنان ریجه گرفته اند و با آهنگی سنگین در رقصند نه لوندی و نه دلربایی در کارشان هست ونه چشم چرانی جوانان چشم هرزه ، سنگین با لباسهای رنگارنگ که تازه از بقچه در آورده وهنوز چین و چروک هایش صاف نشده با طمانینه و وقار چرخ می زنند و با هر بار چرخیدن دوبار سر انگشتان را به هم می زنند و هراز چندگاهی بشکنهای پرصدا وهماهنگ چاشنی رقص می کنند دو سه نفر مرد داخل دایره ایستاده اند و نوای شواش شواش بلند است وهربار تحفه ای اسکناس چند تومانی را به گوشه بال چارقد رقصنده مورد نظر می بندد و باز آی شواش شواش
من گوشه ای می ایستم و غرق در این شور و شوق نیز سهیم می شوم
آی شواش شواش
لو ببین لوببین، لو چیه لو چیه ، هزار تومانی زریه ،یه کیه ،یه آقای فلانیه
همیشه توی اولسون ، قوی اولسون
جویه دویلو اولسون ، قوی اولسون
اول باره اوغلان اولسون ، قوی اولسون
ومن از ذوق و شوق انگار به پرواز در آمدم

ادامه دارد

@Tarikh_Sado
ياد گذشتگان میراث آیندگان

ادامه دارد


Репост из: گذشتگان صادو، میراث آیندگان
یاد یاران آسمانی 🌺
مرحوم ،اسدالله بابایی شغل آباد
نام پدر ذبیح اله .

روحشان شاد🙏🌷
@Tarikh_Sado
ياد گذشتگان میراث آیندگان


Репост из: گذشتگان صادو، میراث آیندگان
ذكر روز شنبه
✨یارب العالمین ✨

سلام بر همراهان عزیز 🌺 درودتان باد

کانال صادو درگذر زمان

صبح بخیر 🌹

💫 شنبه 💫
@tarikh_sado

اگر دلتان برای گذشته تنگ شده است به این کانال سر بزنید

ياد گذشتگان میراث آیندگان


Репост из: 🍂 مجله ادبی نغمه خوان 🍂
ما نسلِ مظلومی بودیم
نسلی که در اوج بی انصافیِ زمانه متولد شد و از همان کودکی یاد گرفت که فقط "درک" کند
ما حتی روی گرفتنِ پول توی جیبی از پدرانمان را نداشتیم
نسل سخت جانی بودیم که تحت هر شرایطی دوام آورد ...
نسل ما را نه گذشته ها درک می کنند و نه آینده ها خواهند فهمید
آنقدر صبور و سازگاریم که خودمان هم در چگونگی‌اش مانده ایم ...
نسل ما در کودکی هم کودکی نکرد
نسل سوخته ای
که در اوجِ جوانی ، پیر شد ...

#نرگس_صرافیان

@Naghmeh_Khan


Репост из: ⭕️ سلسله موی دوست ⭕️
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯه ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ

ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ!


#شهریار


Репост из: عآلیجناب
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
این چه سمی بود من تو اینستاگرام دیدم =))))


ALI
@Aalijnab


چه ساده رفتند آنهایی را که خیال می کردیم تا ابد درکنار ما هستند
@Tarikh_Sado
ياد گذشتگان میراث آیندگان


Репост из: شاعرانه فرزندان درگز💚کلته چنار
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
اثری از ملانفس. زهره طاهیر
زهره دختر پادشاه وطاهیرپسر وزیر دوعاشق مکتب خانه ای که قراربود شاه زهره را به عقد طاهیر درآورد ولی بعد از مرگ وزیر وخلف وعده شاه وبه دنبال آن با صندوق به دریا انداخته شدن طاهیر پیش آمد وبه بغداد میرسد وماهیم دختر شاه بغداد عاشق او میشود .طاهیر بعد از هفت سال به تاتار مسکن زهره برمیگردد.نقش قره باتئرکه به زور میخواهد زهره را به عقد خود درآورد نقش قوی در برابر ضعیف است .بااطلاع پدرزهره از بازگشت طاهیر دستور به قتل او میدهد بعد از قتل طاهیر زهره خودکشی میکند به دنبال آن قره باتئر نیز خودکشی کرده وقبر اومیان قبر زهره و طاهیر قرار میگیرد شبی پدر زهره درخواب میبیند که روی قبر زهره و طاهیر لاله سرخی درآمده وبه هم چسبیده بالا میرود ولی خاری مانع پیوند آنها میشود .زهره درخواب به پدرمیگوید :درزمان حیات که مانع ازدواج ماشدی لااقل این خار را ازمیان ما بردار .از طرف دیگر ماهیم دخترشاه بغداد باشنیدن مرگ طاهیر لشکر به تاتار میکشدو طی جنگی پدرزهره را شکست میدهد .دراین ایام به امر خداوند زهره و طاهیر زنده میشوند و طاهیر با دو یار خود ازدواج کرده و به خوبی وخوشی زندگی میکنند وپادشاه آشپز آنها میشود.


Репост из: @hazf_bot
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔵 جشن بازگشائی مدارس در تاجیکستان...

فقط همین یک مورد برای داشتن سال تحصیلی موفق در میان کودکان و نوجوانان  کافیست.
آغازی همراه با انرژی و نشاط و شادی کودکان.


عشق مادری
.
شخصی مادرش الزایمر داشت...
بهش گفت مادر یه بیماری داری ، باید بخاطر همین ببریمت آسایشگاه سالمندان...
مادر گفت : چه بیماریی؟
گفت : الزایمر...
گفت : چی هست...
گفت: "یعنی همه چیو فراموش میکنی..."
گفت انگار خودتم همین بیماریو داری...
گفت : چطور؟
گفت : انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم ، چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی ، قامت خم کردم تا قد راست کنی..
پسر رفت توی فکر...
...
برگشت به مادرش گفت : مادر منو ببخش...
گفت : برای چی؟
گفت : به خاطر کاری که میخواستم بکنم...
مادر گفت :
"من که چیزی یادم نمیاد...."


@Tarikh_Sado
ياد گذشتگان میراث آیندگان

Показано 20 последних публикаций.

648

подписчиков
Статистика канала